و ثانیاً در «مخ»، مراکز حرکت هر عضو از سایر مراکز حرکتی، جدا است و «مراکز مربوط به فهم و احساس» هم از «مراکز حرکتی»، جدا هستند همچون جدایی عینک و سمعک از همدیگر و در «مخ»، «مرکز واحدی که مرکز همه آن مراکز باشد»، وجود ندارد در حالیکه «ذهن و فاعل اندیشه»، موجود واحدی است که «تمام حرکات ارادی و احساسی و تعقل» از آن، سرچشمه میگیرد و توجه کامل ذهن به یکی ازآنها، از سایر مراکز، غافل میشود مثلاً اگر تمام توجهاش به دیدن چیزی باشد صدا را نمیشنود در حالیکه گوش و مرکز مربوط به گوش، کاملاً سالم و فعال است و این نشان میدهد که مرکز ارادهها و احساسها و تعقل، همان اتمهای مخ نیستند. بلکه «ذهن»، مرکز واحد اندیشنده است که «فاعل مختار غیر مادی» است و اتمهای مادی، هیچ اختیار و فهمی از خود ندارد و تابع جبر فیزیک هستند.
کتاب نقد قرآن در فصل دوم ص 128 - 127 -
فکر کردن توسط قلب در سینه.
(در فارسی هم سینه بمعنی ذهن و محل تصورات و تصدیقات مجازاً اراده شده آنجا که کسی به دیگری میگوید این مطلب را در سینهام پنهان کردم تا آنکه به تو گفتم و یا دل را مجازاً بمعنی مرکز اراده و روان میآید آنجا که کسی به دیگری میگوید: «بالاخره دل تو با چه کسی هستی» یعنی چه کسی را واقعاً دوست داری و میخواهی -