43ـ نـاسـخ التـواريـخ ، جـلد سـوم از جـلد شـشـم ، ص 49 بـه بـعـد. مـنـتـهى الا مـال ، ج 1، ص 486 بـه بـعـد. تـرجـمـه لهـوف ، ص 97 بـه بـعـد.المـلهـوف على قتلى الطفوف ، ص 199 به بعد. بحارالانوار، ج 45، ص 112.44ـ سوره كهف ، آيه 9.45ـ حبيب السّير، جزء اول از مجلد دوم ، ص 59. بحارالا نوار، ج 45، ص 121.46ـ وقعة الطف ، ص 260 به بعد.47ـ نـاسـخ التـواريـخ ، جـلد سـوم از جـلد شـشـم ، ص 60 بـه بـعـد. مـنـتـهى الا مـال ، ج 1، ص 486 بـه بـعد. ((ابن اثير)) نيز از گفتگوى حضرت زينب عليهاالسّلام و هـمـچـنـيـن امـام سـجـاد عـليـه السـّلام بـا ابـن زيـاد در ايـن مجلس ، سخن به ميان آورده است (كـامل ، ج 5، ص 194 به بعد. روضة الصفا، ج 3، ص 172. ترجمه تاريخ طبرى ، ج 7، ص 3066. الملهوف على قتلى الطفوف ، ص 201 به بعد)48ـ نـاسـخ التـواريـخ ، جـلد سـوم از جـلد شـشـم ، ص 63 بـه بـعـد. مـنـتـهى الا مـال ، ج 1، ص 489.كـامـل ابـن اثـيـر، ج 5، ص 194 به بعد. روضة الصفا، ج 3، ص 173. تـرجـمـه لهـوف ، ص 101. تـاريـخ طـبـرى ، ج 7، ص 369. المـلهـوف على قتلى الطفوف ، ص 202. كامل ابن اثير، ج 3، ص 435.49ـ كامل ابن اثير، ج 5، ص 196. ناسخ التواريخ ، جلد سوم از جلد ششم ، ص 65 بـه بـعـد. مـنـتـهـى الا مـال ، ج 1، ص 490. روضـة الصفا، ج 3، ص 174. به بعد: زندگانى شهيد جاويدان ، ترجمه : الشهيد الخالد الحسين (ع )، ص 96 به بعد. ترجمه لهوف ، ص 101 به بعد. بحارالانوار، ج 45، ص 119.50ـ نـاسـخ التـواريخ ، جلد سوم از جلد ششم ، ص 67 به بعد. مختارنامه (چاپ سـنـگـى ) ص 203 بـه بـعـد.المـلهـوف ، ص 203 بـه بعد. وقعة الطف ، ص 265. حبيب السير، جزء اول از مجلد دوّم ، ص 59. كامل ابن اثير، ج 3، ص 436.51ـ ناسخ التواريخ ، جلد سوم از جلد ششم ، ص 73.52ـ جـزوه مـربـوط بـه سـر مـطهر كه به وسيله مدير روزنامه آئين اسلام انتشار يافته و نوشته مرحوم عبدالحسين آيتى است .53ـ مـنـتـهـى الا مـال ، ج 1، ص 447 بـه بعد. جزوه مربوط به سر مطهر در دير راهب .54ـ نـاسـخ التـواريـخ ، جـلد سـوم از جـلد شـشـم ، ص 143 بـه بـعـد. منتهى الا مال ، ج 1، ص 508 به بعد.55ـ نـاسـخ التـواريـخ ، جـلد سـوم از جـلد شـشـم ، ص 141 كـامـل ابـن اثـيـر، ج 5، ص 199 (گـويـد: زنـان يـزيـد و دختران معاويه ، ضجه و زارى كردند) ترجمه لهوف ، ص 113. الملهوف على قتلى الطفوف ، ص 213. وقعة الطف ، ص 269.56ـ نـاسـخ التـواريـخ ، جـلد سـوم از جـلد شـشـم ، ص 140. مـنـتـهـى الا مـال ، ج 1، ص 509. كامل ابن اثير، ج 5، ص 198. تاريخ طبرى نيز در جلد هفتم صفحه 3079 از اعـتـراض ((ابـوبـرزه اسـلمـى )) نـسـبـت بـه عـمـل