احكام تقليد ـ اجتهاد, تقليد و احتياط - استفتائات جلد 1

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

استفتائات - جلد 1

یوسف صانعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

احكام تقليد ـ اجتهاد, تقليد و احتياط

س 1 - آيا واجب است كه اعتقاد انسان به اصول دين از روى تحقيق باشد, يا اينكه تقليد از اهل فن كفايت مى كند؟ ج - در اصـول ديـن يـقـين و باور از هر راه كه حاصل شود, كفايت مى نمايد, همان ايمانى كه بين مـردم مـسلمان وجود دارد, و منشاء همه خوبيها, عبادتها, جهاد و شهادت است ,كفايت مى كند, و زيادتر از اين براى مردم عادى , لازم نيست .

4/9/75

س 2 - فرق مجتهد و ولى فقيه چيست و جايگاه و نقش مردم در حكومت چه مى باشد؟ ج - هـر مـجـتـهـدى كه جامع شرايط باشد, منصوب براى ولايت است , لكن از جهت زبان قانون و اصطلاحات , به مجتهدى كه ولايت او از نظر قانون اساسى ثابت شود, ولى فقيه مى گويند .

پس در حقيقت , مجتهد و ولى فقيه با هم فرقى ندارند, لكن بنابراين قانون و اصطلاح رايج ولى فقيه اخص از مـجـتـهـد است يعنى هر ولى فقيهى مجتهداست , اما هر مجتهدى ولى فقيه قانونى نيست .

اما مـسـاءلـه مـرجـعـيت , مساءله جدايى است كه منوط به اعلميت و اورعيت است و نسبت به مردم , مشروعيت اجراء درمصالح عامه كه اسلام حكم خاصى ندارد منحصرا با مردم و نظر اكثريت و توده آنـان مى باشد و مشروعيت منوط به آراء و رضايت آنان به طور كلى و يا از طريق اكثريت است و در آيـه شـريـفـه و شاورهم فى الا مر كه تفصيلى از اجمال و امرهم شورى بينهم است , نبى مكرم اسـلام (ص ) كـه حـاكم الهى است مكلف و ماءمور به مشورت درمصالح عامه كه ذكر شدو عزم به رضـايـت و راى همه يا اكثريت است و نمى توان گفت كه او موظف به مشورت است و مى تواند بر وفـق اقـليت و يا نظريه شخصيه خود كه برخلاف اكثريت و يا همه است تصميم بگيرد و اجرا كند چـون عـقـلا و عقلاء نادرست مى باشد و چگونه راى يك نفر از مردم بر اكثريت و يا همگان از مردم نـسـبت به امورخودشان نه احكام شرعيه مقدم باشد و گفته نشود كه رسول اللّه (ص ) با وحى سر وكار دارد و عالم به غيب است چون پاسخ داده مى شود
كه آن مقامات عاليه مربوط به تبيين احكام الهى است نه حكومت كردن بر مردم كه در آنجا جنبه بشرى او مطرح است (قل انما انا بشر مثلكم ) و الا سـيـره حـكـومتى پيامبر يا بقيه معصومين و عالمان به غيب و انسانهايى كه عقل كل هستند صـلـوات اللّه عـلـيـهم اجمعين نمى تواند سيره واسوه عملى براى بقيه حكام الهى كه علم غيب ندارند باشند .

و آنان براى الگو و اسوه بودن در حاكميت و حكومت چاره اى نداشته اند جز آنكه مانند بقيه انسانها قل انما انابشر مثلكم عمل و از مراحل عاليه علم غيب خود براى پيشرفت در هدايت و اسوه بودنشان در تاريخ بشريت و زمان غيبت صرفنظر نمايند و گرنه هيچ كس را نمى توان باآنان مقايسه نمود و جانشين آنان محسوب داشت و اين عناوين كه هميشه در تاريخ نورانى تشيع مطرح بـوده يـعـنـى ولايـت فـقيه ولو بطور اجمال مرهون بزرگوارى و كرامت آنان است كه خود را در حـاكـمـيـت و حكومت از آن مراحل بالا و بلند و عروجهاى آسمانى شان به انسانهاى والاى زمينى تـنـزل داده و كسب محبوبيت ابدى براى خود درهمه قلوب به جاى گذاشتند .

خداوند ما و همه انـسـانها را علاقه مند و محب به آنان قراردهد تا وسيله سعادت دنيوى و اخروى مان گردد اللهم انـى لـو وجـدت شـفـعـاء اقـرب الـيـك مـن مـحـمد و اهل بيته الا خيار الا ئمة الا برار لجعلتهم شفعائى .

[1]
3/6/78

س 3 - آيا تقليد بر شخصى كه با ادله فقهى و اجتهادى , تقريبا همه احكام و مسائل مبتلا به خودش را اسـتـنـبـاط مى نمايد, لكن بدست آوردن احكام براى او بسيار سخت است به نحوى كه براى به دست آوردن يك حكم يك هفته يا بيشتر بايد مطالعه كند, حرام است , يا مى توان گفت كه اجتهاد براى وى حرجى و از وى ساقط است ؟ ج - بـايد به احوط اقوال موجودين عمل كند, و اگر قدرت تشخيص احوط راندارد, بايد به فتواى مورد توافق همه موجودين , و در مورد اختلاف به فتواى اعلم موجودين عمل كند.12/10/74

س 4 - اگر كسى از طرف مجتهدى ولايت بر طفل يا وقف داشته , يا از قبل او دراين گونه امور يا امور حسبيه ماءذون باشد, و آن مجتهد بميرد, يا جنون بر او عارض شود,چه بايد بكند؟ ج - مـاءذون و وكـيـل در تـصرف در وقف يا اموال قصر يا امور حسبيه به مقتضاى نيابت , با مردن مجتهد منعزل مى شوند, اما كسى كه مجتهد او را متولى وقف ياقيم قصر كند, على الاظهر با موت يـا جـنون مجتهد توليت و قيموميتش باطل نمى شود, و نصب , همانند حكم قضايى حاكم , از بين نمى رود.8/3/76

