مهدي ابوطالبيانقلاب اسلامي ايران مهم ترين جنبش اسلامي معاصر است كه نماد و مظهر اسلام گرايي در عصر حاضر به شمار مي آيد. اين انقلاب حركتي بود كه به جهت ويژگيهاي خاص و منحصر به فرد خود، شگفتي همه انديشمندان غربي و شرقي را برانگيخت و به تعبيري، وجدانهاي غربي را در دو بعد دولتي و مردمي تكان داد[1] و به صورت معمايي براي تحليلگران سياسي و اجتماعي جلوه گر شد. آنچه اين معما را پيچيده تر كرد، شخصيت امام خميني(قدس سره)بود كه نقش اساسي در پيروزي انقلاب و تشكيل حكومت ايفا كرد[2] و اساساً پايه ريزي جمهوري اسلامي، حاصل تلاش شخصيتي چون امام خميني(قدس سره)بوده است.[3]انديشمندان غربي تصور نمي كردند كه از يك نهاد علمي ـ سنّتي، كه به گمان آنها يكي از نهادهاي جمود و فرو رفتن در فضاهاي علمي و روحي است، مردي بيرون بيايد كه انقلابي بزرگ را رهبري كند، دولتي هماهنگ با زمانه تأسيس كند و غرب را نه تنها محكوم سازد، بلكه با آن از موضعي سخن گويد كه رسالتي جهاني را براي همگان به ارمغان آورد. هم اينك نيز پس ازسال ها، رسانههاي غرب گاه از امام به عنوان كسي كه جهان را تكان داد و گاه كسي كه مسير تاريخ را تغيير داد، نام مي برند. انقلاب او را در كنار انقلابهاي كبير فرانسه و روسيه ـ سه جنبش مهم سياسي عصر حاضر كه روشهاي سياسي را دگرگون ساخت و ويژگيهاي فرهنگي اين دوران را رنگي ديگر بخشيد ـ مي دانند.[4]اين ويژگيها موجب شد كه اين حركت مورد توجه جدّي انديشمندان غرب و شرق قرار گيرد و همه سعي در تبيين و تحليل آن داشته باشند. از اين رو، هر كدام به نوعي اين حركت را تحليل كردند. اما اين تحليلها بسيار مختلف، متنوع و گاه متناقض مي نمايد. آنچه اين نظريه پردازان را دچار مشكل كرده و موجبات تناقض را در اين نظريهها فراهم آورده اين است كه بر اساس تعاريف و كليشههاي موجود غربي، چگونه امام خميني(قدس سره) به عنوان يك عالم سنّتي، در اوج دوران مدرن و حاكميت مدرنيته، انقلابي به راه مي اندازد كه در عمل حركتي فرامدرن تلقّي مي شود؟در خصوص انقلاب اسلامي، انديشمندان غربي با حركتي روبه رو هستند كه از يك سو، نمي توان نام آن را جز انقلاب گذاشت، و از سوي ديگر، محور اصلي اين حركت، پديده اي به نام مذهب است كه به زعم آن ها، نماد جمود و تحجّر و عقب ماندگي و مانع ترقّي و پيشرفت است. به عبارت ديگر، موج اعتراضهاي مذهبي براي مبارزه و مخالفت با شاه به انگاره هايي استناد مي كند كه به سيزده سده پيش باز مي گردند و در عين حال، خواسته هايي در زمينه عدالت اجتماعي و غيره را مطرح مي كند كه به نظر مي رسد در راستاي انديشه يا كنش ترقّي خواهانه حركت مي كنند.[5] آري، امام خميني(قدس سره) در اوج ناباوري تحليلگران بين المللي با عقايد مذهبي، كه غرب آنها را كهنه و قرون وسطايي مي دانست، جهان را تكان داد.[6]نظريه پردازان ماركسيست با انقلابي رو به رو مي شوند كه از سويي، خارج از جنگ طبقات بود و از سوي ديگر، مذهب كه همواره در نظر ايشان عنصري روبنايي بوده، در اين انقلاب نقش زيربنايي را ايفا مي كند. طرفداران نظريات دوركيم و وبر ـ كه معتقدند جوامع در سير عقلاني شدن، عناصر اسطوره اي و رمزآلود را به حاشيه مي رانند و به تدريج، عقل گرايي جانشين عنصر قدسي مي شود و اين فرايند افسون زدايي از جهان را فرايندي ناگزير براي همه جوامع مي دانند ـ با انقلابي مواجه مي شوند كه بازگشتي است به عنصر قدسي.ساختارگرايان نيز با انقلابي رو به رو مي شوند كه نظامي را با ساختار سياسي گسترده بروكراتيك و ارتشي قدرتمند، كه نه تنها تحت هيچ گونه فشار بين المللي نبود، بلكه هم پيمانان و پشتيبانان بين المللي نيز داشت، بدون نقش اساسي دهقانان فرو ريخت. آنها با انقلابي رو به رو مي شوند كه گويي در آن نوعي «ساخته شدن» و «معماري» وجود دارد. انقلابي كه عنصر رهبري، ايدئولوژي و نحوه بسيج توده اي، بسي عاقلانه و قاعده مند پيش مي رود. گويي رهبري انقلاب آن را گام به گام معماري مي كند و هندسه آن را ترسيم مي نمايد و معمار انقلاب، كه هيچ گاه وجود خارجي نداشت و به افسانه شبيه تر بود تا واقعيت، در آن تحقق خارجي پيدا مي كند. به همين جهت، هر دسته از نظريه پردازان غربي در تحليل انقلاب اسلامي به نوعي با مشكلي جدي رو به رو هستند.به نظر مي رسد، عمده مشكلات نظريه پردازان غربي در تحليل نادرست انقلاب اسلامي ناشي از اين است كه آنان نقش اصلي پيروزي انقلاب اسلامي را كه آموزههاي شيعي و عناصر و مؤلفههاي فرهنگ سياسي شيعه بوده است، ناديده گرفته اند; امري كه در ادبيات سياسي مدرن و بر اساس مباني نظريههاي مدرن غربي، قابل درك و توضيح نيست. چه بسا به همين دليل، بسياري از تحليلگران انقلاب اسلامي، كه بر اساس نظريات غربي به تحليل انقلاب پرداخته اند، در بحث از علت اصلي پيدايش انقلاب، مذهب و مؤلفههاي ديني را ناديده گرفته و در عوض، بر عواملي مثل توطئه، استبداد، اقتصاد و مدرنيزاسيون تأكيد دارند. اين نوشتار در پي بررسي و تبيين ميزان نقش فرهنگ سياسي شيعه در پيدايش انقلاب اسلامي ايران است.