بیشترلیست موضوعات -هدايتگران راه نور - زندگانى پيامبر گرامى حضرت محمّد مصطفىصلى الله عليه وآله- پيش از بعثت ابوطالب مردى تنگدستوعيالمند بود ازدواج فرخنده روزها گذشت پس از بعثت ظلم وستم درميان آنان شايع بود مشرق اسلام تنها يك قبيله دعوت پيامبر را پذيرفت اسلام در مصاف با يهود در سال هشتم، سوره برائت )توبه( نازل شد. پيامبر درصدد جنگ با روم برآمد حجةالوداع مهمترين مسأله، حكومت اسلامى بود پيامبر با بيوهزنان ازدواج مىكرد توضیحاتافزودن یادداشت جدید
ابوطالب نهاد.بعلاوه رياستقبيله بنى هاشم، و نيز مسئوليّت پذيرايى از حجاج خانه خدا به ابوطالبواگذار گرديد.ابوطالب تنها، سرپرست پيامبر نبود.بلكه مانند پدرى مهربانودلسوز با آنحضرت رفتار مىكرد.او به خاطر وفادارى به حقوقبرادرش و اطاعت از امر پدر و اداى مسئوليّت، رياست بر بنى هاشم و نيزبه خاطر عمل به وظيفه انسانى مقدّس خويش لحظهاى در رسيدگى بهمحمد كوتاهى نمىورزيد.او محمد را با خود به انجمنهاى عمومى، وحتى جاهايى كه ورود بهآنجا براى غير اشراف و بزرگان ممنوع بود، مانند دارالندوه كه به مثابهتشكيلات نخست وزيرى در مملكت بود وكسى جز سران قبايل را در آنراه نمىدادند، با خود مىبرد.اين همه براى آن بود كه ابوطالب بسيار برزندگى و نحوه تربيّت محمّد، دقت به خرج مىداد.تا آنجا كه وقتى مىخواست همراه با كاروان بازرگانى قريش كه هر سالهدر زمستان به سوى يمن و در تابستان به سوى شام در حركت بود همراهشود، مجبور شد محمّد را نيز با خود ببرد درحالى كه محمد چندان سنوسالى نداشت، و هنوز آمادگى لازم براى چنين سفر پرخطرى را در خودنيافته بود.وقتى كاروانيان راه سفر در پيش گرفتند، امرى شگفتآور كه قبلاًنظير آن را نديده بودند، توجهشان را به خود جلب كرد.آنان متوجّهشدند پارهاى ابر در طول راه بر سر قافله سايه گسترده و آنان را از گرماىآزاردهنده خورشيد در امان نگه داشته است و بدينترتيب آن سفر پر رنجرا به مسافرتى خوش و راحت تبديل كرده است.بحيراى راهب در نزديكى شهر قديمى بُصرى، معبدى بود كه عابدى مسيحى در آنزندگى مىكرد.در ميان مردم مشهور بود كه اين عابد صاحب كراماتوپيشگوييهاى راستين است.اين راهب، به كاروانهاى تجارى كه از اين منطقه به سوى شام ياحجاز مىرفتند، هرگز توجهى نمىكرد.زيرا وى خود را در وقتى كه آنانبدو محتاج بودند، از ايشان بىنياز مىديد.كاروان تجارى قريش نيز چندين بار از اين منطقه گذشته بود، ولى اينراهب نه بدانان نگريسته، و نه درباره آنان انديشه كرده بود.امّا اين بارگويى همه چيز تغيير يافته بود.پيش از آنكه كاروان قريش برسد، حاضران مشاهده كردند كه راهبچشم به صحرا دوخته و منتظر است، سپس صورت خود را به آسمانمتوجه كرد گويى چيزى در زمين و چيزى در آسمان مىجويد.هنگامى كهكاروان نزديك شد، مردم ديدند كه راهب به پاره ابرى كه در آسمان باقدمهاى اسبان و شتران همراهى مىكند، مىنگرد.وقتى كاروان قريش بهميدان مقابل معبد رسيد، راهب از آنان دعوت كرد آن شب را در صومعهوى به صبح برسانند.حاضران از اين كار بى سابقه وى شگفتزده شدند.امّا اندكى بعد راهب با سخنان صريحى كه بر سر سفره شام ايراد كرد،شگفتى آنان را از ميان برد.وى گفت علّت گراميداشت قريش از سوى منتنها به خاطر وجود اين كودك خجسته در ميان ايشان است.آنگاهرسالت مقدّس آنحضرت را درآينده، بدانان نويد داد.اين بشارت، بار ديگر در شام تكرار شد.در آنجا پيامبر صلى الله عليه وآله با راهبديگرى به نام "ابوالمويعب" ديدار كرد و آن راهب به مردم مژده داد كهاين "پيامبر آخرالزمان" است.خردمند و پاكدامن پيامبر از اين سفر به مكّه بازگشت.همراهانش كه در اين سفر از وىكرامتها و بزرگواريهاى بسيار ديده بودند چون بازگشتند، برخى از آنچهرا كه رخ داده بود براى ديگر مردمان بازگفتند.و بدينترتيب پيامبر درميان آنان به نيكى و بزرگى شهره شد.كارهاى نيكى كه از پيامبر سر مىزد، موجب مىشد كه وى در ديدهمردم صاحب ارج و احترام گردد.