س 5 - گـاه در رسـالـه عـمليه بعضى از مسائل اصلا وجود ندارد, آيا مى توان به كتابهاى ديگرى مانند شرح لمعه , وسائل الشيعه و كتب اربعه در همين مساءله كه مبتلابه است ,رجوع و عمل كرد يا نه ؟ اگر جايز نيست , تكليف چيست ؟ ج - اگـر دسـتـرسى به گرفتن فتوا از مرجع تقليدش ندارد, بايد تا زمان اخذ فتوابه احوط اقوال مـوجـوديـن عـمل و اگر آن هم ممكن نبود, به خاطر نبودن مساءله در رساله هاى عمليه , بايد به فتواى مشهور عمل كند.4/9/73

س 6 - شـخـصـى مـتـوجه عنوان تقليد نبوده , اما هرگاه برايش مساءله اى پيش مى آمده است , از رساله مجتهد وقت استفاده و به آن عمل مى كرده است , آيا اين مقدار براى تحقق تقليد و بقا پس از فوت او كافى است ؟ ج - بله , كافى است .

8/3/76

س 7 - تكليف نماز و روزه هاى كسى كه بعدازتكليف آنهارابدون تقليدبه جا آورده است ,چيست ؟ ج - اگر مطابق با فتواى مرجعى است كه مى خواهد از او تقليد كند, درست است .

13/2/71

س 8 - وضـعيت جوانان مسلمانى كه به واسطه گرايش به مسائل روشنفكرى , تقليد ازمجتهدان را قبول ندارند, و اعمالشان بدون تقليد از مجتهد است , چگونه است ؟ ج - در صـورتـى اعمالشان صحيح است كه موافق با فتواى مجتهدى باشد كه وظيفه آنها تقليد از اوست , والا صحيح نيست .

3/6/75

تقليد ابتدايى از ميت

س 9 - تقليد ابتدايى از مرجع تقليدى كه فوت شده است , چه حكمى دارد؟ ج - جايز نيست , چون تقليد ابتدايى از ميت است .

19/6/75

س 10 - افـرادى كـه بـعد از رحلت امام عظيم الشاءن (ره ) به سن تكليف مى رسند, آيامى توانند از ايشان تقليد كنند؟ ج - چون تقليد ابتدايى از ميت است , جايز نيست .

2/7/75

س 11 - آيـا تـقـليد ابتدايى از مجتهد ميت , نظير امام (ره ), جايز است ؟ در صورت اعلميت مجتهد ميت نسبت به مجتهدين زنده , وظيفه كسانى كه تازه به تكليف رسيده اند, چيست ؟ ج - تقليد ابتدايى از ميت مطلقا جايز نيست .

2/4/75

تقليد از اعلم

س 12 - آيا تقليد از اعلم بر مكلف لازم است يا خير؟ ج - عـلـى الاحوط - اگر نگوييم بنابر اقوى - , لازم است و چگونه مى توان به عدم لزوم فتوا داد با ايـنـكـه از محقق ثانى (ره ) نقل شده كه صريحا ادعاى اجماع بر عدم جواز تقليد از غير اعلم كرده , بـلـكـه از سـيـد مـرتـضـى عـلـم الـهـدى (ره ) نيزمنقول است كه عدم جواز, از مسلمات شيعه است .

13/10/73

س 13 - آيـا اعـلـميت امرى نسبى است ؟ مثلا آيا فردى كه داراى نظرياتى در دين است ,به صرف امضا شدن نظرياتش توسط مجتهدى , مى توان از او به عنوان اعلم تقليد كرد؟ ج - مـعـيار, اعلميت در استنباط احكام شرعيه از ادله , و آن هم منوط به كثرت تحصيل و تدريس خارج فقه و اصول در حوزه هاى علميه , و كر و فر در مسائل فقهيه است .

14/4/74

س 14 - آيا مى توان در زمان حضور ولى فقيه , از فرد ديگرى تقليد كرد؟ ج - رعايت شرايط تقليد, لازم و تقليد از اعلم هم براى مكلف , حجت است .

1/2/75

س 15 - در صـورت تـزاحم بين فتواى مرجع تقليد و فتواى ولى فقيه , فرد بايد كدام يك را ملاك قرار دهد؟ اگر ولى فقيه حكمى صادر كرد, آيا تبعيت از آن بر همه واجب است , يافقط بر مقلدين ايشان واجب است ؟ ج - فتواى مرجع تقليداعلم , مقدم و تبعيت ازحكم حاكم شرعى هم لازم است .

8/5/74

س 16 - در رسـالـه هـاى عـمـلـيـه نوشته شده كه بايد از مجتهد اعلم تقليد كرد, ولى از آنجاكه تشخيص اعلم مشكل است , آيا مى توان در مسائل مورد اختلاف , راى اكثريت راملاك عمل قرار داد و به آن عمل كرد يا خير؟ نظر حضرت عالى چيست ؟ ج - نـاگـفـتـه نـمـاند كه خود اين مساءله (عمل به راى اكثريت ) احتياج به تقليد دارد, و به نظر اينجانب - اگر اعلم قطعا يا احتمالا بين اكثريت وجود داشته باشد, و احتمال اعلميت بين ديگران داده نـشـود - جـايـز اسـت .

و در ضـمـن , تـشـخيص اعلم آنقدر هم كه مرقوم فرموده ايد, مشكل نيست .

