1. نارضايتي عميق از شرايط حاكم;2. وجود رهبري و ساختارهاي اجتماعي ـ سياسي داراي نقش و بسيج گر;3. گسترش و پذيرش انديشهها و ايدئولوژيهاي جديد جايگزين;4. گسترش روحيه انقلابي.در اين نوشتار، براي تبيين نقش فرهنگ سياسي شيعه در انقلاب اسلامي ايران، به بررسي نقش اين فرهنگ در علل كلي وقوع انقلاب اسلامي ايران پرداخته شده است.
1. نارضايتي عميق از شرايط حاكم
يكي از ويژگيهاي مشترك انقلاب ها، وجود نارضايتي عميق از نظام حاكم است. در حقيقت، وجود نارضايتي عامل مشترك پيدايش وقوع انقلاب هاست. براي اينكه اين نارضايتي به انقلاب منجر شود، بايد نارضايتي هم در ميان نخبگان باشد و هم در ميان توده مردم شيوع پيدا كند و به دليل نااميدي آنان از بهبود شرايط، اين شرايط موجود را غيرقابل تحمل بدانند.از جمله نارضايتيهاي مردم ايران و در حقيقت مهم ترين آن ها، كه موجب شكل گيري انقلاب شد، نارضايتي مردم نسبت به عملكرد دولت در مورد دين و اعتقادات مذهبي (شيعي) و نظام ارزشي مورد قبول مردم بود. در اينجا به نمونههاي مهم اين نارضايتي در طول دوران انقلاب اشاره مي كنيم:
الف. تبليغ و گسترش ناسيوناليسم افراطي
يكي از شيوه هايي كه در دوران حاكميت پهلوي و بخصوص محمّدرضا شاه در جهت سياست اسلام زدايي به شدت پي گيري شد، ايجاد و تقويت حس ملّي گرايي افراطي بود. يكي از نويسندگان در اين مورد مي نويسد:«ملّي گرايي بهترين آرماني بود كه براي ايجاد همبستگي ملّي مورد استفاده قرار گرفت و همراه آن وجود شخص شاه به عنوان مظهر "همبستگي ملّي" معرفي مي شد. پس از آن در مدارس به مرور تعليمات اسلامي كمرنگ شد و در عوض تبليغات گسترده اي در باب ضرورت وطن پرستي و عشق به شاه همه جا را فرا گرفت.»[3]اين ايدئولوژي محصول فعاليت روشن فكراني بود كه تحت عنوان نظريه پردازان حلقه وين از آنها نام برده شده است. افرادي همچون تقي زاده، جمال زاده، ميرزا محمّدخان تربيت، محمّد قزويني، ميرزا فضلعلي، آقاي مجتهد تبريزي، ابراهيم پور داود و حسين كاظم زاده ايرانشهر حول نشريه كاوه گردهم آمدند و با انتشار مجلات ديگري مثل ايرانشهر، فرنگستان و مجله آينده به عنوان تئوريسين و مبلغ ناسيوناليسم ايراني شالوده فرهنگي را ريختند كه بعدها، توسط رضا شاه به عنوان ايدئولوژي رژيم پذيرفته شد و توسط محمّدرضا به روشهاي مختلف دنبال شد.[4]در راستاي اشاعه اين سياست، رژيم پهلوي براي مقابله با اسلام هر از چند گاه يك بار جشن هايي در جهت تجليل از ايران باستان تشكيل مي داد. به عنوان مثال، يادبود فردوسي كه شاعري اسلامي بود تشكيل شد، ولي شاهنامه وي به عنوان يك اثر، كه زنده كننده مليت ايراني و آيين زرتشتي و شاهنشاهي ايران باستان در قبال ديانت اسلام است، معرفي گرديد.[5] جشنهاي 2500 ساله كه با تبليغات فراوان داخلي و خارجي برگزار مي شد، نمونه ديگري از تبليغ ناسيوناليسم توسط رژيم پهلوي بود كه موجب تحريك احساسات مذهبي مردم و واكنش شديد امام و بسياري از مجامع و محافل مذهبي در داخل و خارج شد. بايمت اف محقق روسي در اين باره مي نويسد: «جشن 2500 ساله شاهنشاهي باعث اختلافات شديد ميان روحانيت و شاه گرديد. امام خميني و ديگر روحانيان مردم را عليه رژيم شاه دعوت كردند و نامههاي اعتراض آميز... به شهرهاي ايران فرستاده شد. دعوت امام خميني در واقع يك دعوت عادي سياسي نبود،بلكه يك فتواي مذهبي بود.»[6]يكي ديگر از اين گونه جشنها جشن هايي براي پيروان زرتشت بود كه به بهانه يادآوري همان ايران باستان و دين مردم ايران قبل از اسلام برپا مي شد. آنتوني پارسونز، آخرين سفير انگليس، در مورد رابطه اين جشنها با احساسات و عواطف جامعه اسلامي مي نويسد:
