اتمام حجت امام عسكرى با غدير
1. اسحاق بن اسماعيل از نيشابور براى امام حسن عسكرى عليه السلام نامه اى نوشت و مسائلى را مطرح كرد. آن حضرت جواب نامه را توسط نمايندگان خود براى او فرستادند كه يكى از فرازهاى آن چنين است:
آنگاه كه خداوند با بپا داشتن اوليايش بعد از پيامبر بر شما منت گذاشت، خطاب به پيامبرش فرمود: 'الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ ديناً'. [ بحارالانوار: ج 50 ص 321. ]
2. حسن بن ظريف به امام عسكرى عليه السلام نامه اى نوشت و معناى 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ' را سؤال كرد. حضرت در پاسخ نوشتند: مقصود حضرت آن بود كه او را عَلَم و علامتى قرار دهد كه هنگام اختلاف، حزب خداوند با آن شناخته شوند. [ اثبات الهداة: ج 2 ص 139 ح 606. ]
اتمام حجّت اصحاب پيامبر و ياران اميرالمؤمنين با غدير
اتمام حجت ابوذر با غدير
در مجلس ابن عباس، ابوذر بپا خاست و گفت:... من جندب بن جناده ابوذر غفارى هستم. به حق خدا و رسولش از شما مى پرسم: آيا از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديد كه مى فرمود: زمين حمل نكرده و آسمان سايه نينداخته بر صاحب لهجه اى راستگوتر از ابوذر؟ گفتند: آرى. ابوذر گفت: آيا قبول داريد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در غدير خم ما را جمع كرد و فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...'؟ همه گفتند: آرى به خدا قسم. [ بحارالانوار: ج 37 ص 193 ح 76. ]
اتمام حجت عمار ياسر با غدير
در جنگ صفين عمار با عمروعاص براى مناظره در برابر هم قرار گرفتند و مطالبى بين آن دو رد و بدل شد. از جمله عمار گفت: اى ابتر، آيا به ياد دارى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به على عليه السلام فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ'؟ بنابراين صاحب
اختيار من خدا و رسول و بعد از آنان على عليه السلام است، ولى تو مولى و صاحب اختيارى ندارى!! [ بحارالانوار:ج 33 ص 30. ]