20/1/74

س 17 - ايـنجانب چند سال قبل از انقلاب , با توجه به وظيفه شرعيى كه داشتم , صرفا باتشخيص خـودم و بـدون توجه و علم به شرايط انتخاب مجتهد جامع الشرايط, رساله شخصى را تهيه و از او تقليد كردم , آيا اين نحوه تقليد, صحيح است يا خير؟ ج - اگـر در آن زمـان اطـمينان به اعلميت ايشان داشته ايد, يا بدون توجه به اين جهات , به فتواى ايـشـان عـمل كرده ايد, و بعد از تحقيق نيز اعلميت ديگران برايتان محرز نشده , تقليد و عمل شما صـحـيـح ا ست , اما اگر اعلميت شخص ديگرى را احراز كرديد, رجوع از شخص اول برشما واجب اسـت , و عـمـل بـعـد ازاحـراز, بايد منطبق با فتواى همان اعلم باشد, و اگر الان متوجه اعلميت ديگرى شده ايد, مضر به گذشته شما نيست .

22/8/68

س 18 - آيـا در احـتـيـاط واجب مى توان به هر مجتهدى كه شرايط متعارف را دارد, رجوع كرد يا خير؟ ج - نمى توان به هر مجتهدى رجوع كرد, بلكه بايد به كسى رجوع كرد كه علمش از اعلم كمتر, و از سايرين بيشتر باشد.10/8/74

س 19 - در صورتى كه تشخيص اعلم ممكن نباشد, ويكى از مجتهدين اورع باشد,وظيفه چيست ؟ ج - اگر از اورع تقليد كنند, به وظيفه عمل كرده اند.20/5/75

س 20 - يشترط في المفتي ان يكون عادلا, و يكتفى في اثبات ذلك بحسن الظاهر, ماهو المقصود بحسن الظاهر؟ ج - مـعـنـاه واضـح , فـانـه عـبارة عن عدم صدور المعصية منه , و اتيانه للواجبات , وذلك يتحقق بالمعاشرة معه , او باخبار من يعاشره , ان افاد قوله الاطمئنان .

4/9/75

تبعيض در تقليد

س 21 - آيا تبعيض در تقليد را جايز مى دانيد؟ ج - تبعيض در تقليد, با فرض تساوى مراجع , جايز است .

4/9/75

س 22 - در موضوع اعلميت مرجع تقليد, مفروض بر آنكه انسان ثبوتا يااثباتا به مفهوم اعلميت , يا به صدق آن بر يكى از مجتهدان معتقد نباشد, آيا مجاز است به تبعيض درتقليد قائل شده , در مسائل مختلف فقهى از مجتهدان جامع الشرايط مختلف تقليد كند؟ در اين صورت اگر اين عمل , موجب انتخاب ساده ترين فتوا در ميان فتاواى اين مجتهدان در مسائل مختلف شود, آيا شرعا چنين عملى كـه ظـاهـرا در نقطه مقابل عمل به احتياط است , صحيح و جايز است يا خير؟ مستدعى است نظر مبارك را دراين مساءله مرقوم فرماييد؟ ج - تبعيض در تقليد, با احراز تساوى , مانعى ندارد.24/12/75

س 23 - بنابر نظر حضرت عالى كه تبعيض در تقليد را با فرض تساوى مراجع زنده ,جايز مى دانيد, آيـا در احـكـامى كه متلازمين اند, مى توان از دو نفر تقليد كرد؟ مثلا آياشخص مى تواند در مساءله نماز از مجتهدى تقليد كند كه مقدمه شغل را موجب كثرت سفر نمى داند, ولى در مساءله روزه از مجتهدى كه او را كثير السفر مى داند, تقليد كند, و درنتيجه , با تقليد از دو مجتهد, روزه را بگيرد و نماز را شكسته بخواند؟ ج - در فـرض سـؤال , چـون تـقـلـيـد از دو مـجتهد مستلزم تفكيك متلازمين است ,ظاهرا جايز نيست .

7/3/76

س 24 - حـضـرت عـالـى در احـكـام تـقـلـيـد رسـالـه توضيح المسائل , مساءله 7 فرموده ايد كه دراحتياطواجب , محل تاءمل و محل اشكال مى شود به الاعلم فالاعلم رجوع كرد, آيا درصورت تساوى مراجع هم مى شود در احتياط, محل تاءمل و محل اشكال به ديگرى رجوع كرد؟ ج - از باب جواز تبعيض در تقليد, مانعى ندارد.11/1/74

س 25 - در رساله هاى عمليه مراجع عظام آمده است كه در احتياط واجب , محل تاءمل است , محل اشـكال است , مى شود به غير رجوع كرد .

منظور از احتياط واجب چيست ؟ آيادر جواز رجوع , فرقى بين احتياط در فتوا و فتواى به احتياط وجود دارد يا خير؟ ج - احـتـيـاط واجـب در جـايـى است كه مجتهد فتوا ندارد, و در اين مورد ومواردى كه مجتهد مى گويد: محل اشكال و تاءمل است , مى توان به فتواى مجتهدى كه علمش از مجتهد اعلم كمتر, و از ديـگـر مـجـتـهـدين بيشتر است ,عمل كرد, و در اين حكم فرقى بين اقسام احتياطات واجب نيست .

8/2/76

رجوع از حى به حى

س 26 - انسانى كه از مجتهد زنده تقليد مى كند, آيا مى تواند در صورتى كه بخواهد,مرجع خود را عوض كند يا خير؟ ج - رجوع از مرجع زنده جايز نيست , مگر احراز اعلميت ديگرى شود.3/10/73

س 27 - آيـا كـسـى بـدون دلـيل شرعى , مثلا از روى دلخواه يا رعايت بعضى ملاحظات سياسى , مى تواند مرجع تقليد خود را عوض كند؟ ج - عـدول از مـجـتـهـدى به مجتهد ديگر براى جهات ذكر شده در سؤال ,جايزنيست .