يـزيـد سخن به ميان آورده مى نويسد: ابوبرزه اسلمى گفت : چرا با چوبت به دهان ((حـسـيـن )) مـى زنـى ، به خدا قسم چوب تو به جايى مى خورد كه بارها ديده ام پيغمبر صـلّى اللّه عـليـه و آله لب بـر آن مى نهاد. اى يزيد! به روز رستاخيز مى آيى و شفيع تو ابن زياد است و اين ، روز رستاخير مى آيد و شفيع او محمد صلّى اللّه عليه و آله است . گويد آنگاه برخاست و رفت . ولى در ترجمه لهوف ، صفحه 113 آمده كه ((ابوبرزه )) را كـشـان كـشـان از مجلس بيرون كردند. وقعة الطف ، ص 269. بحارالانوار، ج 45، ص 133.57ـ جده معاويه و يكى از زنان معروف جاهليت است .58ـ نـاسخ التواريخ ، جلد سوم از جلد ششم ، ص 136. زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسين ،ج 2،ص 192 حبيب السّير، جزءاوّل از مجلد دوم ، ص 60. بحارالانوار، ج 45، ص 133.59ـ فـرمـوده حـضـرت زيـنـب عـليـهـاالسـّلام بـه سـخـن رسـول خـدا صـلّى اللّه عـليـه و آله اشـاره دارد كـه در روز فـتـح مـكـه ، سـال هـشـتـم هـجرى ، كفار قريشِ مقهور اسلام را با عفو و گذشت ، مورد بخشش قرار داده ، فرمودند:((اذهبوا وانتم الطلقاء)) كه از آن جمله اند ((ابوسفيان و هند)).60ـ منتهى الا مال ، ج 1، ص 519 به بعد. زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسين عـليه السّلام ، ج 2، ص 194 به بعد. ترجمه لهوف ، ص 114 به بعد. اعيان الشيعه ، ج 1، ص 616. حـبـيـب السـّيـر، جـزء اوّل از مجلد دوّم ، ص 60. بحارالانوار، ج 45، ص 133.61ـ منتهى الا مال ، ج 1، ص 522. ترجمه لهوف ، ص 119.62ـ در صـفـحـه 287 كـامـل بـهـائى آمـده كـه در واقـعـه كـربـلا حـضرت امام زين العـابـديـن عـليه السّلام 22 ساله و حضرت امام باقر عليه السّلام چهارساله بوده است مـرحـوم مـجـلسـى تـولد امـام بـاقـر عـليـه السـّلام را روز جـمـعـه ، اول رجب يا سوم صفر سال 57 هجرى مى داند (بحارالانوار، ج 46، ص 212)63ـ منتهى الا مال ، ج 1، ص 522؛ بايد خاطرنشان كرد كه اين اعتراض در اين سن كم ، با چنين استدلالى ، فقط از معصوم ساخته است و لاغير.64ـ مـنـتهى الا مال ، ج 1، ص 512. ناسخ التواريخ ، جلد سوم از جلد ششم ، ص 141 و 142. كـامـل ابـن اثـيـر، ج 5، ص 200. تـرجـمـه لهـوف ، ص 119 بـه بـعـد. بحارالانوار، ج 45، ص 136.65ـ مـنـتهى الا مال ، ج 1، ص 512. ناسخ التواريخ ، جلد سوم از جلد ششم ، ص 141 و 142، ترجمه لهوف ، ص 123.66ـ مـنـتهى الا مال ، ج 1، ص 512. ناسخ التواريخ ، جلد سوم از جلد ششم ، ص 141 و 142، ترجمه لهوف ، ص 123.67ـ بحارالانوار، ج 45، ص 137.68ـ مـكانى كه امام سجاد عليه السّلام در آنجا بر منبر سخن گفته است اگرچه آن مـنـبر از بين