آخ‍ری‍ن‌ ان‍ق‍لاب‌ ق‍رن‌ (م‍ج‍م‍وع‍ه‌ 25 گ‍ف‍ت‍گ‍و درب‍اره‌ ان‍ق‍لاب‌ اس‍لام‍ی‌) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آخ‍ری‍ن‌ ان‍ق‍لاب‌ ق‍رن‌ (م‍ج‍م‍وع‍ه‌ 25 گ‍ف‍ت‍گ‍و درب‍اره‌ ان‍ق‍لاب‌ اس‍لام‍ی‌) - جلد 2

تنظیم و تدوین: عباس زارع؛ مصاحبه شوندگان: محمدهادی سمتی، ناصر هادیان، حسین عظیمی، محمد رجبی، حاتم قادری، محمد مددپور، فرشاد مؤمنی، علیرضا ناصری، سعید حجاریان، سهراب رزاقی، داود فیرحی، سعید حجاریان، غلامعباس توسلی و... [دیگران]

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اتباع خود مكلف نيست، بلكه در مقابل ديگر ملل نيز تكاليفى جدى، فارغ از سود و زيان ابتدايى دارد.

در انديشه هاى سياسى مبتنى بر ناسيوناليسم، نظام سياسى برگزيده شهروندان خود است و در مقابل آن ها مسئول; اما در انديشه هايى كه از ناسيوناليسم گذر كرده اند، عمل به وظايف بين المللى داراى منافعى است. در انديشه حضرت امام، نظام سياسى مأمور به تكاليفى است كه، فارغ از سود و زيان، باز هم مكلف به انجام آن ها خواهد بود. به گمان من، مى توان تفاوت ماهوى انديشه سياسى ايشان را بالاخص در سياست خارجى، با ديگر انديشه هاى مطرح در همين مسئله يافت. ايشان بارها فرمودند: «ما مأمور به تكليف هستيم و نه مأمور به نتيجه». شايد از ميان همه نقدهايى كه تاكنون از سوى انديشمندان سياسى به ماكياوليسم ايراد شده، نقدى از اين جانانه تر وجود نداشته باشد. البته اين نقدى است كه وجه ايجابى دارد; يعنى فقط آن انديشه را نفى نمى كند، بلكه با جايگزين كردن انديشه اى جديد به مصاف آن مى رود.

اگر بخواهم به عنوان مثال بگويم كه چه تفاوتى است بين اين انديشه با انديشه هاى رايجى كه بالاخره به ماكياوليسم ختم مى شود و بر رفتار غالب حكومت ها، بويژه در بعد سياست خارجى سايه انداخته، مى توان گفت: در اين انديشه نظام سياسى در بعد سياست خارجى، جدا از تعقيب منافع ملى، رفتارى دارد كه گاه در ابتدا غيرعقلايى جلوه مى كند و سپس اخلاقى. وقتى نيروهاى چند مليتى به عراق حمله كردند، مردم آواره عراق به سوى ايران سرازير و با استقبال مواجه شدند. ظاهراً پناه دادن به اين آوارگان خطرپذيرى بزرگى بود. يك تحليلگر با باز شدن درهاى كشور به سوى اين آوارگان، بيش از سى مورد ضرر و تنها سه مورد نفع را برشمرد. اما ملت ما اين آوارگان را پذيرفت و خم به ابرو نياورد. در پايان، همان تحليلگر منافع مترتب بر اين سياست اخلاقى را به ده كليت تقسيم كرد و فقط صرف هزينه هاى مادى را به عنوان ضررهاى احتمالى ياد كرده بود.

همچنين وقتى مردم افغانستان تحت ستم بيگانه قرار گرفتند، ما در مقابل آن ها به نوعى تكليف احساس كرديم و مهم اين نبود كه عمل به آن تكليف هزينه اى براى ما در بر دارد يا نه; همچنين مهم نبود كه چه نفعى عايد ما مى شود. مهم آن بود كه آن ها تحت ستم هستند و ما در مقابل آن ها نمى توانيم بى تفاوت باشيم و اين در مقابل انديشه اى قرار مى گيرد كه مى گويد حمايت از مردم مظلوم افغانستان، آنگاه معناى درستى دارد كه منافع مترتب بر آن را بشناسيم. اگر نتوان گفت چنين انديشه اى به طور تمام عيار ماكياوليستى است، دست كم، ردّپاى ماكياولى در آن مشهود است.

البته در انديشه «مأمور به تكليف بودن»، شناخت تكليف اهميت فوق العاده دارد و اين طور نيست كه هر كس با هر خيال واهى گمان كند كه چون در مقابل مسئله اى مكلف مى باشد، مجاز است دست به هر اقدامى بزند و از امكانات يك ملت براى
اداى آنچه تكليف تشخيص داده، هزينه كند. بلكه شناخت تكليف، امرى استكه نظرات مختلف كارشناسى را مى طلبد. عكس آن نيز صادق است; يعنى اين طور نيست كه هر عملى در سياست خارجى به گمان آن كه منافعى در بردارد مجاز باشد. اين نيز نظرات همه جانبه كارشناسى مى خواهد. در اين زمينه حضرت امام فرموده بودند: «در سياست خارجى تا آنجا پيش برويد كه بتوانيد براى مردم توضيح دهيد.»

بنابراين در چنين انديشه اى، چه عمل به تكليف فارغ از سود و زيان آن و چه عمل سياسى مبتنى بر تعقيب منافع ملى، وقتى مجاز است كه وجدان عمومى آن را بپذيرد. جالب آن كه در طول دورانى كه حضرت امام در قيد حيات بودند، وجدان عمومى، سياست خارجى را به رغم نارسايى هاى اجرايى آن مثبت ارزيابى مى كرد.

