قدمهاي ديگري داشت كه بحمداللّه ملت توي دهنش زد، حتي تاريخ را هم برگردانيد به نحو اول.»[1]به تعبير پارسونز، اين اقدام شاه يكي از نامعقول ترين اقدامات وي بود و موجبات خشم و بدگماني عناصر مذهبي را نسبت به خود فراهم ساخت. اين اقدام نه تنها موجب جريحه دار شدن احساسات مذهبي مردم شد و توده مردم را هم خشمگين و ناراضي كرد، بلكه طبقه روشن فكر و تحصيل كرده نيز آن را با تمسخر و استهزا استقبال كردند.[2]علاوه بر اين، رژيم پهلوي به تبعيت از آتاتورك در تركيه در سال 1314، فرهنگستان لغت فارسي را تشكيل داد و تا سال 1319 اسامي 107 شهر و روستا را تغيير داد و اسامي جديدي وضع كرد كه صورت مركبي از نام «رضا»، «پهلوي»، «شاه» و «همايون» بودند. نامهاي عربي ماههاي سال نيز حذف و نامهاي ايراني جايگزين آن شد.[3] به هر حال، باستان ستايي با ابعادي كه بيان شد، اقدامي از سوي رژيم براي قطع رابطه مردم با گذشته پرافتخار ديني شان بود، تا در سايه آن به مرور شخصيت اسلامي جامعه را بازستانند. البته، اين سياست در ايران به واسطه مقاومت رهبران مذهبي و ملت با شكست مواجه شد و انقلاب اسلامي خط بطلاني بر اين سياستها بود.
ب. تخريب عقايد و تضعيف ايمان مردم
استعمار به خوبي دريافته است كه تا زماني كه تعاليم و آموزههاي ديني و اسلامي نزد مردم از قداست برخوردار است، آنان نمي توانند به اهداف خود برسند. از اين رو، در صدد بر آمدند تا اين قداست و احترام را از بين ببرند. خاندان پهلوي، كه از سوي استعمار اين مأموريت را به عهده داشتند، كليه اقدامات خود را براي رسيدن به اين هدف بسيج كردند. اين اقدامات عبارتند از:1. القاي شبهه و استضعاف فرهنگي
بيشتر مكتوباتي كه توسط خاورشناسان و مستشرقان در عصر پهلوي منتشر شده است، حاوي شبهاتي بر عليه اسلام بوده است. در حقيقت، بسياري از كتابها و نشرياتي كه از سوي انديشمندان اسلامي و از جمله شهيد مطهري نوشته شده است، پاسخي به شبهات موجود در جامعه آن روز بوده است. روشن فكران تلاش مي كردند كه در مباني اعتقادي مردم از جمله خداپرستي، معاد و ساير مسائل ديني تزلزل ايجاد نمايند:در اين دوره وقتي متجددان و ماركسيستها (با همه اختلافي كه باهم دارند) سخن از عوامل انحطاط و عقب اقتادگي به ميان مي آورند مذهب به عنوان عامل اصلي اين عقب افتادگي شناخته مي شود و دست كم به ويژه از نگاه متجددان غربگرا لازم است تا مذهب راه خود را از متن اجتماع و سياست دور كند.[4]حمايت از افرادي نظير كسروي و حكمي زاده كه امام در پاسخ به اتهاماتش، كتاب كشف الاسرار را مي نويسند در همين راستاست.2. تضعيف روحانيت
يكي ديگر از اقداماتي كه در جهت تضعيف و تخريب عقايد مردم انجام شد، تخريب چهرههاي اصيل اسلامي بود. بر همين اساس، رهبران مذهبي به عنوان «مرتجع»، «مفت خور» و «كهنه پرست» معرفي مي شدند و از سويي، آنان را «قشري»، «سخت گير»، «انحصارطلب»، «عامل بيگانه»، «فراماسونر» و «حقوق بگير انگليس» معرفي مي كردند. ميرزاي شيرازي، آخوند خراساني و آيه اللّه بروجردي را نيز برخي جزو حقوق بگيران انگليس برشمرده اند.[5] در ارتباط با امام نيز شبهاتي از قبيل هندي الاصل بودن، مجهول الهويه و ... از سوي رژيم رواج مي يافت. جريان 19 دي ماه قم در واكنش مردم و روحانيت به توهين مزبور به امام صورت گرفت و از آن به عنوان مهم ترين عامل شتابزاي انقلاب ياد مي شود.