]كَلِمَةُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنى، فَمَنْ قالَها دَخَلَ حِصْنى، وَمَنْ دَخَلَ حِصْنى أَمِنَ مِنْ عَذابى.[
صدق اللَّه سبحانه و صدق جبرئيل و صدق رسول اللَّه و الائمة]عليهم السلام [".استاد ابوالقاسم قشيرى گويد: "اين حديث با اين سند به يكى ازاميران سامانى رسيد.او اين حديث را با طلا بنوشت و وصيّت كرد كه آنرابا وى به خاك سپارند.چون بمُرد در خواب ديده شد.از او سؤال كردند، خداوند با تو چه كرد؟
پاسخ داد: خداوند مرا با گفتن لا اله الَّا اللَّه وتصديق خالصانه ام به رسالت محمّدصلى الله عليه وآله و نوشتن اين حديث به طلا از روى تعظيم و احترام مراآمرزيد.(39)
دوران امامت و رنجها
.امام رضاعليه السلام در دو دوره مختلف زندگى كرد.دوره خلافت هارون الرشيد كه يكى از سخت ترين دورانها بر اهل بيت بود.و در شرح سيره امام كاظم عليه السلام خوانديم كه عبّاسيّان چگونه بر پيروان اهل بيت سختگيرى مى كردند و امام را مى آزردند و او را از خانه اش كه در كنار قبر جدّبزرگوارش بود به بصره و از آنجا به بغداد بردند.امام هفتم هميشه يا به اقامت جبرى محكوم بود و يا در سياهچالهاى تاريك بسرمى برد تا آنكه سرانجام با زهرى كه به حضرت خوراندند، مظلومانه به شهادت رسيد.امام رضا در چهار سال نخست از امامت خويش، همچون پدر بزرگوارش جام تلخ درد و رنج را سركشيد.دو ماجراى زير سرشت اين دردهاورنجها را نمودار مى سازد:1 - ابوصلت هروى روايت مى كند كه روزى امام رضا در منزل خويش نشسته بود كه پيك هارون بر او وارد شد و گفت: نزد خليفه حاضرشويد.امام برخاست و به من فرمود:
اى ابا صلت! او )هارون( مرا در اين وقت نمى خواند مگر آنكه كارمهمى در ميان باشد.به خدا سوگند امكان ندارد با من بدى كند به خاطرسخنى كه از جدّم رسول خداصلى الله عليه وآله به من رسيده است.ابا صلت گويد: من نيز با امام رضا خارج شدم و نزد هارون رفتيم.چون امام رضا به هارون نگريست اين حرز را خواند )حرز را ذكرمى كند( چون روبه روى هارون قرار گرفت، خليفه بدو نگريست وگفت:اى ابوالحسن! ما فرموديم تا صد هزار درهم به تو بدهند.نيازمنديهاى خانواده ات را هم بنويس.چون امام رضا از نزد او برمى گشت، هارون كه با نگاه او را از پشت تعقيب مى كرد، گفت: من اراده كردم و خدا هم اراده كرد و اراده خدا بهتر بود.يحيى برمكّى، به هارون پيشنهاد داد كه امام رضاعليه السلام را بكشد، امّاهارون اين كار را سخت و دشوار شمرد و به او گفت: گويا تو مى خواهى همه آنان را بكشى.2 - پيشتر گفتيم كه جلودى از سوى هارون مأموريت يافت كه به محلّ سكونت اهل بيت رفته، خانواده آن حضرت را غارت كند.چون هارون ازدنيا رفت و ميان وارثان هارون نزاع و اختلاف در گرفت، امام با آزادى نسبى فعاليت خود را آغاز كرد.هارون سه تن از پسرانش، امين و مأمون و مؤتمن را به ترتيب به ولايتعهدى برگزيده بود.او چون از ميل و گرايش عبّاسيّان به امين كه تحت پرورش مادرش زبيده قرار داشت، مطلع بود بر جان مأمون مى ترسيد.او مأمون را براى اداره امور كشور شايسته تر مى ديد و از همين رو برخى از مناصب دولتى را به عهده وى گذارده بود.ايرانيان كه على رغم كنار رفتن برامكه هنوز در دستگاه دولت عبّاسى از نفوذ و قدرت برخوردار بودند به مأمون گرايش داشتند، زيرا مادرمأمون ايرانى ودست پرورده ايرانيان بود.