تلاش گسترده امام براي ارشاد رژيم و ملزم نمودن آنها به اسلام و احكام اسلامي نتيجهاي نداشت، و طاغوت عملاً نشان داد كه قراي رسيدن به هدف، از كوبيدن اسلام و پاسداران آن(روحانيت) كه دو مانع عمده غربگرايي حكومت هستند از هيچ چيزي ابا ندارد، و در عيد سال 1342 با در هم كوبيدن مدرسه فيضيه در سالروز وفات امام صادق(ع) خشم خود را نسبت به دين و روحانيت نشان داد. امام براي بيداري مردم و نشان دادن ماهيت طاغوت و وابستگان آن كه با شعار شاه دوستي به فيضيه حمله نمودند، و براي خنثي نمودن حركت تبليغي رژيم اعلام كرد."شاه دوستي يعني غارتگري، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، و تجاوز به مراكز علم و دانش؛ "شاه دوستي" يعني ضربه زدن به پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههاي اسلام و محو آثار اسلاميت، "شاه دوستي" يعني كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت".28اين حركت تبليغي باعث شد كه رابطه شاهـ به عنوان قدرت حاكمه ـ با مردم كه در شعار شاه دوستي تجلي پيدا ميكرد، گسسته شود و اهرمهاي حمايتي رژيم كاهش پيدا كند، و پيوند روحانيت با مردم بيشتر شود، نماد آن را ميتوان در حمايت مردم از آرمانهاي روحانيت بخصوص امام در قيام 15 خرداد جستجو كرد.حمله رژيم به حوزه علميه ـ كانون نور و معرفت الهي ـ با واكنش مختلف جامعه، روحانيون و مراجع عاليقدر قرار گيرد، تا جايي كه آيت اللّه حكيم از امام براي مهاجرت به نجف دعوت كرد، كه مورد موافقت امام قرار نگرفت و هجرت روحانيت و مراجع به نجف را به صلاح حوزهي قم ندانست."با هجرت مراجع و علماي اعلام ـ اعلي اللّه كلمتَهم ـ مركز بزرگ تشيع در پرتگاه هلاكت افتاده و به دامن كُفر و زندقه كشيده خواهد شد، و برادران ايماني عزيز ما در شكنجه و عذاب اليم واقع خواهند شد. ما ميدانيم با اين هجرت، تغييرات و تحولات عظيمي روي خواهد داد كه ما از آن بيمناكيم".29رژيم تلاش ميكرد كه بعد از فوت آيت اللّه بروجردي، مرجعيت شيعه به نجف انتقال يابد، ولي با هوشياري امام، تلاش رژيم ناكام ماند و با همت ايشان پايگاه مرجعيت در قم تقويت شد.با آشكار شدن چهره طاغوت، امام ضمن بيان روش مبارزه خود اعلام ميكند؛ كه در مقابل رژيم و عملكرد او نميتوان ساكت بود و با شيوه مبارزاتي علماي گذشته عمل كرد."امروز روزي نيست كه به سيرؤ سلف صالح بتوان رفتار كرد. با سكوت و كنارهگيري همه چيز را از دست خواهيم داد."30امام براي شناساندن بيشتر چهرهي طاغوت به مقايسه طاغوت و دشمنان صدر اسلام ميپردازد، و عملكرد رژيم را با عملكرد خلفاي بنياميه چهره ننگين تاريخ كه در پوشش اسلام بزرگترين جنايت را عليه اسلام و مسلمين روا داشتهاند مورد مقايسه قرار ميدهد و صف خود را از طاغوت جدا ميكند، و اعلام ميكند كه:"اولاً كار اينها با يزيد هيچ فرقي نميكند، ثانياً، اگر بخواهند چنين عملي را انجام بدهند و بخواهند دستجات ما را بكوبند و مردم را به قتل برسانند، ما نيز از هم اكنون مانند حسين اعلام ميكنيم كه هركه با ماست به طرف ما بيايد و هركس كه با ما نيست به سمت لشكر يزيد برود."31رژيم با تمام توان سعي نمود، با دادن شعارهايي، خود را اصلاح طلب و متجدد بخواند و ماهيت و عملكرد خود را عليه اسلام مخفي نگهدارد، و با تخريب چهره روحانيت به عنوان كهنه پرست، عقب مانده و مرتجع، راه را براي غربي كردن جامعه با شعارهاي دروازه تمدن بزرگ هموار نمايد. ولي امام با موضعگيري سريع، حركتهاي تبليغاتي رژيم را خنثي نمود، و اعلام كرد كه:"خواستههاي روحانيت عمل به قوانين اسلام است، اين ارتجاع است؟ رسول اكرم مرتجع بود؟... اسلام با آثار تمدن مخالف نيست. ... ما با اين مظاهر استعماري مخالفيم... ما با ترقي زنان مخالف نيستيم، با اين فحشا مخالفيم".32افشاگري امام،واكنش منفي رژيم را به همراه داشت بطوري كه سازمان امنيت كل كشور، حركتهاي تبليغاتي و فعاليتهاي روحانيون را محدود نمود، و در محرم سال 1342 براي جلوگيري از افشاگري روحانيون از تمام مبلغين تعهد ميگيرد كه راجع به سه موضوع، شاه، اسرائيل و خطرات اسلام مطالبي نگويند. اين حركت ساواك با مخالفت امام روبرو ميشود، و در عصر عاشورا، روي همين سه محور سخنراني ميكند و اعلام ميكند كه ما هرچه گرفتاري داريم، از اين چيز است، و ديگر روحانيون هم به تهديدات رژيم اعتنايي نميكنند. و رژيم كه از اين تهديدات نتيجهاي نگرفته بود، براي مهار گسترش بيداري، در سحرگاه 15 خرداد، در حالي كه امام بر سجاده عشق نشسته بود، دستگير و به تهران منتقل ميشود، رژيم با دستگيري منادي حق، سعي در خاموش كردن كانون بيداري داشت، كه ناگهان قم با شعار يا مرگ يا خميني به انتظار صبح خونين 15 خرداد نشست، و با طلوع خورشيد در 15 خرداد شاهد مظلوميت هزاران انسان كه در دفاع از اسلام و قرآن در سرتاسر ايران بخصوص در قم و تهران به خون نشستهاند بود، 15خرداد سرآغاز قيامي بود كه بدست روحانيت و به رهبري امام با شعار اللّه اكبر در تاريخ به وقوع پيوست، تا قدرت مذهب را در عصر بيايماني، سكولاريزم و نفي دين در تحولات جامعه نشان دهد.