بي ترديد دوره رضاخان، دوره مبارزه با مذهب و از ميان بردن سنّتها و نهادهاي مدني ديني مانند حوزههاي علميه و مرجعيت است. در اين دوره، حوزههاي علميه تعطيل شده و افراد معدودي اجازه يافتند تا در كسوت روحانيت بمانند. بنابر برخي گزارشها مجموع طلبه هايي كه در قم باقي مانده بودند، حدود سيصد نفر بودند.[6] اين گونه فشار به حوزه ها، موجب اعتراضات وسيعي شد كه واكنش مرحوم بافقي و اعتراض جمعي از علماي اصفهان نسبت به اين سياست را در پي داشت. رضا شاه در جهت تعميق اين سياست، قانون نظام اجباري را نيز وضع كرد كه علما در قم در اعتراض به آن تجمع كردند و رضاخان در پي آن، اين قانون را لغو كرد.[7] علاوه بر اقدامات رسمي حكومت، اقدامات فرهنگي از جانب عناصر ديگر نيز شكل گرفت: «افزون بر استبداد مدرن، روشن فكران تربيت شده در سالهاي پس از مشروطه در تمام اين دوره شرايط سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه را بر ضد روحانيت سامان دادند. در اين زمينه همه گروههاي غربگراي راست و چپهاي سوسياليست و ماركسيست طرفدار شوروي، يكجا در مبارزه بر ضد روحانيت و دين با يكديگر اتفاق نظر داشته و هماهنگ بودند.»[8]از اقدامات محمّدرضا در اين زمينه مي توان به تأسيس جريانهاي موازي با روحانيت اصيل اشاره كرد; از جمله «دارالترويج»، «دانشكده علوم اسلامي»، «دارالتبليغ» و «سپاه دين».[9] همچنين مي توان به تأسيس دانشكده معقول و منقول در سال 1315 و مؤسسه وعظ و خطابه نيز اشاره كرد كه با هدف مقابله با روحانيت اصيل انجام شد. هر يك از اقدامات فوق موجب نارضايتي علما و مردم شد و واكنشهاي اعتراض آميز شديدي را در پي داشت. دستگيري، آزار، شكنجه، تبعيد و به شهادت رساندن روحانيان در سالهاي پاياني حاكميت محمّدرضا، افزايش يافت و بسياري از آنها موجب نارضايتي علما و مردم شد كه نمونه بارز آن قيام 15 خرداد 1342 در اعتراض به دستگيري امام بود.3. الغاي قوانين اسلامي در نظام قضايي
نظام پهلوي از سالهاي اوليه روي كار آمدن، تغييرات عمده اي را در وزارت دادگستري داد. وي علي اكبر داور را، كه از غربزدگان تحصيل كرده بود، در رأس اين وزارتخانه گمارد و مهم ترين وظيفه وي پاكسازي وزارتخانه از وجود قضات روحاني بود. در اين راستا، قوانين اسلامي نيز جاي خود را به قوانيني كه منطبق با حقوق فرانسه و ديگر كشورهاي اروپايي بود، داد. محمّد رضا نيز يكي از اهداف به اصطلاح اصلاحات نظام قضايي را محدود كردن اقتدار روحانيت مي دانست.[10]4. گسترش فساد و فحشا
يكي ديگر از شيوههاي تضعيف و تخريب عقايد ديني، گسترش فساد و فحشا بود كه در قالب منع حجاب زنان، توليد مشروب و داير كردن مشروب فروشي، ايجاد مراكز فساد در مركز استان ها، سينما و رسانههاي جمعي انجام شد. از جمله اين اقدامات مي توان به ازدواج دو پسر در سال 1968 كه به طور علني در تهران در هتل كمودور برگزار شد اشاره كرد كه موجب خشم فراوان رهبران مذهبي گشت.[11] مهم ترين هدف چنين برنامه هايي منفعل كردن نسل جوان جامعه و بي تفاوت سازي آنها نسبت به سرنوشت خود و احكام اسلامي بود. اين اقدامات موجب واكنش مردم و علما شد كه از آن جمله مي توان به واكنش حضرت امام در كتاب كشف الاسرار نسبت به قانون كشف حجاب رضاخان اشاره كرد.[12]نيكي كدي در مورد واكنش مردم و علما نسبت به اين گونه اقدامات در دوره پهلوي دوم مي نويسد: «اختلاط پسرها و دخترها در مؤسسات آموزشي و دانشگاهي، در نوشتهها و سخنرانيهاي آيه اللّه خميني و بعضي ديگر از بنيادگرايان اسلامي مورد حمله و انتقاد شديد قرار مي گرفت، همان گونه كه نشانههاي آشكارتر زوال اخلاقي حاصل از نفوذ فرهنگ غربي، نظير فيلمهاي جنسي و مراكز رقص و موسيقي مورد حمله و انتقاد قرار مي گرفت. همچنين اشكالي از لباس پوشيدن خانمها كه ... اكثراً لباس هايي بسيار تنگ و آشكاركننده اندام بدن بود و يا مشروب خواري و قماربازي علني ... مورد انتقاد قرار مي گرفت.»