رفته ، ولى جاى آن را در مسجد اموى دمشق ، منبرى ساخته و نگهدارى مى كنند، اين مكان ، نزديك مزار حضرت يحيى عليه السّلام است .69ـ نـاسـخ التـواريـخ ، جـلد سـوم از جـلد شـشـم ، ص 169. كامل ابن اثير، ج 5، ص 202.70ـ لهوف ، سيد بن طاووس ، ترجمه سيد احمد فهرى زنجانى ، ص 195.71ـ المـصـبـاح كـفـعمى ، ص 648. الملهوف على قتلى الطفوف ، ص 225 ترجمه آثارالباقيه بيرونى ، ص 454.بحارالانوار، ج 45، ص 146.72ـ بحارالانوار، ج 45، ص 146. زندگانى ابى عبداللّه الحسين عليه السّلام ، ج 2، ص 218. 73ـ بـحـارالانـوار، ج 45، ص 146. مـنـتـهـى الا مال ، ج 1، ص 525.74ـ زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسين عليه السّلام ج 2، ص 176 به بعد.75ـ بانوى شجاع ، زينب كبرى ، ص 209 به بعد.76ـ منتهى الا مال ، ج 1، ص 445 ـ 446.77ـ منتهى الا مال ، ج 1، ص 445 ـ 446.78ـ آثـارالبـاقيه ابوريحان بيرونى ، ص 454.79ـ وقتى به زيارت قـبـر ((حـجر بن عدى )) و يارانش به ((مرج العذرى )) در سى و چند كيلومترى دمشق رفته بـودم ، راهـنـمـاى كـاروان مـى گـفت از اينجا تا كربلا 480 كيلومتر است و بعيد هم نيست ، ولى مـن بـا مـحـاسـبـه از روى نـقـشـه كـه مـربـوط بـه ده يـا دوازده سال پيش است از راه اسفالته حدود ششصد كيلومتر، قدرى بيشتر محاسبه كرده ام ، شايد از راه مـيـانبر گفته ايشان درست باشد، به اميد آنكه روزى بتوانيم با عبور از اين مسير، ضمن بررسى آن ، به قدس آزاد شده برويم .80ـ زندگانى حضرت ابى عبداللّه الحسين عليه السّلام ، ج 2، ص 198.81ـ نـاسـخ التـواريـخ ، جـلد سـوم از جـلد شـشـم ، ص 182. مـنـتـهـى الا مال ، جلد اول ، ص 528 و 529.ترجمه لهوف ، ص 128 به بعد.82ـ مـنـتـهـى الا مـال ، ج 1، ص 528 و 529. نـاسـخ التواريخ ، جلد سوم از جلد ششم ، ص 183. ترجمه لهوف ، ص 129.83ـ همان مدرك .84ـ نـاسـخ التـواريـخ ، جـلد سـوم از جـلد شـشـم ، ص 183. مـنـتـهـى الا مال ، ج 1، ص 528. ترجمه لهوف ، ص 130.85ـ نـاسـخ التـواريـخ ، جـلد سـوم از جـلد شـشم ، ص 185. ترجمه لهوف ، ص 130 به بعد.86ـ منتهى الا مال ، ج 1، ص 475.87ـ ان شاءاللّه در قيام توّابين از ((سليمان بن صرد)) ياد خواهد شد.88ـ ((مختار)) پسر ((ابوعبيد ثقفى )) است كه فرماندهى سپاه اسلام را در جنگ با سـپـاهـيـان سـاسـانـى عـهـده دار بـود و در زيـر پـاى فيل ، شهيد شد.89ـ ((ابـراهـيـم )) پـسـر ((مـالك اشـتـر بـن حارث نخعى )) است كه يكى از امراى شـجاع سپاه اسلام بود. در جنگ ((يرموك )) چشمش پاره شد، لذا ((اشتر)) لقب گرفت . در جنگهاى جمل و صفين ، از بزرگترين فرماندهان سپاه على 7 بود. بعد از جنگ صفين ، على 