خورشيد بيداري در جامعه ايران با نام خدا و انگيزه الهي، براي دفاع از اسلام و فرهنگ اسلامي طلوع نمود، تااسلام را به عنوان يك فرهنگ در زندگي فردي و اجتماعي جامعه جاري كند، و جامعه براساس آن هويت گم گشته خويش را باز يابد."ما آنچه مقصدمان است، اسلام است، به غير اسلام نبايد فكر كنيم، به غير قوانين اسلام نبايد فكر كنيم، مقصودما، اين است كه هر جاي اين مملكت برويم اسلام را ببينيم.42هر عقيدهاي براي ماندگاري بايد با روح فرهنگي جامعه سازگاري داشته باشد و در مسير نياز انسانها و زير ساخت تحولات جامعه قرار گيرد، و در غير اين صورت ، به عنوان يك تفكر ذهني در بستر زمان باتفكرات ديگر درهم ميآميزد و بالندگي و شفافيت خود را از دست ميدهد و دچار مرگ تدريحي ميشود.در طول تاريخ مستكبران و فرعونيان وقتيكه نميتوانستند با اديان الهي رو به رو شوند سعي ميكردند جهت دين را عوض كنند و يا با تحريف از كاركرد آن جلوگيري نمايند.حاكميت قدرت طلبان به نام دين و كليسا در قرون وسطي نمونهاي از اين حركت بود. ستيز و مبارزه مردم اروپا براي رهايي از استبداد قرون وسطي منجر به نفي دين در زندگي اجتماعي و سياسي جامعه گرديد تا جايي كه انقلاب فرانسه با نام روشنگري و روشنفكري به حضور دين در عرصه جامعه پايان بخشيد و آن را در محدوده كليسا زنداني نمود. در اواسط قرن نوزدهم شخصيتهايي مثل ماركس تئوري دين افيون جامعه براساس شناخت جامعه كليسا زده اروپا، در اذهان عمومي جاري ساخت و در ابتداي قرن بيستم انقلاب اكتبر روسيه مرگ حيات سياسي دين را اعلام نمود. و شعاع اين تئوري جوامع اسلامي را هم در بر گرفت، اگرچه غرب دين را رسماً نفي نكرد ولي با تبليغات كاذب، و نسبت دادن همه گرفتاريها و عقب ماندگي خود به دين باعث تغيير باور انسانها نسبت به دين شدند، تا جايي كه مبارزين كشورهاي مسلمان، مبارزات ضد استعماري خود را با نام دين شروع كرده بودند در ميانه راه مسير مبارزه را تغيير داده و با وام گرفتن از افكار سوسياليستي و ماركيستي به راه خود ادامه دادند و حتي در ايران هم گروههايي مثل سازمان مجاهدين خلق كه در دهه چهل با نام مذهب مبارزه خود را آغاز كرده بودند، در دهه پنجاه عقايد ماركسيسم را به عنوان تئوري مبارزاتي جايگزين مذهب اسلام نمودند.مبارزات دو قرن اخير ملت ايران با استبداد و استعمار نشان ميدهد كه تنها از طريق مذهب ميتوان به پيروزي پايدار دست يافت و امام هم اين مسئله را به خوبي شناخت و اعلام داشت كه:"راه رهايي هر ملتي از چنگال استعمار، مذهب است كه ريشه در عمق جان آن ملت دارد."43براي رسيدن به محوريت مذهب در مبارزه دو مشكل فراسوي حركت امام وجود داشت:الف ـ انحراف در شناخت از مذهبب ـ عدم تبليغات صحيح از مذهب
الف: انحراف در شناخت از مذهب:
اجانب وقتي نميتوانستند مستقيماً با مذهب مبارزه كنند و يا آن را از صحنه سياسي دور كنند، سعي كردند در جهت فهم و شناخت آن انحراف ايجاد كنند، و شناختي را بوجود آورند كه مانع براي حركتها استعماري در ابعاد گوناگون نشود، با شعارهاي فريبنده توسط نيروهاي داخلي با قالبهاي از پيش تعيين شده نقش مذهب را در جوامع كم رنگ نمودند."اسلام عزيز قرنهاست با نفوذ اجانب، مواجه با انحراف و كج فهميها است، اسلام را كه يكتا مكتب الهي مبارز است، با تبليغات سوء عمال اجانب به شكل ديگر جلوه دادهاند".44كج فهمي و تحجر باعث دور شدن جوامع بخصوص جوانان مسلمان از مذهب گرديد و همين دوري از مذهب اسلام، زمينه انحطاط در ابعاد مختلف را فراهم آورد، كه بزرگترين آن پذيرش سلطه غرب بخصوص سلطه فرهنگي آن است."مهمترين عامل انحطاط مسلمين، دوري و بيخبري از تعاليم واقعي و حياتبخش اسلام است".45امام براي درهم شكستن قالبهاي تحجر در ابتدا قيام سعي نمود مبارزه عليه رژيم را به درون حوزه بكشاند. و با تحرك بخشيدن به حوزه، تبليغات منفي عليه اسلام را كنار بزند. و چهره نوراني و شفاف اسلام را با تبليغات روحانيون متعهد به جامعه عرضه نمايد.