آرى , اگر اعلميت مجتهد ديگر احراز شود, بنابراحتياطواجب , بايدبه او رجوع كرد.2/8/75

س 28 - مـقـلـدى كه بدون تحقيق پس از فوت مجتهدى , از مجتهد ديگرى تقليد كرده است , آيا مى تواند پس از تحقيق راجع به اعلميت , از مجتهد ديگرى تقليد كند؟ ج - با احراز اعلميت نه تنها جايز, بلكه بنابر احتياط واجب , اگر نگوييم اقوى ,واجب است .

14/4/74

رجوع از حى به ميت

س 29 - اگـر در مـساءله اى از مرجع ميت به حضرت عالى برگرديم , آيا پس از مدتى مى توانيم به همان مرجع ميت برگرديم يا خير؟ اگر برگشتيم , تكليف نماز و روزه هاچيست ؟ ج - رجوع از حى به ميت جايز نيست , و نماز و روزه هاى به جا آورده شده درصورتى بايد قضا شود كه اختلاف در فتوا در مسائلى داشته باشند كه روى نمازو روزه تاءثير دارد.6/2/73

س 30 - آيـا مى توانيم در مساءله اى كه در آن بعد از فوت حضرت امام (ره ) به مرجع ديگرى رجوع كرده ايم , بعد از مدتى از ايشان عدول و به مرجع ديگرى رجوع كنيم ؟ ج - رجـوع از حـى به ميت مطلقاغير جايزو نيزازمجتهد زنده به مجتهدزنده ديگرغيرجايزمى باشد, مگرآنكه اعلميت كسى كه به او مراجعه مى شود, احرازشود.5/8/69

بقا بر تقليد از ميت

س 31 - نظر حضرت عالى نسبت به بقا بر تقليد از ميت چيست ؟ ج - بـقـا بـر تقليد از ميت مطلقا, چه در مسائلى كه به آنها عمل كرده و چه درمسائلى كه به آنها عمل نكرده است , جايز است .

30/5/68

س 32 - آيـا لازم است كه بقا بر ميت مستند به فتواى مجتهد زنده باشد يا اينكه بدون اذن مجتهد زنده هم مى توان بر ميت باقى ماند؟ ج - چـون جواز وعدم جواز بقا بر ميت از مسائل اختلافى و محتاج به تقليداست , لازم است كه در آن به مجتهد حى واجد شرايط تقليد رجوع كند, و باعدم رجوع , شك در برائت ذمه دارد, و با عمل به فتواى ميت , برائت ذمه كه عقلا لازم است , احراز نمى شود.20/4/75

س 33 - مـا هـو حـكم من كان يقلد مرجعا, ثم توفي هذا المرجع ؟ هل له ان يستمر على تقليده ام عليه ان يقلد من يعتقد انه هو الاعلم الان ؟ ج - يجب على الاحوط الرجوع الى الحي الاعلم في جواز البقاء و عدمه , فان افتى هو بجواز البقاء جاز الاستمرار, و الا فلا.4/5/75

س 34 - شخصى بدون تقليد و اجازه از مجتهد حى , تا كنون بر امام (ره ) يا يكى ديگر ازمراجع ميت باقى مانده است , آيا در حال حاضر مى تواند با فتواى مراجع حى به تقليد خوداز مجتهد ميت ادامه دهـد؟ وضـعيت اعمال سابقش كه در آنها بدون اجازه از مجتهد حى ,از مجتهد ميت تقليد كرده , چگونه است ؟ ج - بقا جايز است , و اعمال گذشته او چون بقا را جايز مى دانم , ان شاءاللّه صحيح است .

20/4/75

س 35 - فـردى كـه در تـقـلـيد, به فتواى حضرت عالى , بر حضرت امام (ره ) باقى مانده است , آيا مى تواند در احتياطات و بعضى از فتاوا به فتواى حضرت عالى عمل كند؟ ج - مى تواند, چون بقا جايز است نه واجب .

15/3/73

س 36 - شـخـصـى پس از رسيدن به سن تكليف , ميان دو مرجع تقليد (زيد و عمرو),زيد را اعلم تشخيص داده و از وى تقليد نموده است , ولى پس از فوت هر دو مرجع تقليد,به اين نتيجه رسيده كـه تـشـخيص وى در آن زمان , صحيح نبوده و عمرو اعلم بوده است ,مستدعى است بفرماييد بر فـرض وجـوب تـقليد از ميت اعلم , تقليد از زيد واجب بوده است ,يا تقليد از عمرو (در صورتى كه مقلد در زمان حيات عمرو, از او تقليد نكرده است )؟ ج - بـايـد بـه حـى رجـوع كند, چون بقا على المفروض , براى او صحيح نيست , هرچند كه اعمال گذشته اش صحيح است .

20/4/75

س 37 - آيـا با فرض اعلميت مجتهد ميت نسبت به مجتهدين حى , تقليد از ميت واجب است ؟ در فرض تساوى ميت و حى , وظيفه چيست ؟ ج - بقا جايز است نه واجب , لذا مى تواند يا باقى بماند, يا به فتواى حى عمل كند.20/4/75

س 38 - بـعد از رحلت يك مرجع تقليد, و وجود مراجع فراوانى كه تقريبا تمامى ايشان رساله هاى عـمـلـيه مشابهى دارند, و جز در بعضى از مسائل هيچ اختلاف رايى وجود ندارد,آيا مى توان , كما فـى الـسـابق , به مرجع ميت باقى ماند, و براى مسائل جاريه روز به فراخورحال خود, به هر يك از آقايان رجوع , و كلا از انتخاب مرجع خوددارى كرد؟ ج - اگـر هـمـه كسانى كه اعلميتشان محتمل است , و بايد از يكى از آنها تقليدكند, بر جواز بقا بر مـيـت اتـفـاق دارنـد, مى شود به استناد فتواى همه آنها بر ميت باقى ماند, و نسبت به مسائلى كه نمى تواند باقى بماند, بايد به يكى از آنها كه ظن و گمان به اعلميتش دارد, مراجعه كند.10/9/74

