هدایتگران راه نور نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هدایتگران راه نور - نسخه متنی

محمد تقی مدرسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابوطالب نهاد.

بعلاوه رياست‏قبيله بنى هاشم، و نيز مسئوليّت پذيرايى از حجاج خانه خدا به ابوطالب‏واگذار گرديد.

ابوطالب تنها، سرپرست پيامبر نبود.

بلكه مانند پدرى مهربان‏ودلسوز با آن‏حضرت رفتار مى‏كرد.

او به خاطر وفادارى به حقوق‏برادرش و اطاعت از امر پدر و اداى مسئوليّت، رياست بر بنى هاشم و نيزبه خاطر عمل به وظيفه انسانى مقدّس خويش لحظه‏اى در رسيدگى به‏محمد كوتاهى نمى‏ورزيد.

او محمد را با خود به انجمنهاى عمومى، وحتى جاهايى كه ورود به‏آنجا براى غير اشراف و بزرگان ممنوع بود، مانند دارالندوه كه به مثابه‏تشكيلات نخست وزيرى در مملكت بود وكسى جز سران قبايل را در آن‏راه نمى‏دادند، با خود مى‏برد.

اين همه براى آن بود كه ابوطالب بسيار برزندگى و نحوه تربيّت محمّد، دقت به خرج مى‏داد.

تا آنجا كه وقتى مى‏خواست همراه با كاروان بازرگانى قريش كه هر ساله‏در زمستان به سوى يمن و در تابستان به سوى شام در حركت بود همراه‏شود، مجبور شد محمّد را نيز با خود ببرد درحالى كه محمد چندان سن‏وسالى نداشت، و هنوز آمادگى لازم براى چنين سفر پرخطرى را در خودنيافته بود.

وقتى كاروانيان راه سفر در پيش گرفتند، امرى شگفت‏آور كه قبلاًنظير آن را نديده بودند، توجهشان را به خود جلب كرد.

آنان متوجّه‏شدند پاره‏اى ابر در طول راه بر سر قافله سايه گسترده و آنان را از گرماى‏آزاردهنده خورشيد در امان نگه داشته است و بدين‏ترتيب آن سفر پر رنج‏را به مسافرتى خوش و راحت تبديل كرده است.

بحيراى راهب‏ در نزديكى شهر قديمى بُصرى، معبدى بود كه عابدى مسيحى در آن‏زندگى مى‏كرد.

در ميان مردم مشهور بود كه اين عابد صاحب كرامات‏وپيشگوييهاى راستين است.

اين راهب، به كاروانهاى تجارى كه از اين منطقه به سوى شام ياحجاز مى‏رفتند، هرگز توجهى نمى‏كرد.

زيرا وى خود را در وقتى كه آنان‏بدو محتاج بودند، از ايشان بى‏نياز مى‏ديد.

كاروان تجارى قريش نيز چندين بار از اين منطقه گذشته بود، ولى اين‏راهب نه بدانان نگريسته، و نه درباره آنان انديشه كرده بود.

امّا اين بارگويى همه چيز تغيير يافته بود.

پيش از آنكه كاروان قريش برسد، حاضران مشاهده كردند كه راهب‏چشم به صحرا دوخته و منتظر است، سپس صورت خود را به آسمان‏متوجه كرد گويى چيزى در زمين و چيزى در آسمان مى‏جويد.

هنگامى كه‏كاروان نزديك شد، مردم ديدند كه راهب به پاره ابرى كه در آسمان باقدمهاى اسبان و شتران همراهى مى‏كند، مى‏نگرد.

وقتى كاروان قريش به‏ميدان مقابل معبد رسيد، راهب از آنان دعوت كرد آن شب را در صومعه‏وى به صبح برسانند.

حاضران از اين كار بى سابقه وى شگفت‏زده شدند.

امّا اندكى بعد راهب با سخنان صريحى كه بر سر سفره شام ايراد كرد،شگفتى آنان را از ميان برد.

وى گفت علّت گراميداشت قريش از سوى من‏تنها به خاطر وجود اين كودك خجسته در ميان ايشان است.

آنگاه‏رسالت مقدّس آن‏حضرت را درآينده، بدانان نويد داد.

اين بشارت، بار ديگر در شام تكرار شد.

در آنجا پيامبر صلى الله عليه وآله با راهب‏ديگرى به نام "ابوالمويعب" ديدار كرد و آن راهب به مردم مژده داد كه‏اين "پيامبر آخرالزمان" است.

خردمند و پاكدامن‏ پيامبر از اين سفر به مكّه بازگشت.

همراهانش كه در اين سفر از وى‏كرامتها و بزرگواريهاى بسيار ديده بودند چون بازگشتند، برخى از آنچه‏را كه رخ داده بود براى ديگر مردمان بازگفتند.

و بدين‏ترتيب پيامبر درميان آنان به نيكى و بزرگى شهره شد.

كارهاى نيكى كه از پيامبر سر مى‏زد، موجب مى‏شد كه وى در ديده‏مردم صاحب ارج و احترام گردد.

/ 30