7 او را بـه حـكـومـت مصر برگزيد و با فرمان معروف خويش كه عاليترين آيين ملكدارى اسـت ، او را روانـه آن ديـار كـرد، ولى در بـيـن راه بـه سـال 37 هجرى به دست ايادى معاويه ، شهيد شد. وقتى خبر شهادت او به على 7 رسيد، فـرمـود:((خـداونـد، مـالك را رحـمـت كـنـد، او بـراى مـن آن چـنـان بـود كـه مـن بـراى رسـول خـدا 9 بـودم . بـا مـرگ مـالك ، يـك دسـت از پـيـكرم جدا شد))،(درصفحه 991نهج البلاغه فيض الاسلام ،مرگ وى در سال 38هجرى ذكر شده است .)90ـ در سال 63 هجرى ، ((مسلم بن عقبه المرى )) به دستور يزيد بر مردم مدينه تاخت ، اهالى شهر، خندق زمان پيغمبر را دوباره ساختند، ولى مسلم ، با خيانت طايفه بنى حـارث ، وارد شـهـر شـد و در مـحـلى بـه نـام ((حرّه )) قيام مردم را سركوب كرد. سركرده مخالفان كه ((عبداللّه بن حنظله غسيل الملائكه )) بود، با عده بسيارى از مردم شهر، شهيد شـدنـد و بـه وسـيـله سـپـاه امـوى ، جـنايات فراوانى انجام گرفت (تاريخ اسلام ، دكتر فياض ، ص 193)91ـ اعيان الشيعه ، ج 7، ص 140 و 141.92ـ پـيـام آوران عـاشـورا، سـيـد عـطـااللّه مـهـاجـرانـى ، ص 356 بـه بـعـد. از قـول آيـت اللّه قـاضـى طباطبائى در كتاب اوّل اربعين حضرت سيدالشهداء مى نويسد كه منابع نامبرده ذيل ، در گذشت حضرت زينب در قاهره را تاءييد كرده اند:ابـن عـسـاكـر دمـشـقـى در تـاريـخ كـبير. ابن طولون دمشقى در رساله زينبيّه . شعرانى در لواقع الانوار. شيخ محمد صبان در كتاب اسعاف الراغبين . شبلنجى در نورالابصار. مناوى در طـبـقـات .شـبـراوى در الاتـحاف ، شيخ حسن عدوى در مشارق الانوار. سيوطى در رساله زيـنـبـيـه . اجـهـورى در رسـاله مسلسل عاشورا. زينب فواز در الدرالمنثور. فريد وجدى در دائرة المعارف . وى بعد علاوه بر كتابهاى ياد شده در فوق ، تعدادى كتاب ديگر را نام مى برد كه رفتن حضرت زينب را به مصر، تاءييد مى كنند.احـتـمـال ديـگـرى هـم هـسـت كـه آن جـنـاب و كـسـانـى از اهل بيت و صحابه كه قبرشان در محل ((باب الصغير دمشق )) قرار دارد، بعد از واقعه حرّه در مـديـنـه ، بـه صـورت اسـارت بـه آنـجـا بـرده شـده بـاشـنـد كه حضرت زينب كبرى عليهاالسّلام هم جزءِ آنان بوده و در نزديكى دمشق درگذشته و همانجا مدفون شده است .93ـ حـضرت زينب ، عمادزاده ، ص 270. ناگفته نماند كه در جلد دوّم ، صفحه 74 مروج الذهب مسعودى آمده است كه ((عبداللّه بن جعفر)) در ((واقعه حرّه )) شهيد شد.94ـ ((سـمـيـّه )) مـادر و ((يـاسـر)) پدر ((عمار)) از نخستين كسانى هستند كه اسلام آوردنـد. كـفـّار قـريـش بـا زجـر و شـكـنـجـه دادن آن دو، سـعـى مى كردند آنان را از اسلام بـرگـردانـنـد، ولى آن