س 39 - شخصى از اول بلوغ , مقلد مرحوم آية اللّه بروجردى (ره ) بوده است , پس ازرحلت ايشان , از امام (ره ) تقليد مى كرد, و بعد از ارتحال امام (ره ), مقلد آية اللّه اراكى (ره )شده , پس از رحلت ايشان , رجوع به حضرت عالى كه مى فرماييد بقا بر تقليد از ميت جايزاست , كرده است , آيا منظور از ميت , آخرين مرجع است , يا مى تواند بر مرجع اولى , يعنى مرحوم آية اللّه بروجردى (ره ), باقى باشد؟ ج - بقا بر فتواى ميت چه مرجع ميت يك نفر بوده يا چند نفر, مطلقا جايزاست , لكن هر مساءله اى كـه از مـرجع ميتى تقليد نموده و به فتوايش عمل كرده است , يا بايد بر فتواى او بماند يا به فتواى اينجانب رجوع نمايد, چون رجوع ازميت به ميت ديگر رجوع از حجة به غير حجة است .

11/1/74

س 40 - بـنـده در عـموم مسائل كما كان از حضرت امام (ره ) تقليد مى كنم , و تنها در چندمساءله خـاص از مـرحـوم آيـة اللّه اراكـى (ره ) تـقـلـيـد مى كنم , آيا مى توانم مسائلى را كه از امام وآية اللّه اراكى (رهما) تقليد كرده ام , ادامه داده , در پاره اى از مسائل از حضرت عالى هم تقليدكنم ؟ ج - آرى , جايز است , و مانعى ندارد.20/8/74

س 41 - شـخـصـى كـه مـقلد حضرت امام (ره ) بوده است , پس از ارتحال ايشان , با تقليد ازآية اللّه اراكـى (ره ) در مـسـاءلـه بقاء بر تقليد مجتهد ميت بر امام (ره ) باقى مانده است , درصورتى كه اين شخص در زمان حيات آية اللّه اراكى (ره ) بجز مساءله بقا بر تقليد از مجتهدميت , در مساءله ديگرى از ايشان تقليد نكرده باشد, آيا مى تواند در حال حاضر در مسائل ديگر, نظير تمام بودن نماز شخص كـثـيـر الـسفر, از آية اللّه اراكى (ره ) (در صورتى كه بر اصل تقليد خود از امام (ره ) نيز باقى باشد,) تقليد كند؟ ج - جايز نيست چون رجوع از ميت به ميت است .

20/4/75

س 42 - ايـنجانب كه مقلد حضرت امام (ره ) بوده ام , پس از رحلت ايشان به فتواى مراجع عصر, بر ايشان باقى ماندم , ولى در بعضى از مسائل از آيات عظام اراكى وگلپايگانى (رهما), تقليد كردم , آيا اينك مى توانم بر امام (ره ) باقى باشم ؟ آيا در آن مسائلى كه از ساير آقايان تقليد كرده ام نيز مى توانم باقى باشم ؟ ج - بقا بر تقليد از ميت مطلقا جايز است , لذا بقا در مسائلى هم كه در آنها به آقايانى غير از امام (ره ) مراجعه فرموده ايد, جايز است .

17/12/73

س 43 - شـخـصـى هـنـگـامـى كه هنوز بالغ نبوده اما مميز بوده , اعمال خود را با تقليد ازمرجع تـقـليدش منطبق مى كرده , با اعتماد به فتواى او اعمالش را انجام مى داده است ,حال اگر قبل از بلوغ اين شخص , آن مرجع از دنيا برود, آيا مى تواند بر تقليد از ميت باقى باشد يا خير؟ ج - مانعى ندارد, و بقا برايش جايز است چون بلوغ شرط صحت تقليد نيست .

2/3/76

س 44 - شخصى كه قبل از آنكه به سن بلوغ برسد, از حضرت امام (ره ) تقليد مى كرده , آيامى تواند بعد از بلوغ , به فتواى مجتهدى كه بقا بر ميت را جايزمى داند,برتقليدازامام باقى بماند؟ ج - چـون قبل از بلوغ , مقلد امام بوده , اگر مرجع فعليش بقا را جايز بداند,مى تواند همچنان باقى بماند.25/1/72

مسائل متفرقه تقليد

س 45 - اگر انسان مقلد مجتهدى باشد, و اعمالش را طبق فتواى او انجام دهد, ولى بعد از مدتى فتواى مجتهد عوض شود, تكليف او: اولا نسبت به احكام و اعمال گذشته , ثانيا نسبت به عقود و ايقاعات انجام شده , ثالثا نسبت به احكام وضعيه (مثل طهارت , نجاست , حليت و غيره ) چيست ؟ مستدعى است تكليف را مبسوطا بيان فرماييد.

ج - تـمـام احكام سابقه , بدون فرقى بين متعلقات و احكام , و بدون فرقى بين موارد از قبيل سبب , مـوضـوع و غـيـره به قوت خود باقى است , و علاوه بر مبنا,مقتضاى سيره مطلقا, چه در امارات و اصـول , و چـه در قـطـع اجزاء است , پس تبدل راى نسبت به ا عمال سابقه مطلقا هيچ اثرى ندارد.

آرى , در يك جااجزاء موضوعيت ندارد, و آن جايى است كه حكمى , متعلق به موضوعى باشد,و قبل از زوال مـوضـوع , فـتوا عوض شود, مثل اينكه فرضا فتوا داده شود كه فلان حيوان , حلال گوشت اسـت , و مـقـلد آن حيوان را ذبح كند, ولى قبل ازخوردن آن , فتواى حرمت داده شود, كه در اين صـورت , ديگر نمى شود آن ذبيحه را خورد, زيرا اجزاء معنا ندارد, و از باب سالبه به انتقاى موضوع , منتفى مى شود .

