5ـ پيروزى از راه حميّت - اشعث و ابوموسی، کارگزاران منافق در حکومت علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اشعث و ابوموسی، کارگزاران منافق در حکومت علی (ع) - نسخه متنی

نبی الله فضل علی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

5ـ پيروزى از راه حميّت

در جنگ صفين، سپاهيان معاويه زودتر از لشكريان امام خود را به رودخانه فرات رساندند و آن جا را اردوگاه خود قرار دادند. آن هابا تصرف گذرگاه فرات، مانع استفاده ياران امام از آب شدند و بدين دليل، بسيار شادمان بودند. معاويه مى گفت: «به خدا قسم، اين اولِ پيروزى است. خداوند من و پدرم را سيراب نكند، اگر بگذارم اين جماعت آب بنوشند! بايد تمام آنان با لب تشنه بميرند.»

در اثر ممانعت سپاه معاويه، لشكر اميرالمؤمنين(عليه السلام) يك شبانه روز بدون آب ماندند. شبانگاه امام(عليه السلام) از ميان لشكريان عبور مى كردند و اوضاع و احوال آنان را از نزديك مراقبت مى نمودند. هنگامى كه از جلوى پرچمدار طايفه كنده مى گذشتند، نداى گوينده اشعارى، توجه امام را به خود جلب كرد; روى سخن اين شاعر متوجه اشعث بود كه او را براى باز پس گيرى گذرگاه آب تشويق مى كرد.

اشعث نيز صداى اين مرد را شنيد كه مى گويد: «اشعث امروز اين غم و اندوه مرگ آور را به وسيله ما از دل مسلمانان برندارد، بايد ما را مانند مردگان سابق انگارد. اگر او امروز اين مذلّت و خوارى را از ما رفع نكند، چه كسى براى اين كار خواهد بود و مردم به چه كسى متوجه گردند؟ آيا پس از يك شبانه روز تشنگى، مى توان همچنان صبر كرد، با اين كه عربده دشمن بلند است؟ تو مردى نيرومند از مردان يمن هستى و هر شخصى از شاخه تو روييده است.»

اشعار مزبور در روحيه اشعث تأثير زيادى گذارد. به همين دليل خدمت امام(عليه السلام) آمد و گفت: اى اميرمؤمنان، آيا اين گروه ما را از آب فرات باز دارند، با اين كه شما در بين ما هستيد و شمشيرهاى ما بر روى شانه هاى ماست. اجازه دهيد تا حمله كنيم! به خدا سوگند، باز نخواهيم گشت، مگر آن كه آب را تصرف كنيم و يا كشته شويم، به مالك اشتر نيز دستور دهيد كه با سپاهيان خود در هر جا كه صلاح مى دانيد،بايستد و دراين راه كوشش نمايد!

اميرمؤمنان(عليه السلام) فرمودند: «اختيار با شماست.» و به اين وسيله، درخواست سپاه را اجابت كرد و به مالك اشتر و اشعث اجازه دادند كه براى به دست آوردن آب و شكستن محاصره، قسمتى از سپاه را بسيج كنند.

هنگامى كه اشعث موفق به گرفتن اجازه شد به جانب نيروهاى خود بازگشت وگفت: هركه طالب آب يا مرگ است، صبح دم آمادگى خود را اعلام نمايد. من براى اين كار قيام خواهم نمود. سپاهيان پس از شنيدن اين پيشنهاد، شبانه دوازده هزار نفر نزد وى آمدند وآمادگى خود را اعلام كردند.

مالك اشتر و اشعث صبح دم تكبيرگويان همانند باز شكارى به جانب دشمن حركت كردند. اشعث سر خود را برهنه كرده بود و فرياد مى زد: من اشعث بن قيسم. از جانب آب كنار رويد!

پرچم دارى فوج اشعث با معاويه بن حارث بود. اشعث به او گفت: تو را به خدا بشتاب كه نخعيان بهتر از كنديان نيستند.

اشعث خوش نداشت كه اشتر در گشودن آب با او مشاركت داشته باشد. از اين رو، مى گفت: اى مردم، افتخار فتح نصيب آن كسى است كه پيشى گيرد. در اثر حملات آن ها، هفت نفر از مردان نامى شام به دست مالك و پنج نفر به دست اشعث كشته شدند و سرانجام، سپاه شام نتوانستند دوام بياورند و ناچار، پا به فرار گذاشتند و شريعه فرات به دست سپاه اميرمؤمنان(عليه السلام)افتاد.

امام(عليه السلام) در آن روز فرمودند: «امروز، روزى است كه اشعث مارابهواسطه حميّت پيروز كرد.» اشاره به اين كه جنگيدن او از روى بصيرت و اعتقاد دينى نبود و تنها به دليل حميت و غيرت يمنيان بود.»

6ـ خيانت هاى اشعث

اشعث بن قيس فردى صاحب شهرت و شجاعت بود. او در دوره جاهليت، رياست قبيله «كنده» يمن را به عهده داشت و مورد احترام ساير قبايل يمنى نيز بود. وى با استفاده از تعصّبات قبيلگى، كه از زمان جاهليت به ارث رسيده بود و با شعارهاى عوام فريب، توجه عده زيادى از ياران اميرالمؤمنين(عليه السلام)را، كه از اعتقاد محكمى برخوردار نبودند، به خود جلب نمود و با استفاده از اين ها، مشكلات و موانعى بر سر راه اميرالمؤمنين(عليه السلام) به وجود آورد كه به بعضى از آن ها اشاره مى شود:

الف. از دست دادن شريعه فرات: در جنگ صفين معاويه حيله اى به خرج داد تا در دل لشكريان على(عليه السلام) رعب و وحشت ايجاد كند و آن ها را از موضع خود در كنار فرات حركت دهد و سپاهيان خود را جايگزين آن ها نمايد. براى اين كار، او نامه اى را به نام «بنده خدايى كه دوست دار شماست» بر تيرى بسته و به سوى ياران على(عليه السلام)رها كرد. نامه در ميان ياران امام، دست به دست شد و بسيارى از آن ها يقين كردند كه اين نامه از شخص نيك خواهى فرستاده شده است. مضمون نامه اين بود كه معاويه مى خواهد بند فرات را بشكند، آب را به سوى شماجارى و اردوى شما را غرق كند. هر چه زودتر حركت كنيد تا غرق نشويد.