[13]يكي از برنامههاي مهم رژيم پهلوي در گسترش فساد و فحشا با هدف نابودي ارزشهاي اسلامي، برنامه جشن هنر شيراز بود كه هر سال با هزينه بسيار هنگفتي در شيراز برگزار مي شد و از مهم ترين برنامههاي آن، نمايش اعمال منافي عفت و روابط جنسي زن و مرد بود. اولين برنامه اين جشن در سال 1346 برگزار شد و هر ساله ادامه داشت و سال به سال بر ابتذال آن افزوده مي شد. يكي از نكات بسيار مهم و قابل توجه در پايه ريزي اين برنامه، اين بود كه فردي مثل پروفسور پوپ، از اعضاي سازمان سيا عضو هيأت امناي اين برنامه بود.[14] ابتذال اين برنامهها به حدي است كه پارسونز نيز اعتراض خود را صريحاً اعلام كرده و خطاب به شاه مي گويد: اگر چنين نمايشي به طور مثال در شهر «وينچستر» انگلستان اجرا مي شد، كارگردان و هنرپيشگان آن جان سالم به در نمي بردند، شاه مدتي خنديد و چيزي نگفت.[15]جشن هنر شيراز به شدت مورد انتقاد نيروهاي مذهبي قرار گرفت. امام خميني(قدس سره) در مقابل آن موضع گيري كردند و سكوت علما و متخصصان كشور را مورد انتقاد قرار دادند. علماي شيراز نيز اعتصاب كردند و كار به جايي رسيد كه رژيم مجبور شد در سال 1357 اين جشن را تعطيل كند.[16]5. تقويت اديان ديگر و مذاهب باطله
از ديگر مظاهر تضعيف اعتقادات مردم، تقويت روزافزون اديان ديگر و مذاهب باطله و يا ساختگي است. در اين راستا تقويت كليميها به حدي بود كه گفته مي شود اقتصاد ايران در دست آنان بود. حمايت رژيم از اين قشر و روابط سياسي با دولت غاصب صهيونيستي، بخشي از سياست رژيم در راستاي اسلام زدايي بود. آخرين سفير آمريكا در اين باره مي نوسد: «جامعه يهوديان ايران در كليه رشتههاي تجارت و اقتصاد ايران رسوخ كرده بودند، ديپلماتهاي اسرائيل در تهران به شبكه اطلاعاتي وسيعي در ايران دست داشتند كه نظير آن در اختيار هيچ كس نبود.»[17][1] . محمّد هاشمي تروجني و حميد بصيرت منش، تاريخ معاصر ايران از ديدگاه امام خميني، ص 263.[2] . ويليام سوليوان و آنتوني پارسونز، خاطرات دو سفير، ترجمه محمود طلوعي، تهران، نشر علم، 1373، ص 344.[3] . مهديقلي هدايت، خاطرات و خطرات تهران، چ چهارم، تهران، زوار، 1363، ج 4، ص 48.[4] . رسول جعفريان، جريان ها و سازمان هاي مذهبي ـ سياسي ايران سال هاي 1320ـ1357، ص 16.[5] . زين العابدين قرباني، علل پيشرفت و انحطاط مسلمين، تهران، نشر فرهنگ اسلامي، 1361، ص 442.[6] . ر.ك: مجله حوزه، ش 43 و 44، ص 47.[7] . حسين مكي، تاريخ بيست ساله ايران، ج 4، ص 396 و 437.[8] . رسول جعفريان، پيشين، ص 15.[9] . سيدحميد روحاني، نهضت امام خميني، چ پنجم، تهران، عروج، 1382، ج 3، ص 903 و 927.[10] . محمّدحسن رجبي، پيشين، ج 4، ص 36.[11] . مينو صميمي، پيشين، ص 50.[12] . امام خميني، كشف الاسرار، قم، آزادي، 1379، ص 37.[13] . نيكي آر. كدي، ريشه هاي انقلاب ايران، ترجمه عبدالرحيم گواهي، ص 410.[14] . روح اللّه حسينيان، چهارده سال رقابت ايدئولوژيك شيعه در ايران 1343ـ1356، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، ص 423.[15] . ويليام سوليوان و آنتوني پارسونز، پيشين، ص 344.[16] . روح اللّه حسينيان، پيشين، ص 425.[17] . ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ترجمه محمّد مشرقي، تهران، نشر هفته، 1361، ص 43.