آرى , اگر فقيهى فتوا دهد كه تذكيه با غير حديد جايز است , و مكلفى با غير حديد گوسفندى را تذكيه كند, و گوسفند هم هنوز موجود باشد, بعد آن فقيه از راى خود برگردد, و فـتـوا دهـد كـه تذكيه بغير حديد جايز نيست , فتواى قبلى حجت نيست , لكن به حليت و طهارت گـوسـفـنـد ذبـح شـده , حكم مى شود,زيرا فعل , انجام و تذكيه , واقع شده , و قاعده اجزاء جارى است .

8/3/76

س 46 - در زمان حاضر كه اختيارات كشور و دولت اسلامى در دست ولايت فقيه است ,چنانچه در مـواردى مـثل شركت در جنگ , انتخابات و ديگر موارد, فتواى مجتهد با فتواى ولى فقيه اختلاف داشته باشد, تكليف مقلدان آن مجتهد چيست ؟ ج - در فرض اختلاف فتوا, فتواى مرجع تقليد حجت است .

آرى در باب حكم ,حكم ولى فقيه مانند حـكـم بـقيه فقهاى جامع الشرايط, واجب الاتباع است , ومعمولا - بلكه دائما - در حكم , اختلافى پديد نيامده و نمى آيد.19/11/73

س 47 - در مواردى كه انسان به خاطر جهل به موضوع (نه جهل به مساءله شرعى ),يقين ندارد كه مكلف است , آيا تكليفى متوجه اوست ؟ ج - خير, مگر در امورى با اهميت كه احتياط محض , لازم است .

30/2/68

س 48 - آيـا تـشـخيص موضوع مثل خارج شدن وسيله اى از آلات قمار, از وظايف مجتهد است يا مقلد؟ ج - از وظايف مقلد است .

8/2/76

س 49 - اگر دخترى مقلد حضرت امام (ره ) يا يكى از فقهاى عظام (رهم ) بوده كه سن تكليف را 9 سـالگى مى دانند, آيا اكنون براى تدارك نماز و روزه هاى قضا شده مى تواندفتواى حضرت عالى را ملاك قرار داده , سن 13 سالگى را شروع تكليف بداند؟ ج - اگـر قـبـلا بـه سـن 9 سالگى رسيده , و تقليد نموده است , بايد نماز و روزه قضاشده را طبق فتواى مرجع فوت شده به جا آورد.8/3/76

س 50 - دخـتر بچه اى 11 ساله از مرحوم آية اللّه اراكى (ره ) تقليد مى نموده , و در آن زمان به دليل ضـعـف و بـيـمارى تعدادى از روزه هاى خود را نگرفته است , حال پس از رحلت ايشان , از حضرت عالى تقليد مى كند, با توجه به فتواى حضرت عالى در مورد بلوغ دختران (كه سن بلوغ را 13 سال قمرى تمام مى دانيد,) آيا بايد روزه هاى نگرفته را قضاكند يا آنكه قضا از او ساقط است ؟ ج - به شرط آنكه بيمارى و ضعف تا سال ديگر, ادامه داشته باشد, ساقط است .

4/2/76

س 51 - دخـتـرى اسـت در سـن يـازده سالگى كه از دو سال قبل , بنا بر دستور والدين خود,نماز مـى خواند و روزه هم مى گيرد, هر چند مفهوم تقليد را درك نمى كند حال اگر بخواهدشخصا يا بنابر ميل پدر و مادر خود بر اساس دستورات شما عمل كند, در مورد نماز وروزه هاى فعلى او چه نظرى داريد؟ ج - به هر نحوى كه اطمينان به جواز تقليد پيدا كند, مى تواند تقليدكند.3/4/73

س 52 - آيا اگر مرجع تقليد زن و شوهرى در يك منزل , با هم فرق كند, اشكال دارد ياخير؟ ج - مـانـعى ندارد, و هر كس از هر مجتهدى كه او را داراى شرايط مى داند, تقليدكند, بين خود و خدا معذور است .

27/4/69

س 53 - اگر پدر فردى فوت شده باشد, و پسر بزرگ با توجه به اينكه مى داند كه پدرش به فتواى چـه مـرجـع تقليدى عمل مى كرده , به فتواى مرجع تقليد خود عمل كند, از نظرجناب عالى چه حكمى دارد؟ ج - نه تنها مانعى ندارد, بلكه متعين است كه ولى , و پسر بزرگتر و هر كسى كه كارى را براى ميت انـجـام مـى دهـد, طـبق وظيفه خود و فتواى مرجع تقليدش عمل كند, اگرچه براى ميت عمل مى كند.19/6/75

نشانه هاى بلوغ

س 54 - نظر مبارك حضرت عالى در خصوص سن تكليف چيست ؟ ج - شرط بلوغ براى پسران با نبود ساير شرايط مذكور در رساله عمليه , تمام شدن 15 سال قمرى , و شـرايط بلوغ براى دختران روييدن موى خشن بالاى عورت يا عادت زنانه , و با نبودن يكى از اينها, تـمـام شـدن 13 سـال قـمـرى است ,براى توضيح بيشتر به صفحات 514 و 368 توضيح المسائل اينجانب مراجعه فرماييد.8/2/76

س 55 - در تـوضـيـح الـمـسـائل حـضرت عالى آمده است كه دختر در سن 13 سالگى به تكليف مى رسد .

آيا اين سن , سن تكليف براى تمام احكام مانند نماز و حجاب است , يافقط براى روزه ؟ ج - در تمام احكام مكلف است , و اختصاص به روزه ندارد.24/5/74

س 56 - سن بلوغ دختران را سيزده سالگى بيان فرموده ايد, آيا رعايت حجاب و انجام فرايض نيز از همين سن بر دخترانى كه از حضرت عالى تقليد مى كنند, واجب است ؟ ج - آرى , بـيـن فـرايـض و غـيـر آن فـرقـى نيست , ولى در مساءله حجاب خصوصيت عفت و حياء اجـتـماعى و مقررات آنها مساءله اى خاص و با اهميت است كه براى دخترانى از غيربالغين آنها هم رعايتش لازم مى باشد.2/7/78

س 57 - در احـكام وضعى و تكليفى , چه رابطه اى مى تواند بين بلوغ و رشد وجود داشته باشد؟ در صورت وجود رابطه , به تفكيك بيان فرماييد.

