اشعث و ابوموسى، كارگزاران منافق در حكومت على (ع) - اشعث و ابوموسی، کارگزاران منافق در حکومت علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اشعث و ابوموسی، کارگزاران منافق در حکومت علی (ع) - نسخه متنی

نبی الله فضل علی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشعث و ابوموسى، كارگزاران منافق در حكومت على (ع)

نبى الله فضلعلى

چكيده: اميرالمؤمنين(عليه السلام) آن گاه كه با مردم بيعت كردند و حكومت را به عهده گرفتند، در اولين گام به اصلاح ادارى دستگاه حكومت پرداخته و كارگزاران فاسق و نالايق عثمان را بركنار و افرادى شايسته و كارامد را به خدمت گماردند. كارگزاران آن حضرت از لحاظ عملكرد، دو دسته بودند:

الف. گروهى كه تا آخر، هم پاى رهنمودها و دستورالعمل هاى اميرالمؤمنين(عليه السلام) پيش رفته، مشكلات و گرفتارى ها را برطرف و وظايف خود را به بهترينوجه انجام دادند ونقش بسزايى در پيشبرد اهداف آن حضرت ـ گسترش عدالت، احقاق حقوق مردم، برچيدن فساد و آبادانى جهان اسلام ـ داشتند.

ب. گروهى كه با ظاهرسازى يا به دليل شرافت خانوادگى و يا به صلاحديد مشاوران و نزديكان امام(عليه السلام)روى كار آمدند و پس از مدتى از مقام و موقعيت خود سوءاستفاده كردند و با خيانت و كارشكنى، نقش مؤثرى در تضعيف حكومت امام(عليه السلام)داشتند. به محض اطلاع آن حضرت از اوضاع ايشان، برخى مورد غضب و نفرت امام قرار گرفته و از كار بركنار. و برخى ديگر از ترس بازخواست و عزل شدن، از حكومت عادلانه اميرالمؤمنين(عليه السلام)فرار كردند و به معاويه ملحق شدند.

دراين مقال، زندگى دو تن از كارگزاران حكومت علوى، كه بيش ترين نقش را در تضعيف حكومت امام(عليه السلام)ايفا نمودند، مورد بررسى قرار گرفته است.

الف ـ اشعث بن قيس

1ـ خلاصه زندگى اشعث

نام اصلى وى معدى كرب و پسر قيس از قبيله «كنده» از قبايل بزرگ يمن بود. اشعث در سال دهم هجرت به همراه گروهى از قبيله كنده، كه او رياست آن ها را به عده داشت، به حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله)رسيد و مسلمان گرديد، ولى در زمان ابوبكر مرتد شد و مسلمانان او را اسير كردند، ابوبكر او را بخشيد و به درخواست وى، خواهر خود، امّ فروه، را به تزويجش درآورد. اشعث در جنگ هاى قادسيه، مدائن، جلولاء،و نهاوند حضور داشت و در كوفه ساكن گرديد.

ابن قتيبه مى نويسد: «اشعث بن قيس كسى بود كه در حالى كه مردان ديگر پياده بودند، او سوار بر مركب خود حركت مى كرد.» اين جمله نشانگر تكبّر و رياست طلبى او است.

مؤيد ديگر اين موضوع ماجرايى است كه ابن ابى الحديد به طور مفصّل آن را نقل كرده است. او مى نويسد: چون پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)رحلت كردند، قبيله «بنى وليعة»، كه داراى اسلام ضعيفى بودند، مرتد شدند و از طرف مسلمانان، زياد بن لبيدبياضى براى جنگ با آن ها مأمور شد.

بنى وليعه از اشعث كمك خواستند. او گفت تا مرا حاكم قبيله خود نسازيد، كمك نخواهم كرد. آن ها اشعث را حاكم خود قرار دادند و تاجى همچون تاج پادشاهان قحطان بر سرش گذاشتند. اشعث مرتد شد و با مسلمانان جنگيد و توسط آنان اسير گرديد. اما ابوبكر او را بخشيد و خواهرش را به همسرى او درآورد.

يعقوبى مى نويسد: «ابوبكر در اواخر عمر، بر چند چيز حسرت مى خورد; از جمله مى گفت: اى كاش اشعث را پيش مى داشتم و گردن او را مى زدم; چه گمانم چنان است كه او شرى را نمى بيند، جز اين كه آن را يارى مى كند.»

شيخ طوسى او را جزء ياران على(عليه السلام)ذكر كرده است، سپس مى فرمايد: «او خارجى و ملعون گرديد.»