«آيا بايد او به شهبانو اجازه مي داد كه كنگره پيروان مذهب زرتشت را برگزار كند؟ و پايان آن را هم با پذيرايي از شركت كنندگان در كاخ سلطنتي جشن بگيرد؟ آن هم درست در وسط ماه رمضان؟ به نظر من و همكاران ديپلمات عرب من ... اين گونه كارها در تودههاي مردم مسلمان و رهبران مذهبي آنان كه مخالف رژيم بوده اند تأثير نامطلوب و عميق بر جاي گذاشته است. شايد به نظر او اين گونه اقدامات به عنوان روشهاي درماني براي جدا كردن مردم ايران از روشهاي اسلامي بود.»[7]يكي ديگر از اقدامات رژيم در اين زمينه، تغيير تاريخ هجري به شاهنشاهي بود. شاه، كه در جشنهاي 2500 ساله، كوروش را به عنوان صاحب آيين شاهنشاهي و خود را به عنوان ميراث دار او معرفي كرده بود، تصور مي كرد در جايگزيني كوروش به جاي نبي اكرم، محمّد(صلي الله عليه وآله) موفق بوده و فرهنگ ايران قبل از اسلام را جانشين فرهنگ اسلامي كرده است; از اين رو، به فكر تغيير مبدأ تاريخ از هجرت پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) به جلوس كوروش به تخت پادشاهي افتاد. او خود در اين رابطه مي نويسد: «براي احياي فرهنگ ايراني با همه اصالت و زيبايي اش بايد راه هايي پيدا مي شد. مثلا مبناي تاريخ كشور را به آغاز دوران هخامنشيان بازگردانديم.»[8]امام خميني(قدس سره) اين اقدام شاه را از بسياري از اقدامات اقتصادي و فرهنگي ديگر، كه موجب از دست رفتن منابع و منافع ملّي مي شد، مهم تر دانستند و در باب اهميت اين مسئله گفتند: «در تمام جنايتهاي بزرگي كه اين مرد كرده است، همه خيانت هايي كه اين مرد كرده است، از دادن نفت ما به خارج، از خراب كردن وضع زراعت ما، از خراب كردن فرهنگ ما، از دست دادن حيثيت نظام ما، همه اينها را يك طرف بگذاريد، قضيه تغيير تاريخ را يك طرف بگذاريد... اين اهميتش بيشتر است. و گمان نكنيد كه اگر ملت مهلتش داده بود، قدم همين قدم بود. اين همين است كه زرتشتيها به حسب آن زمانها زرتشتيها نوشتند به او كه تاكنون كسي پيدا نشده (به شاه نوشتند) تاكنون كسي پيدا نشده است كه به اندازه شما به مذهب ما خدمت بكند... اين قدم اولش بود كه تاريخ را تغيير داد.
[1] . محمّد مكي السباعي، «تاريخ آموزش در مساجد»، ترجمه علي شكوئي، مجله مسجد، ش 16، ص 54.[2] . مصطفي ملكوتيان و ديگران، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، ص 17.[3] . مينو صميمي، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسين ابوترابيان، تهران، اطلاعات، 1370، ص 51.[4] . عليرضا ذاكر اصفهاني، ناسيوناليسم رمانتيك در ايران، مندرج در مؤلفه هاي هويت ملّي در ايران، به اهتمام گروه تحقيقات سياسي اسلام، ص 139.[5] . محمّدحسن رجبي، زندگاني سياسي امام خميني، چ چهارم، تهران، قبله، 1374، ص 38.[6] . Doroshenko, E. A. Shiitskoe dukhovenstvo vsovremennom irane. m, 1975, s. 182. به نقل از: لقمان بايمت اف، انقلاب اسلامي از ديدگاه محققان شوروي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، ص 108.[7] . آنتوني پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه پاشا شريفي، تهران، نشر نو، 1362، ص 52 و 53.[8] . محمّدرضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، ترجمه دكتر ابوترابيان، تهران، 1371، ص 224.