* در آن زمان نارسايى هاى اجرايى سياست خارجى چه بود؟.

* در قرن اخير تا قبل از انقلاب اسلامى، كشور هيچ گاه سياست خارجى كاملا مستقل نداشته است. اگر هم دوره هاى كوتاهى مانند اوايل مشروطيت يا سال هاى نهضت ملى نفت، تا حدودى سياست مستقل تجربه شد، اين دوره هاى كوتاه به آستانه اى نرسيد كه بتوان گفت يك تجربه به سامان از خود باقى گذاشته باشد. در رژيم گذشته، مسئوليت وزارت امور خارجه بسيار محدود بود و گاه آن را در حد اداره تشريفات و ترجمه پايين مى آورد و اگر چه، گاه انسان هاى باكفايتى وارد آن شده اند، برنامه ها به گونه اى نبوده كه كفايت فردى تبديل به كفايت ساختارى شود.

بعد از انقلاب لازم نبود كه مثلا وزارت نيرو به طور كلى تغيير ماهيت دهد، اما لازم بود وزارت خارجه به طور بنيادين متحول شود تا بتواند نقشى غير از نقش سابقش در نظام بين الملل ايفا كند. اما با كدام نيرو؟ با كدام برنامه؟ با كدام استراتژى؟ در آن زمان، قانون اساسى در حال تدوين بود و تا قبل از تدوين آن، نمى توان گفت كه رفتار سياست خارجى مبتنى بر اصول روشنى بوده است. البته يك چيز روشن بود و آن اين كه جمهورى اسلامى نه شرقى نه غربى است و اين شعار بر سر درِ وزارت امور خارجه نقش بست. بديهى است كه اين شعار فقط يكى از اصول سياست خارجى جمهورى اسلامى است و آن هم اصلى كه بيانگر جنبه سلبى آن است و نه جنبه هاى ايجابى.

از طرف ديگر، هنوز حضرت امام فرصت كافى نيافته بودند كه نظرات خود را در زمينه سياست خارجى به طور روشن بيان كنند و اين، زمان لازم داشت; يا به تعبير ديگر، عمل نسبت به برنامه اوليّت داشت. هنوز تحقيق جامعى صورت نگرفته بود تا مبانى سياست خارجى اسلامى، خود را بنماياند و به همين دليل، به آنچه جسته گريخته در بعضى از كتاب هاى گذشته مورد اشاره قرار گرفته بود بسنده مى شد و هنوز دنياشناسى ما در حد كلياتى بود كه گاه از حد شعار فراتر نمى رفت. سال ها طول كشيد تا عده اى از عوامل اجرايى، كمى با نظام بين الملل آشنا شوند. از اين رو، سياست خارجى ما بدون برنامه و البته با ابتكارات و ابداعات منحصر به فرد حضرت امام جلو مى رفت و آزمون و خطا جزء لاينفك آن بود. حضرت امام(ره) نه فقط به عنوان رهبر انقلاب، بلكه به عنوان نظريه پرداز جمهورى اسلامى تلاش مى كرد كه كارگزاران سياست، سياست بياموزند و تا آنجا كه آزمون و خطا اصل نظام را تهديد نكند كارها به دست كارشناسان انجام پذيرد. اما وقتى كارى به دست كارشناسى سپرده مى شد، كار كارشناسى غالباً پر اشكال بود، ولى در عين حال چون اعتماد به نفس ايجاد شده بود، سو و جهت كارها رو به تكامل بود.

در دوران دولت موقت وضعيت جديد براى بعضى از عوامل اجرايى درك شدنى نبود. در دوره هاى بعد نيز كارشناس ها در حال آموزش بودند. بنابراين، آن بخشى كه مستقيماً توسط حضرت امام(ره) انجام مى شد يك ماهيت داشت و بخشى كه توسط عوامل اجرايى صورت مى گرفت، ماهيتى ديگر; گاه متفاوت و گاه غير همسو با آن انديشه.

* بد نيست چند نمونه از ابتكارات حضرت امام و چند مصداق از بى تجربگى ها يا موارد غير همسو را بيان نماييد.. * قبل از آن كه نمونه هايى از اين ابتكارات ذكر كنم، لازم مى دانم اين نكته را نيز عرض كنم كه به رغم عدم آشنايى عوامل اجرايى با مسائل سياست خارجى، اين طور هم نبود كه اصلا ندانيم چه مى خواهيم. چنانكه در همان روز اول پيروزى انقلاب، سفارت اسرائيل را به نمايندگان مردم فلسطين داديم و اين در عالم ديپلماسى خيلى پرمعناست. همچنين سفارت افريقاى جنوبى را بستيم و با اين عمل، دنيا اين پيام را دريافت كه اين نهضت، نهضتى اخلاقى است و با ادعاى شيطانىِ برترى نژادى، ناسازگار است.(1) ولى ديگر سفارتخانه ها احساس امنيت مى كردند. پيشنهاد


1. اولين موجودى كه ادعاى برترى نژادى كرد، ابليس بود كه گفت: «من از آتشم و آدم از خاك». هر چند كه بى گمان چنين ادعايى از ادعاى برترى سفيد بر سياه، از جانب موجود خاكى شرافتمندانه تر است، با اين حال ابليس، شيطان شد و آن هم رجيم.



/ 35