ب: عدم تبليغات صحيح از مذهب
مذهب در تمام تحولات سياسي ايران نقش عمدهاي داشت و مانع بزرگي براي غارتگري استعمارگران و نوكران داخلي آنها بود، دشمنان با درك اين واقعيت و عدم توانايي براي رويارويي مستقيم با مذهب، تلاش نمودند تا مانع شناخت چهره واقعي اسلام گردند."اينها قدرت اسلام را لمس كردند، فهميدن كه اسلام چيست، فهميدن در مقابل اسلام، ابرقدرتها نميتوانند بايستند."46دشمنان براي اينكه قدرت اسلام را ضعيف كنند سعي كردند آن را ناقص و بد معرفي كنند، تا اذهان جامعه از آن برگردد و زمينه غارت و چپاول براي آنها آماده گردد، و هيچ نيرويي به عنوان مزاحم در سر راه آنها قرار نگيرد."هم اسلام را بد معرفي ميكنند، هم آخوند را بد معرفي ميكنند، چرا؟ براي اينكه آني كه در مقابل اينها بايستد اسلام است، آن كسي كه ميخواهد پياده كند آن را، آخوند است آنا نميخواهند، اين مطلب واقع شود، آنها ميخواهند كه اسلام را بد معرفي كنند، مردم از اسلام برگردند و آخوند هم كه كنار برود، باقي بماند خودشان و هركس كه دلشان ميخواهد."47نماد اين تبليغات را ميتوان در شعار جدايي دين از سياست، دين افيون است و دين عامل عقب ماندگي ماست، كه به وسيله رژيم منتشر ميشد ملاحظه نمود:امام با شناخت كامل از توطئههاي دشمن در برخورد با مذهب، سعي نمود با شناساندن مذهب به جامعه، آن را به عنوان محور تمام تحولات و مبارزه معرفي نمايد، و تنها راه رهايي را بازگشت به اسلام بداند و تمام تلاش خود را در حفظ ماهيت مذهبي بودن انقلاب به كار گيرد. و از هر حركتي كه بدون شعار مذهب مطرح ميگرديد نفي نمايد، و با همان ابزار مذهب انقلاب را تا پيروزي نهايي به پيش ببرد."وظيفه بزرگي داريم و آن اينكه اسلام را آن طوري كه هست، آن طوري كه خداي تبارك و تعالي فرموده است، آن طوري كه در روايات و در قرآن ما هست، آن طور به مردم ارائه بدهيم و به دنيا ارائه بدهيم و همين خودش از هزار توپ و تانك بيشتر ميتواند موثر باشد. آن چيزي كه با ارشاد حاصل بشود، قلب مردم را برميگرداند. و اين كار، اين هنر از اسلام ميآيد و اين هنر از احكام اسلام ميآيد، نه با يك توپ و تانك بخواهد كار بكند، او نميتواند كاري بكند."48