زندگانی حضرت زینب (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی حضرت زینب (سلام الله علیها) - نسخه متنی

مصطفی اولیایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پرسيد مادرش كيست ؟ گفتند: فاطمه دختر پيامبراسلام .

گفت پيامبر خودتان ؟ گفتند، آرى .

گفت چه بد مردمى هستيد! به درستى كه علماى ما راست گفته اند كه هر وقت اين مرد كشته شـود، از آسـمـان خـون خـواهـد بـاريـد و ايـن نـيـسـت جـز در قـتـل پيامبرى و يا وصى پيامبرى . آنگاه راهب گفت : من ده هزار دينار مى دهم تا اين سر را ساعتى در اختيار من قرار دهيد، پس از آن او تمام موجودى خود را كه ده هزار دينار بود، به آنان داد و سر مطهر را براى ساعتى مهمان كرد و آن را با گلاب و عطر شستشو داد و تمام مدت را با او سخن گفت و گريست . راهب خطاب به مهمان عزيز خويش گفت : اى سر مطهر! جز خود چيزى ندارم كه تسليم تو كنم ، گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى يگانه نيست و جـد تـو مـحـمد صلّى اللّه عليه و آله فرستاده خداست . راهب در آن مدت ، تصويرى از سر مـطـهر نيز تهيه كرد و بعد از آنكه سر را پس داد تا پايان عمر، مسلمان بود و مسلمان از دنيا رفت . (53)

بـه هـرحـال ، سـرانـجـام در مـيان جشن و سرور يزيد و يزيديان ، سرهاى شهدا و اسراى خـانـدان عـصـمـت را وارد دمـشـق كـردنـد. زنـان و بـازمـانـدگـان اهـل بـيـت را در حالى كه به ريسمان بسته بودند وارد مجلس يزيد كردند. حضرت سجاد عليه السّلام رو به يزيد كرده ، فرمود:((اى يزيد! تو را به خدا قسم ! چه مى انديشى در مورد پيامبر خدا اگر ما را بدين صورت مشاهده كند؟)).

بعد از فرمايش آن جناب ، يزيد دستور داد غل و زنجير و ريسمان از اسرا بردارند. آنگاه سـر مـطـهـر امـام حـسـيـن عـليـه السّلام را در برابر يزيد نهادند، چون نگاه حضرت زينب عليهاالسّلام بر سر بريده برادر افتاد، با صدايى كه همه اطرافيان و مجلسيان يزيد را به گريه انداخت فرياد كشيد:

((ي ا حُسَيْن اهُ!

ي ا حَبيبَ رَسُولِاللّهِ!

يَابْنَ مَكَّةَ وَمِنى !

يَابْنَ ف اطِمَةَ الزَّهْر اءِ سَيِّدَةَ النِّس اءِ، يَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفى )). (54)

در ايـن هـنـگـام ، يـكـى از زنـان قـريـشـى كه در خانه يزيد بود، به نوبه خود، فرياد ((واحـسـيـنـاه ))سـر داد و مجلس رابيشترمنقلب كرد. (55) در صفحه 269((وقعة الطف )) آمده است كه اين زن ، هند دختر عبداللّه بن عامر كريز و همسر يزيد بوده است .

پـس از آن ، يـزيـد بـا چـوب خـيـزران بـر لب و دنـدان امـام حسين عليه السّلام د كه مورد اعـتـراض ((ابـوبـرزه اسـلمـى )) قـرار گـرفـت . و سـپـس ‍ در حـال عـصـبـانـيّت دستور داد آن صحابى رسول خدا را كشان كشان از مجلس بيرون كردند. (56)

آنـگـاه خـود شـروع بـه خـواندن دوبيت ازاشعار((ابن زبعرى ))كرد كه در نبرد احد گفته بود و سه بيت هم از خود بر آن افزود. ترجمه آن اشعار بدين قراراست :

((اى كـاش ! بـزرگـان طـايـفـه مـن كه در جنگ بدر كشته شدند مى بودند و مى ديدند كه طـايـفـه خـزرج چـگـونه از شمشير زدن ما به جزع آمده اند، تا از ديدن اين منظره ، فرياد شـادى آنـان بـلنـد شـود و بـگـويـنـد: اى يـزيـد! دسـتـت شـل مـبـاد. مـا بـزرگـان بـنـى هـاشـم را كـشـتـيـم و آن را بـه حـسـاب جنگ بدر گذاشتيم و مـقـابـل آن روز قـرار گـرفـت . مـن از فرزندان ((خندف )) (57) نيستم اگر از فرزندان ((احمـد)) انتقام كارهاى او را نگيرم )). (58)

نـاگـفـتـه نـمـاند كه يكى از ابيات كفرآميز يزيد، به گونه اى غير از ظاهر آن ترجمه گرديد.

هـمـيـنـكـه يزيد، كينه ديرينه خويش را با بنى هاشم و كفر نهاد پليد خود را با خواندن اشـعـار فوق آشكار كرد و نشان داد كه همچون نياكانش ابوسفيان و هند جگرخوار از كشته شدن كفار قريش در جنگ بدر، رنج مى برد و همانگونه كه ابوسفيان و هند، پدر بزرگ و مـادر بزرگ يزيد از شهادت حمزه سيدالشهداء در احد شادمان شدند، يزيد نيز شهادت حـسـين عليه السّلام را به حساب جنگ بدر مى گذارد و حتى در بيت

/ 49