2ـ ابقاى ابوموسى از جانب اميرالمؤمنين(عليه السلام)
هنگامى كه حضرت على(عليه السلام) به خلافت برگزيده شدند، اولين گروه از استانداران خود را به شهرها اعزام نمودند; از جمله عمارة بن شهاب را كارگزار كوفه گرداندند. عماره به سوى كوفه حركت كرد. در نيمه راه، عده اى جلوى او را گرفته و به او گفتند: ما امير خود را با تو عوض نمى كنيم و او را مجبور به بازگشت نمودند. در همين زمان، ابوموسى طى نامه اى به اميرالمؤمنين(عليه السلام)، بيعت مردم كوفه را اعلام كرد. على(عليه السلام)به درخواست مالك اشتر و بر خلاف ميل درونى، او را بر امارت ابقا كردند تا بعد او را عزل نمايند; چرا كه هنوز چهره واقعى او براى مردم روشن نشده بود و او با تعليم قرآن و تلاوت آن با صداى خوش، در بين مردم محبوبيت نسبى داشت. هم چنين ابوموسى برخلاف بيش تر كارگزاران عثمان، از بيت المال سوءاستفاده نكرده بود.با اين همه، حوادث بعدى نشان داد كه بيعت ابوموسى چندان هم از روى رغبت صورت نگرفته بود. هنگامى كه حضرت على(عليه السلام) به قصد مقابله با فتنه طلحه و زبير رهسپار بصره شدند، در توقفگاه «ذى قار»، در نزديكى كوفه، محمد بن جعفر بن ابى طالب و محمد بن ابى بكر را به كوفه فرستادند تا مردم را براى ختم غائله طلحه و زبير، تجهيز و ترغيب كنند. ابوموسى در كار بسيج نيرو با اين گفته، كه «راه آخرت در گرو خانه نشينى است و جنگ، دنياخواهى است و هنوز بيعت عثمان بر گردن ماست و تا كشندگان او مجازات نشد اند، با كسى نخواهيم جنگيد» طفره رفت و حتى پيك على(عليه السلام)را به زندان و قتل تهديد كرد. و آن گاه كه اميرالمؤمنين(عليه السلام)دومين بار، عبدالله بن عباس و مالك اشتر را به كوفه فرستادند، ابوموسى با استناد به حديثى كه خود از پيامبر(صلى الله عليه وآله)روايت مى كرد، اوضاع را به فتنه اى تشبيه كرد كه مردمان بايد تا روشن شدن حقيقت، چون پيكره هايى بى جان بر جاى بمانند.
3ـ عزل ابوموسى
امام(عليه السلام) فرزند خود، حسن بن على و عمّار ياسر را به جانب كوفه روانه كردند و توسط آنان، نامه اى كه حاوى عزل ابوموسى از حكومت كوفه و نصب قرطة بن كعب به جاى وى بود، فرستادند، مضمون نامه چنين بود: «اما بعد، من صلاح ديدم كه تو از اين مقام كنار بروى; مقامى كه خدا براى تو در آن نصيبى قرار نداده است; چون نافرمانى مى كنى. و حسن بن على و عمار ياسر را فرستادم تا مردم را بسيج كنند و قرطة بن كعب را فرماندار كوفه نمودم. پس، از كار ما كناره گيرى كن، در حالى كه مورد نكوهش و طرد ما قرار گرفته اى.» مضمون نامه در شهر منتشر شد و چيزى نگذشت كه مالك اشتر،كه به درخواست خودش از امام(عليه السلام) به كوفه اعزام شده بود، دارالاماره را تحويل گرفت و در اختيار استاندار جديد قرار داد و ابوموسى پس از يك شب اقامت، كوفه را ترك گفت. ابوموسى اين چنين نقش منفى خود را در اين جريان ايفا كرد و مشكلى بر مشكلات امام(عليه السلام) افزود تا اين كه حضرت با ارسال پيك هاى متعدد، توانستند مردم كوفه را به نحو جالب توجهى بسيج نموده، ابوموسى را نيز از كار بركنار كنند.تلاش سياسى ابوموسى به همين جا خاتمه نيافت; او بزرگ ترين نقش منفى خود را در ماجراى حكميت، پس از جنگ صفين ايفا كرد.