بیشترلیست موضوعات هدايتگران راه نور - زندگانى ثامن الائمّه حضرت على بن موسى عليه السلام پيشگفتار مولود فرخنده اخلاق و فضايل امام هشتم راه خدا شجره طيبه خوى افق هاى علم امام دوران امامت و رنجها امام رضا و مبارزه با فساد مأمون در انديشه تقرّب به امام امام در ميدان مبارزه سخنان تابناك امام توضیحاتافزودن یادداشت جدید
امام رضا به مأمون پيغام داد و فرمود: تو از شروطميان من وخود درباره عدم دخالت من در امور حكومت آگاهى.مأمون پاسخ داد: من بدين وسيله مى خواهم ولايتعهدى تو در ژرفاى دل مردم و سپاه و چاكران استوار شود و دلهاى آنان آرام پذيرد و به فضلى كه خداوند متعال به تو ارزانى داشته، اقرار ورزند، چون مأمون در اين باره بسيار گفت و اصرار كرد.امام بدو فرمود: "اى اميرالمؤمنين! اگر مرا از اين تكليف عفو كنى،براى من خوشتر است واگر نكنى چنان بيرون خواهم آمد كه رسول خداصلى الله عليه وآله و على بن ابى طالب عليه السلام بيرون مى آمدند".مأمون پاسخ داد: هر طور كه مى خواهى بيرون آى.مأمون به فرماندهان و مردم دستور داد كه صبح زود بر در سراى امام رضا گردآيند.مردم از زن و مرد و كودك به خاطر آن حضرت در خيابانهاو بامها نشسته بودند.فرماندهان نيز بر در خانه امام رضا گردآمده بودند.چون خورشيد بر آمد، امام رضاعليه السلام غسل كرد و عمامه اى سپيد ازكتان بر سر بست و قسمتى از آن را بر روى سينه اش و قسمتى ديگر را ميان شانه هايش افكند.سپس اندكى از جامه خود را بالا گرفت و به خادمان خويش فرمود: شما نيز همان كنيد كه من مى كنم.سپس عصايى به دست گرفت و از خانه بيرون آمد ما روبه روى حضرتش بوديم.او پابرهنه بودو جامه اش را تا نيمه ساق بالازده ودامن لباسهاى ديگر را هم به كمر زده بود.او به راه افتاد و ما هم پيشاپيش او به راه افتاديم.وى سرش را به سوى آسمان بالا كرد و چهار تكبير گفت.به نظر ما مى رسيد كه هواوديوارها هم به آن تكبيرهاى حضرت پاسخ مى گفتند.فرماندهان آراسته و مسلّح در حالى كه بهترين جامه هاى خود رادربركرده بودند بر در سراى آن حضرت انتظار وى را مى كشيدند.ماپاى برهنه و دامن به كمر زده در برابر آنها ظاهر شديم.چون امام از خانه بيرون آمد، توقف كوتاهى كرد و فرمود: "اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ عَلى ما هَدانا، اللَّهُ أَكْبَرُ عَلى ما رَزَقَنامِنْ بَهيمَةِ الْأَنْعامِ، وَالْحَمْدُ للَّهِ ِ عَلى ما أَبْلانا".آن حضرت صداى خويش را بالابرد ما نيز صداهاى خود را بالابرديم.شهر مرو از گريه و فرياد به لرزه درآمد.امام سه بار اين ذكر را تكرارفرمود.فرماندهان از مركوبهاى خويش پايين آمدند و چكمه هايشان را ازپاى بيرون كردند.شهر مرو يكپارچه مى گريست و هيچ كس نمى توانست از گريه و شيون خوددارى كند.امام رضاعليه السلام هر ده گامى كه برمى داشت مى ايستاد و چهار تكبير سرمى داد چنان كه ما خيال مى كرديم زمين وديوارها به حضرتش پاسخ مى گويند.خبر اين ماجرا به گوش مأمون رسيد.فضل بن سهل ذو الرياستين به اوگفت: اى اميرالمؤمنين! اگر رضا بدين گونه به مصلى برسد مردم فريفته اوخواهند شد، به مصلحت است كه از او بخواهى بازگردد!! مأمون نيز فوراً كسى را پيش آن حضرت روانه كرد.