ولایت فقیه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
صفحهى 481 چون حكومت اسلام حكومت قانون است، براى زمام دار علم به قوانين لازم مىباشد. چنانكه در روايت آمده است. نه فقط براى زمام دار بلكه براى همه افراد، هر شغل يا وظيفه و مقامى داشته باشند، چنين علمى ضرورت دارد. منتها حاكم بايد افضليت علمى داشته باشد. ائمه ما براى امامت خودشان به همين مطلب استدلال كردند كه امام بايد فضل بر ديگران داشته باشد. اشكالاتى هم كه علماى شيعه بر ديگران نمودهاند در همين بوده كه فلان حكم را از خليفه پرسيدند نتوانست جواب بگويد، پس لايق خلافت و امامت نيست. فلان كار را بر خلاف احكام اسلام انجام داد، پس لايق امامت نيست. و... «قانوندانى» و «عدالت» از نظر مسلمانان شرط و ركن اساسى است. چيزهاى ديگر در آن دخالت و ضرورت ندارد. مثلًا علم به چگونگى ملايكه، علم به اين كه صانع تبارك و تعالى داراى چه اوصافى است، هيچ يك در موضوع امامت دخالت ندارد. چنانكه اگر كسى همه علوم طبيعى را بداند و تمام قواى طبيعت را كشف كند، يا موسيقى را خوب بلد باشد، شايستگى خلافت را پيدا نمىكند. و نه به اين وسيله بر كسانى كه قانون اسلام را مىدانند و عادلند، نسبت به تصدى حكومتْ اولويت پيدا مىكند. آن چه مربوط به خلافت است و در زمان رسول اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و ائمه ما (عليهم السلام) در باره آن صحبت و بحث شده و بين مسلمانان هم مسلم بوده، اين است كه حاكم و خليفه اولًا بايد احكام اسلام را بداند، يعنى قانوندان باشد و ثانياً عدالت داشته از كمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار باشد. عقل همين اقتضا را دارد زيرا حكومت اسلامى حكومت قانون است، نه خودسرى و نه حكومت اشخاص بر مردم. اگر زمام دار مطالب قانونى را نداند، لايق حكومت نيست: چون اگر تقليد كند، قدرت حكومت شكسته مىشود. و اگر نكند، نمىتواند حاكم و مجرى قانون اسلام باشد.