ازامام صادق(عليه السلام) درباره اشعثو خاندان او روايت شده است كه اشعث بن قيس در ريختن خون اميرالمؤمنين(عليه السلام)شركت داشت و دخترش، جعده، امام حسن(عليه السلام) را مسموم كرد و محمد، فرزندش در ريختن خون امام حسين(عليه السلام)شريك بود.

اشعث، كه براى مدتى از جانب امام(عليه السلام) در سمت خود ـ يعنى حكومت بر آذربايجان و حلوان ـ ابقا شد، پس از آن كه از جانب حضرت به كوفه احضار گرديد با مكر و حيله و نفاق، خود را در لشكر اميرمؤمنان در جنگ صفين و نهروان داخل نمود و نقشى بسيار منفى در عرصه نظامى و سياسى ايفا كرد كه هر كدام

در جاى خود، قابل بحث است. سرانجام، اشعث پس ازعمرى كارشكنى،خيانت،مقامـ پرستى، تظاهر، تكبّر و دنياطلبى چهل روز پس از شهادت اميرالمؤمنين(عليه السلام)از دنيارفت.

2ـ كارگزارى آذربايجان و حلوان

اشعث بن قيس كارگزار عثمان بر آذربايجان بود و عثمان هر سال، صدهزار درهم از خراج آذربايجان را به او مى بخشيد. بدين روى، او در مصرف اموال مسلمانان، براى خود محدوديتى قايل نبود. او زمانى بر چيزى قسم خورد و بر خلاف آن عمل كرد، پانزده هزار درهم كفاره داد. طبق نقل انساب الأشراف، حضرت امير(عليه السلام)براى مدت كوتاهى او را در منصبش ابقا كردند، ولى سپس او را بركنار نمودند.

اميرالمؤمنين(عليه السلام) براى اشعث نامه اى نوشتند و در قسمتى از نامه خود به او فرمودند: «اگر سستى هايى در تو رخ نمى داد، پيش از ديگران در اين امر (همكارى با حكومت جديد) اقدام مى كردى و شايد آخر كارت موجب ستايش و جبران اول آن بگردد و بعضى از آن بعضى ديگر را جبران كند، اگر از خدا پروا داشته باشى.»

امام در قسمت ديگرى از اين نامه نوشتند: «فرمان دارى براى تو وسيله آب و نان نيست، بلكه امانتى است در گردنت. تو نيز بايد مطيع مافوق باشى و درباره مردم حق ندارى استبداد به خرج دهى! در مورد بيت المال، به هيچ كارى جز با احتياط و اطمينان اقدام مكن! اموال خدا در اختيار توست و تو يكى از خزانه داران او هستى كه بايد آن را به دست من بسپارى و اميد است من رئيس بدى براى تو نباشم.» هنگامى كه نامه امام به اشعث رسيد، ياران خود را فراخواند و گفت نامه على مرا بيمناك كرده است. او مى خواهد اموال آذربايجان را از من بستاند و من مى خواهم به معاويه بپيوندم. يارانش گفتند: مرگ براى تو زيبنده تر از رفتن به سوى معاويه است. آيا شهر و عشيره ات را رها مى كنى و طفيلى مردم شام مى شوى؟! اشعث از شنيدن اين سخنان شرمگين شد و از پيوستن به معاويه منصرف گرديد.

وقتى اين خبر به گوش امام رسيد، نامه اى نگاشتند و او را سرزنش نمودند و به كوفه احضار كردند و بيت المالى را كه در اختيار او بود، از وى گرفتند.

بلاذرى مى نويسد: حضرت على(عليه السلام)اشعث را پس از بركنارى از كارگزارى آذربايجان، به حلوان و اطراف آن فرستادند و بعداًازاو خواستند به كوفه برود. حضرت نسبت به اموالى كه از حلوان و آذربايجان آورده بود، سؤال كردند و درباره آن ها تحقيقوبازجويى نمودند.امااشعث ناراحت شد و بدين روى،با معاويه مكاتبه مى كرد.

از اين جمله آخر، استفاده مى شود كه اشعث شخص منافقى بود و با نفاقش بزرگ ترين ضربه را به حكومت اميرالمؤمنين(عليه السلام)وارد كرد.

ابن ابى الحديد در اين باره مى نويسد: اشعث در زمان خلافت اميرالمؤمنين(عليه السلام)، جزو منافقان بود و نقش او در ميان اصحاب آن حضرت مانند نقش عبدالله بن ابّى در ميان اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بود. هر يك از آن ها در زمان خود، در رأس گروه منافقان بودند. در زمان خلافت حضرت امير(عليه السلام)، هر توطئه و تشنج و خيانتى كه به وجود مى آمد، منشأ آن اشعث بود.

/ 9