ج - واجـبـات , گناهان و مجازات آنها تابع تكليف و بلوغ است , ولى نفوذ عقود,ايقاعات و تصرفات مـالـى و جانى تابع بلوغ و رشد با هم است , با عنايت به اين نكته كه بلوغ و رشد در برخى از افراد با هم حاصل مى شود, و در برخى ديگر به طور قبل و بعد و با تفاوت زمانى .

27/12/75

س 58 - فـي اي سـنة يصبح الصبى مميزا فى الاعم الاغلب ؟ و في اي سنة يصبح اليتيم راشدا في الاعم الاغلب ؟ ج - حـيـث ان الـرشـد و الـتـمييز من الامور التكوينية لا من الامور التعبدية مثل البلوغ , يختلفان باختلاف الافراد والمناطق والثقافة الحاكمة .

5/1/75

احكام طهارت و نجاست ـ نجاسات

س 59 - آيا بول و غائط حيوان نجاستخوار نجس است ؟ ساير رطوبتهاى آن چه حكمى دارد؟ ج - بـول و غـائط هـر حـيـوان نـجـاسـتخوارى كه حرام گوشت شده باشد, نجس است , اما ساير رطوبتهاى آن پاك است , مگر عرق شتر نجاستخوار كه آن هم نجس است .

14/11/71

س 60 - آيا فضله مرغ عشق نجس است ؟ ج - فضله پرندگان حرام گوشت نجس است .

8/3/76

س 61 - رطوبتى كه در لباس است و انسان نمى داند كه عرق است يا بول , چه حكمى دارد؟ ج - محكوم به طهارت است .

4/7/74

س 62 - (با نهايت شرمندگى و عرض پوزش ) آبى كه در حين ملاعبه با همسر از آلت رجوليت مرد خـارج مـى شـود و رنـگ آن سفيد و چسبنده است ولى با جهش بيرون نمى آيد,داراى چه حكمى اسـت ؟ آيا حكم منى را دارد؟ و اگر حكم منى را نداشته باشد, آيا مثل بول اگر به شورت يا شلوار سرايت كند آنها را نجس مى كند يا نه ؟ ج - حـكـم مـنـى را نـدارد و محكوم به طهارت است و اگر به شلوار و غير آن سرايت كند, مانعى ندارد.4/12/74

س 63 - گاهى پس از بول و در حين استبرا مايع لزجى شبيه به منى از مخرج ادرارخارج مى شود كه فاقد بوى معمول منى است , آيا چنين آبى در حكم منى است ؟ ج - آنـچـه كه حين استبرا بيرون مى آيد, محكوم به بول است , اما بعد از آن نه تنها محكوم به منى بودن نيست , پاك نيز هست و ناقض وضو هم نمى باشد.27/8/70

س 64 - گـاهـى بـوى منى از لباس زيرين مرد استشمام مى شود, ولى آثار منى بوضوح درلباس مشهود نيست , در چنين مواردى تكليف شخص چيست ؟ ج - لباس پاك است و تا يقين به آلودگى به منى پيدانشود, نمى توان گفت كه لباس نجس است , و بايد آثار پاك بودن را بر آن مترتب نمود, وگرنه انسان گرفتار وسوسه مى شود كه خود, ناپسند و مذموم است .

27/8/70

س 65 - آبـهـايـى كه از خانمها در موقع ملاعبه و بازى كردن و هيجان و يا بطور عادى ومعمولى خارج مى شود, از لحاظ نجاست و طهارت چه حكمى دارد؟ ج - محكوم به طهارت است .

2/1/76

س 66 - قـطرات آبى كه از تبخير عين نجاست - با برخورد آن با شى ء پاك ديگر ياشى ء نجس ديگر بـوجود مى آيد - , پاك است يا نجس ؟ (مثل بخار ادرار بچه يا مريض كه در ظرف گرفته مى شود) اگر اين بخار به سر و صورت انسان برخورد نمايد چه حكمى دارد؟ ج - اگر بخار نجس به صورت آب و بول برگردد نجس است .

27/10/74

س 67 - چـوب و روغن و نفت و امثال اينها اگر نجس شوند و آنها را بسوزانند آيا دود ودوده آنها نجس است يا خير؟ ج - نجس نيست .

8/3/76

س 68 - كـنـدن پـوسـت يـا زخم يا دندان و يا امور مشابه آنها چه حكمى دارد؟ آيا اينگونه پوستها نجس اند؟ ج - اگـر ضـرر فـاحـش نـداشـتـه باشد, حرام نيست و قطعه هاى كوچك و ريز هم نجس نيست , برخلاف قطعه هاى بزرگ كه نجس است .

25/7/74

س 69 - دسـتـى كـه بـريده شده و دهانه زخم آن باز است و لاى آن قرمز است (خونى است ), آب كـشـيـده مـى شـود, لـكن خون لاى آن از بين نمى رود, آبى كه از روى آن خون برمى گردد, چه حكمى دارد؟ ج - اگـر يقين كند كه آب قليل با خون ملاقات نموده و شكاف هم به طرزى باشدكه خون , خون ظاهر بدن حساب شود آن آب هم محكوم به نجاست است .

27/10/70

س 70 - در تـوضـيـح الـمـسـائل فـرموده ايد: خونى كه از لاى دندانها بيرون بيايد و در آب دهان مستهلك شود, پاك است .

الف - آيا اين حكم شامل ديگر خونهاى دهان - نظير زبان و قسمت داخلى گونه ها - نيزمى شود؟ ب - تكليف دندانهايى كه انسان پركرده با چنين خونى چيست ؟ آيا آب كشيدن آنها لازم است ؟ ج - هر خونى كه از خود دهان باشد و در دهان مستهلك گردد, پاك است .

