3. گسترش و پذيرش انديشه‌ها و ايدئولوژي‌هاي جايگزين - نقش فرهنگ سیاسی شیعه در انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش فرهنگ سیاسی شیعه در انقلاب اسلامی - نسخه متنی

مهدي ابوطالبي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

د. استفاده از ساختار اجتماعي شبكه روحانيت و مساجد

ايشان همچنين از عناصر و مؤلفه‌هاي فرهنگ سياسي شيعه مثل پتانسيل تبليغي شبكه روحانيت و مراسم‌ها و مناسبت‌هاي مذهبي جهت سازماندهي و بسيج انقلابيان در راستاي پيشبرد جريان انقلاب استفاده كردند.
دستور ايشان به تبليغ روحانيت در ايام محرم و صفر و بسيج مردم از طريق اين گونه سخنراني‌ها و سخنراني معروف ايشان در عاشوراي سال 1342 و اعلام عزاي عمومي و برگزاري مراسم سوگواري امام جعفر صادق(عليه السلام)در منزلشان در فروردين 1342 نمونه هايي از همين موارد است. در دوران انقلاب مساجد علاوه بر مركز برگزاري اين گونه مراسم و سخنراني‌ها و اجتماعات، محلي براي تجمعات گروهي مختلف جهت برنامه ريزي براي حركت‌هاي خاص تعيين شده در هر دوره و اقداماتي نظير پخش اعلاميه ها، نوارها و عكس‌هاي امام خميني(قدس سره) و محلي براي يارگيري از نيروهاي مختلف مردمي در مبارزات بوده است. علاوه بر اين ساختارهاي اجتماعي مي توان از تشكل هايي همچون تشكّل‌هاي مذهبي دانشجويي و هيأت مذهبي و تكايا و حسينيه‌ها نام برد.

3. گسترش و پذيرش انديشه‌ها و ايدئولوژي‌هاي جايگزين

يكي از ويژگي‌هاي انقلاب، گسترش ايدئولوژي جديد در جامعه است. در ايران از اوايل قرن اخير، سه ايدئولوژي گوناگون مطرح بوده و گروه‌هاي اجتماعي را به سوي خود فرا مي خوانده است. اين ايدئولوژي‌ها عبارت بودند از: ناسيوناليسم، ماركسيسم ـ لنينيسم و اسلام. مبلغان اين ايدئولوژي‌ها سعي مي كردند با نشان دادن جامعه ايده آل و مطلوب، پيروان بيشتري را به خود جلب كنند. دو ايدئولوژي اول به دلايل مختلف نتوانستند آن چنان كه بايد، افراد را به سمت خود جلب كنند و به صورت ايدئولوژي غالب درآيند.[1] ايدئولوژي سوم يعني اسلام (بر اساس مكتب تشيع) به عنوان يك مذهب و مكتب الهي در اعماق قلب‌ها و جان‌هاي اقشار مختلف جامعه نفوذ تاريخي داشت. يكي از نويسندگان غربي با قرار دادن طرفداران سلطنت در عرض اين سه ايدئولوژي مي نويسد: «در واقع چهار گروه عمده مدعي قدرت مشروع وجود داشت. گروه‌هاي گوناگون چپ گرا، جبهه ملّي (مجموعه اي از گروه‌هاي محافظه كار و ناسيوناليست دموكرات)، طرفداران سلطنت و حاميان شاه، و جنبش مذهبي. جنبشي كه به وضوح توانست توده‌ها را به حركت در آورد، جنبش اسلامي بود.»[2]

