مقام حزن - اخلاق اسلامی در نهج البلاغه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق اسلامی در نهج البلاغه - جلد 1

ناصر مکارم شیرازی؛ بازنویسی: اکبرخادم الذاکرین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقام حزن

10- قلوبهم محزونه

ترجمه: قلب هايشان "پرهيزكاران" پر از حزن و اندوه است.

شرح: 'حزن' حسرت خوردن و درد كشيدن به خاطر فقدان محبوبى يا فوت مطلوبى است، و حزن و اعتراض هر دو از ثمره هاى كراهت و ناخوشنود بودن از مقدرات الهى است، لكن كراهت در حزن كمتر از كراهت در اعتراض است، چنانكه در نقطه مقابل كراهت "يعنى حب و دوستى" حب در رضا "كه در مقابل اعتراض است" كمتر از حب در سرور "كه در مقابل حزن است" مى باشد، زيرا رضا منع كردن نفس است، از جزع و فزع بدون وجود كراهتى، ولى سرور منع نفس است از جزع با ابتهاج و انبساط خاطر، پس سرور فوق رضا در شرافت است چنانكه حزن تحت اعتراض در رذالت است، سبب حزن را بايد در رغبت به مشتبهات طبيعى و ميل به مقتضيات قوه ى غضب و شهوت دانست، و علاج اين بيمارى درك اين معناست، كه: عالم كون و فساد از حيوان و نبات و جماد و اموال همه و همه در معرض فناء و زوال است، و از دنيا چيزى باقى نمى ماند و آنچه باقى است، امور

عقلى و كمالات نفسانى متعالى است، كه: دست زمان و مكان و تصرف عوامل و تطرق و راهيابى فساد از رسيدن به آنها كوتاه است، هر چه دست اين امور به آن رسد، فناپذير است.

به قول مرحوم نراقى: 'كدام گل در چمن روزگار شكفته كه دست باغبان حوادث آنرا نچيد، و كدام سرو در جويبار اين عالم بر كشيد كه اره ى آفات آنرا از پا در نياورد، هر شام پسرى در مرگ پدرى جامه چاك و هر صبح پدرى به فوت پسر غمناك بلى.






  • خياط روزگار بر اندام هيچكس
    پيراهنى ندوخت كه آخر قبا نكرد



  • پيراهنى ندوخت كه آخر قبا نكرد
    پيراهنى ندوخت كه آخر قبا نكرد



[ معراج السعاده صفحه 583. ]

اگر چنين باورى نسبت به فناپذيرى دنيا و آنچه در آن است، حاصل شد، خيالات فاسد و آرزوهاى باطل رخت بربسته و قلب تعلقى به اسباب دنيوى نخواهد داشت، و با تمام وجود در تحصيل كمالات عقلى و سعادات حقيقى مى كوشد تا به سر حد مقام بهجت و سرور رسد، كه خبرى از احزان و ناراحتى ها در آن عالم نيست، چنانكه در قرآن كريم اشاره شده: 'الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون' "آگاه باشيد كه اولياء خدا نه خوفى بر آنها است و نه آنها محزونند". [ سوره يونس آيه 62. ]

در اخبار داود "ع" هم آمده 'يا داود ما لاوليائى و الهم بالدنيا ان الهم يذهب حلاوه مناجاتى من قلوبهم ان محبى من اوليائى ان يكونوا روحانيين لا يغتمون'

اى داود، اولياى مرا با هم دنيا چكار؟ زيرا هم دنيا و هدف قرار دادن آن شيرينى مناجات مرا از قلب آنها مى زدايد، همانا دوستدار من از بين اولياء من، روحانيانى هستند كه "هدف را روح و تعالى آن قرار داده اند، نه جسم و پرورش آن و توجه به دنيا" و هرگز غم و اندوه به ساحت آنها راه ندارد.

كوتاه سخن اينكه دل بستن به چيزهائى كه فانى هستند خلاف مقتضاى عقل است، و عقل آنرا ممنوع و حرام مى داند.




  • غم چيزى رگ جان را خراشد
    كه گاهى باشد و گاهى نباشد



  • كه گاهى باشد و گاهى نباشد
    كه گاهى باشد و گاهى نباشد



آرى چنين است كه سيد اوصياء مولى الكونين على بن ابيطالب مى فرمايد: 'ما لعلى و زينه الدنيا و كيف افرح بلذه تفنى و نعيم لا يبقى' "على را با زينت دنيا چه كار؟!، چگونه شاد باشم به لذتى كه فناپذير است، و چگونه دل بندم به نعمتى كه باقى نمى ماند".




  • نه لايق بود عشق با دلبرى
    كه هر بامدادش بود شوهرى



  • كه هر بامدادش بود شوهرى
    كه هر بامدادش بود شوهرى



/ 209