4/11/71

س 71 - از دهـان بـچه ام وقتى كه در خواب است , آب زرد رنگى بيرون مى آيد كه متكا راخيس و زرد مى كند, آيا اين آب نجس است (چون زردى آن مثل خون است )؟ ج - چون يقين به خون بودن نيست (هر چند خون بودن مورد گمان هم باشد)محكوم به طهارت و پاكى است .

18/11/71

س 72 - مسكر چيست ؟ آيا هر مسكرى را حرام مى دانيد و آيا فردى كه در مقابل مسكر مقاوم است و عـقلش زايل نمى شود, مى تواند آن را مصرف كند؟ از نظر مقدارمصرف , آيا بين كم يا زياد بودن مسكر فرقى نيست ؟ ج - بـه هر چيزى كه معمولا مست كننده است , مسكر گفته مى شود .

و بين كم وزياد آن از جهت حـكـم شـرعى فرق نيست , و خوردن آن حرام است حتى اگر دراثر استفاده زياد يا جهت ديگر, از مسكر مست هم نشود.30/6/75

س 73 - خـوردن انـگورى كه در جاى گرم (مثل پشت پنجره ) گذاشته شده تا مويز شود,و الان باد كرده و تبديل به مويز شده چه حكمى دارد؟ ج - چون شك در به جوش آمدن آب داخل آن مى باشد محكوم به طهارت است .

8/3/76

س 74 - اگـر مـقدارى انگور را جهت سركه شدن در كوزه اى بريزيم و هر بار مقدارى انگور به آن اضـافـه كـنيم , در صورتى كه انگورهاى سابق به اصطلاح به جوش آمده باشد,پاك است يا نجس ؟ ضمنا پختن كشمش و خرما به همراه غذا چگونه است ؟ ج - آب انـگور جوش آمده حرام است و با سركه شدن حلال مى شود, ولى نجس نمى باشد, و پختن كشمش و خرما همراه با غذا نيز مانعى ندارد.14/1/75

س 75 - دربـاره دسـت انسان اگر با چيز نجسى كه خيس مى باشد, ملاقات كندفرموده ايد: اگر رطوبت , مسريه باشد دست انسان (ملاقى - بالكسر-) نجس مى شود.حال سؤال اين است كه اگر با علم به وجود رطوبت در سرايت شك باشد آيا حكم به نجاست ملاقى - بالكسر - مى شود يا خير؟ ج - اگـر شـك در سـرايت باشد حكم به نجاست ملاقى - بالكسر - نمى شود, امااگر رطوبت قبلا مـسريه بوده و الان شك در مسرى بودن آن باشد احوطاجتناب از آن است , اگر چه حكم به عدم نجاست خالى از وجه نيست .

8/3/76

س 76 - قـسـمـتى از فرش منزل ما نجس است با اين وصف كه الان موضع نجاست معلوم نيست , فـرزنـدم - بـدون توجه به مطلب فوق - از روى فرش با پاى خيس عبور كرده است ؟ آيا پاى او كه معلوم نيست از روى قسمت نجس عبور كرده يانه , پاك است يانجس ؟ ج - پاى او پاك است , چون ملاقى - بالكسر - با شبهه محصوره نجس نيست .

8/3/76

س 77 - در ملاقى متنجسات تا واسطه چندم را نجس مى دانيد؟ ج - تـا واسـطـه سوم در ملاقى متنجسات نجس مى گردد, اما از واسطه سوم به بعد محل اشكال بلكه ممنوع است .

2/7/78

س 78 - شـركـتـى در نـظر دارد كه فاضلابهاى ناشى از خط توليد نوشابه را به همراه فاضلابهاى بـهداشتى (حمام و...) تصفيه نمايد .

در تصفيه خانه فرايند تصيفه فاضلاب صنعتى و انسانى مراحل مـخـتلفى را طى مى كند, و در مرحله اصلى تبديل به حالتى خواهد شد كه با حالت اوليه فاضلاب تصفيه نشده كاملا متفاوت است , و مايعى ايجادمى شود كه حالت آب مضاف را دارد, در ادامه خط تصيفه با جداسازى مايع مذكور, دو فازايجاد مى شود كه يك فاز آن كاملا زلال و شبيه آب معمولى (بدون رنگ , بو و بدون آثارآلودگى ) است .

و فاز ديگر آن تغليظ شده , به اول تصفيه خانه برگشت داده مـى شـود .

ونـاگـفـته نماند كه در جريان تصفيه , مواد موجود در فاضلاب توسط موجودات ذره بـيـنـى مـصـرف مـى شـود .

در هـر صـورت چـنـانـچـه آب خـروجـى از تـصفيه خانه داراى مـشـخـصـات ظـاهـرى آب معمولى باشد, آيا پاك است يا خير؟ و در صورت منفى بودن پاسخ آيا اتصال آن به آب جارى , يا كر, و يا باران مى تواند كل آن را پاك نمايد؟

ج - مـايع ايجاد شده در مرحله اصلى اگر مضاف باشد و در اثر امتزاج به آن آب گفته نشود, بلكه بـگويند آب نيست محكوم به نجاست است و براى پاك شدن آن علاوه بر اتصال به آب كر يا جارى , امتزاج هم - على الاقوى - لازم است .

امااگر به آن آب گفته شود آب مطلق است (هر چند داراى آلودگى و تيرگى باشد),و اگر تغيير حاصل در آن مستند به اعيان نجسه مانند بول و غائط باشد نيزمانند فرض قبل نجس مباشد, اما اگر تغيير مذكور, استنادش معلوم نباشد,محكوم به طهارت است كه به هر حال اعلام نجس بودن آن - اگر براى زراعت به كار رود - واجب نيست .

21/10/75

/ 14