علت عدم پذيرش دو ايدئولوژي ديگر، به دليل گستره جامعه اسلامي و پذيرش اسلام توسط مردم، مغايرت اساسي آن با اعتقادات مذهبي مردم، ناهمخواني با ويژگي‌هاي خاص جامعه ايراني و بعضاً مبهم و نامفهوم بودن ادبيات آن‌ها و وابستگي برخي از آن‌ها به كشورهاي بيگانه بود. اما اسلام و برنامه‌هاي فردي و اجتماعي آن براي مردم امري روشن و هماهنگ با اعتقادات آنان بود و حتي مردم سابقه ذهني مثبتي نيز از نمونه هايي از عملكرد سياسي ـ اجتماعي علما و برنامه‌ها و دستورات سياسي ـ اجتماعي اسلام داشتند و مناديان اين جريان نيز خود بومي و از متن مردم بودند. در حالي كه، مناديان دو جريان ديگر روشن فكران غربزده اي بودند كه نه تنها سابقه مثبتي از خود به جاي نگذاشته بودند، بلكه تلخي‌هاي باقي مانده از جريان مشروطه را نيز با خود يدك مي كشيدند; روشن فكراني كه هيچ گاه نخواستند و نتوانستند از عمق مشكلات و خواسته اصلي مردم آگاه شوند. از اين رو، علي رغم ارائه شعارهاي جديد و پر رنگ و لعاب، صرفاً به دنبال تقليد و پيروي از غرب بودند و در برنامه‌هاي انقلابي هم به الگوهايي چون ژاندارك مي انديشيدند و لذا هيچ گاه نتوانستند حمايت عموم مردم را به خود جلب كنند و در دل آن‌ها نفوذ نمايند. به تعبير جلال آل احمد:

«از قضيه تنباكو بگير تا امروز، در تمامي اين صدساله اخير، روشن فكر ايراني با هوايي از اروپا و آمريكا در سر و مردد ميان قدرت حكومت‌ها و عزلت عارفانه، خسته از مردم و بي خبري شان و كلافه از تحجر تا آخرين دقايق حساس برخوردهاي سياسي ميان روحانيت و حكومت اغلب طرف حكومت را گرفته اند; چرا كه تنها حكومت‌ها قادر بوده اند با اتكا به پول نفت بهترين مزدها را به او و آراء او بدهند و در مقابل آراء تعديل شده اش رفاه زندگي اش را تأمين كنند.»[3]

بر همين اساس، ايدئولوژي مورد پذيرش مردم، ايدئولوژي اي بود كه بر پايه مذهبي بنا شده و در روستاها و شهرها در ميان طبقات گوناگون اين ايدئولوژي راه و رسم زندگي مردم شده بود. يكي از نويسندگان در رابطه با پذيرش اسلام توسط مردم مي نويسد: «مردم فقط براي جمهوري اسلامي خون خود را ريختند. در حالي كه گروه‌هاي ضد اسلامي شعار تأسيس جمهوري دموكراتيك را مطرح مي كردند، امام كوشش‌هاي آنان را در پايين آوردن نقش روحانيت در نظام نوين سياسي بر باد دادند.»[4]

البته، براي اينكه اسلام، به ويژه مكتب تشيع به عنوان ايدئولوژي انقلاب به كار گرفته شده و در جامعه گسترش پيدا كند، چند مشكل وجود داشت:

1. ساليان زياد در اثر تبليغ استعمار غرب تلقين شده بود كه مذهب از سياست جداست و مذهب ارتباطي به مسائل سياسي ـ اجتماعي ندارد و نسخه و دارويي براي حل معضلات پيچيده سياسي ـ اجتماعي روز در اختيار ندارد. اين تبليغ، در ميان طبقات مختلف حتي در ميان بعضي از روحانيان و علماي مذهبي تأثير گذارده بود.

2. جامعه مطلوبي كه اسلام ارائه مي دهد، متعلق به چهارده قرن قبل بود و همين موجب ايجاد شبهه توسط مخالفان شده بود كه امكان پياده كردن احكام آن در جوامع صنعتي پيشرفته امروز، عملي نبوده و پاسخگوي مسائل پيچيده زمان حاضر نمي باشد.

3. با تكيه بر بعضي از مسائل اسلامي از جمله تقيه و انتظار فرج در ميان تشيع، اين تصور كه اسلام مي تواند به عنوان ايدئولوژي انقلاب و در جهت دگرگوني ارزش‌هاي حاكم مورد استفاده قرار گيرد، بسياري از مردم حتي بعضي از مسلمانان بدان معتقد نبودند.

اما در سال 1341 رهبر انقلاب با شناخت دقيق مشكلات و موانع مذكور، گام به گام براي از ميان بردن موانع مزبور اقدام نمودند و موفق شدند با طرح اسلام به شيوه جديد، آن را به عنوان مطلوب ترين ايدئولوژي انقلاب مطرح نمايند. در اينجا، به نقش فرهنگ سياسي شيعه در گسترش اين ايدئولوژي در بين توده‌ها اشاره مي كنيم.

/ 14