امام فرمود: «اين نامه را معاويه نوشته است و مى خواهد شما را از اين جا حركت دهد و خود جاى شما را بگيرد. گول او را نخوريد!»

اشعث از جمله افرادى بود كه با امام مخالفت كرد و آن مكان را ترك كرد و ديگران را نيز به دنبال خود كشاند. در نهايت،اميرالمؤمنين(عليه السلام)مجبورشدند آن جا را ترك كنند. آن گاه كه معاويه لشكرش را حركت داد و با سرعت، جاى آن ها را اشغال كرد اشعث مفتضح و رسوا گرديد.

ب. نجات دشمن از شكست قطعى: خيانت اشعث در ماجراى قرآن بر نيزه كردن معاويه در جنگ صفين معروف است. پس از اين كه معاويه متوجه شد على(عليه السلام) به زودى پيروز خواهد شد، به فكر چاره افتاد تا به گونه اى از اين مخمصه نجات پيدا كند; چرا كه در «ليلة الهرير» ضربه بسيار مهلكى بر لشكريان معاويه وارد شد. در اين شب، اميرالمؤمنين(عليه السلام) به سپاه خود فرمودند: فردا كار را يكسره مى كنم. اين خبر به معاويه رسيد. او عمروعاص را فرا خواند و گفت: همين امشب باقى مانده، فردا كار جنگ تمام مى شود. تو چه نظرى دارى؟

عمروعاص گفت: لشكريان تو در برابر سپاهيان على(عليه السلام)نمى توانند مقاومت كنند. تو هم نظير او نيستى; تو براى دنيا مى جنگى و او براى خدا... . تو بايد پيشنهاد بدهى كه كتاب خدا ميان ما حَكَم باشد. در اين صورت، تو به مقصودت خواهى رسيد، چون بين اهل عراق اختلاف خواهد افتاد. معاويه گفته عمروعاص را پسنديد.

در همان شب، اشعث بن قيس سخن رانى كرد و طى آن، جملاتى به زبان آورد كه بذر اختلاف و دودستگى را در سپاه امام كاشت. معاويه نيز همان را محور سخن و اساس كار خود قرار داد. اشعث در سخن رانى خود، گفت: ديديد در اين جنگ بر سر شما چه آمد و عرب نابود شد. من تا اين مدت كه از عمرم گذشته است، چنين جنگى نديده ام. حاضران به غايبان اين مطلب را برسانند كه اگر فردا چنين پيشامدى بشود، تمام عرب نابود مى شود وزنان وفرزندان بى سرپرست مى گردند.

جاسوسان معاويه اين سخن را براى او نقل كردند. معاويه گفت: به خداى كعبه، راست مى گويد. اگر فردا چنين جنگى پيش بيايد، كفار روم بر اهل شام و كفار فارس بر خانواده هاى عراق حمله مى كنند. اشعث مرد خردمند و انديشمندى است. قرآن ها را بالاى نيزه كنيد!

مكاتباتى نيز بين اشعث بن قيس و معاويه در خلال نبرد صفين گزارش شده كه ضمن آن مكاتبات، همواره معاويه سعى در جذب او داشته است و سرانجام، مجموع اين سوابق درلحظات حساسوپايانى نبرد صفين، به نفع معاويه جلوه كرد.

قسمتى از سپاه امام(عليه السلام) در برابر اين نيرنگ و خدعه، سخت فريب خوردند و بعضى از سران قوم مانند اشعث، كه تا حدى به معاويه متمايل بودند و جزو منافقان سپاه امام(عليه السلام) بودند، مردم را براى اين كار به شدت تحريك كردند تا جايى كه از سپاه امام فرياد برآمد: دعوت شما را درباره كتاب خداى عزّوجل اجابت مى كنيم و به سوى خدا باز مى گرديم. امام(عليه السلام) به ياران خود هشدار دادند كه «معاويه و يارانش هيچ وقت قرآن را بزرگ نشمرده و نخواهند شمرد و به آن عمل نخواهند كرد. آنان قرآن را جز براى خدعه و نيرنگ بالاى نيزه ها نبرده اند.»

بعضى از ياران مخلص امام همچون مالك اشتر، عدى بن حاتم و عمرو بن حَمِق با جملاتى، اطاعت خود را از امام اعلام نمودند و بر ادامه جنگ و پيروزى بر دشمن اصرار ورزيدند. اما در برابر اين گروه، اشعث بن قيس، كه منويات معاويه را اجرا مى كرد، با خشم و غضب ايستاد و گفت: «اى اميرمؤمنان، ما امروز مثل ديروز با تو هستيم، ولى امروزِ ما مثل ديروز نيست. هيچ كس مانند من دوستدار اهل عراق و دشمن اهل شام نيست. تو خواسته اهل شام را قبول كن! كتاب خدا را حاكم قرار بده! تو به قبول آن از هر كس سزاوارترى. مردم خواستار زندگى هستند و از جنگ سير شده اند. اينان تو را به كتاب خدا خواندند; قبول كن، وگرنه تو را مانند عثمان به قتل مى رسانيم و به خدا سوگند كه اين كار را خواهيم كرد!»

/ 9