دو بـا تـحـمـل انـواع شـكـنـجـه هـا، ايـمـان خـويـش را نـگـهداشتند. ((ابـوجـهـل )) كه مقاومت آنان را ديد، با حربه اى به قلب سميّه و ياسر ضربه اى زد و آن دو را شهيد كرد. (اعيان الشيعه ، ج 7، ص 319. رياحين الشريعه ، ج 4، ص 353)بـنـابراين ، اولين شهداى اسلام ، ((سميه و ياسر))، پدر و مادر ((عمار)) بودند كه به وسـيله پسرشان عمار به اسلام دعوت شدند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به عمار مژده داد كه تو را گروه سركش امت ، شهيد خواهند كرد. عمار در جنگ صفين ، در ركاب على عليه السـّلام ه دسـت سـپـاه مـعاويه شهيد شد و چون لشگريان معاويه گفته پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را متذكر شدند، در جنگ با على عليه السّلام سستى و ترديد نشان دادند، ولى ((عمروعاص )) گفت : قاتل عمار، على است كه او را همراه خود به جنگ آورده و به كشتن داده است . آن بى خردان نيز اين عذر احمقانه را از او پذيرفتند (مرد نامتناهى ، ص 26)95ـ ((عـكـرشـه ))، دخـتر ((اطرش )) از زنان فصيح و بليغ عرب بود و او را با مـعـاويـه در دفـاع از عـلى بـن ابـيطالب عليه السّلام داستانى است كه در اعلام النساء ، بلاغات النساء، تاريخ ابن عساكر، صبح الاعشى و عقدالفريد، به آن اشاره رفته است (لغتنامه دهخدا، حرف "ع " ، ص 392)در عقدالفريد آمده است كه او پس از شهادت على عليه السّلام به شام نزد معاويه رفت و مـعـاويـه را وادار كرد كه صدقات مردم عراق را در عراق مصرف كند. معاويه از او پرسيد مـگـر تـو آن كـس نـيـسـتـى كـه در جـنـگ صـفـيـن بـه حـمـايـت از عـلى شـمـشـيـر حمايل كرده بودى و مى گفتى :((اى مـردم ! مـواظـب ديـنتان باشيد! حال كه هدايت يافته ايد، معاويه گمراه شما را گمراه نـكـنـد.هركس در بهشت سكونت كند از آن بيرون نشود، ساكن بهشت را پيرى و مرگ نيست ، بـهـشـت را بـا دنـيـايـى كه پايدار نيست و جاى اندوه است ، خريدارى كنيد، از جمله كسانى باشيد كه با بينش و شكيبايى در طلب حق ، از دين خود دفاع مى كنند، معاويه گروهى را بـه سـوى شـمـا حركت داده كه از ايمان چيزى نمى فهمند و از حكمت بى خبرند، او آنان را بـه دنـيا و باطل خواند، لذا به وى لبيك گفتند، خدا را! خدا را! اى بندگان خدا! دين خود را حفظ كنيد!)).((عكرشه )) گفت : بلى من همانم .معاويه گفت : پس چطور شد كه نزد ما آمدى ؟ گفت : چون على عليه السّلام از دنيا رفته است .او بـا مـعـاويـه بحث مى كند، سرانجام معاويه مى گويد كه على مردم عراق را بيدار كرده اسـت و قـبـول مـى كند كه صدقات مردم عراق در همانجا تقسيم شود (رياحين الشريعه ، ج 4، ص 383 به بعد. اصول النحو، شهابى ، ص 33 و 34)