خلقت و آفرينش انسان - اخلاق اسلامی در نهج البلاغه جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق اسلامی در نهج البلاغه - جلد 1

ناصر مکارم شیرازی؛ بازنویسی: اکبرخادم الذاکرین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خلقت و آفرينش انسان

ابتدا با چراغ عقل و حكم روشنگر او وارد مى دان سخن مى شويم، تا اثبات كنيم كه هر خلقتى يك هدف نهائى دارد، و سپس با چراغ نقل و شرع مثل آيات نورانى قرآن اثبات مى كنيم، كه: هدف نهائى آفرينش انسان قرب الى الله و رسيدن به آن كمال مطلق است، تا چه حدى به اين هدف دست يابد.

اما عقل مى گويد: هر چيزى در اين عالم بايد به نقطه اى ختم شود، خواه در سلسله معلولات باشد، و خواه در سلسله علل، حتى سلسله اهدافى كه براى خلقت يك شى ء تصور مى شود بايد به نهايتى برسد، به جائى كه ديگر هدفى بالاتر از آن نباشد، و آن غايه الغايات است، و به تعبير فلاسفه 'كل ما بالعرض لابد ان ينتهى الى ما هو بالذات' يعنى هر عرضى بايد در نهايت به ذاتى متكى باشد، و به جائى ختم شود، و گرنه تسلسل لازم مى آيد، و تسلسل باطل است. [ علماء منطق و فلسفه دو اصطلاح معروف دارند اول- دور كه توقف شى ء بر نفس يا تقدم شى ء بر نفس است، خواه مصرح باشد و خواه مضمر مثل اينكه بگوئيم حسن پسر حسين است و اين حسين هم پسر حسن است اين دور مصرح است يعنى واسطه اى در بين نيست، يك وقت مى گوئيم حسن پسر حسين و اين حسين پسر على و اين على پسر حسن است كه در اول بود اين دور مضمر است، يعنى از دو نفر تجاوز كرد، و فرد سومى واسطه شد "پس دور صريح و مصرح آن شد كه در توقف شى ء بر شى ء ديگر چيزى پنهان نيست، ولى دور مضمر آن است كه: در توقف شى ء بر شى ء ديگر، شى ء يا اشياء ديگرى پنهان است در مثال اول واسطه اى نبود، ولى در مثال دوم در توقف حسن كه اول بود بر على كه آخر بود و بالعكس، حسين پنهان است" دوم- تسلسل كه ترتب علل است تا بى نهايت مثلا مى گوئيم الف از بى بوجود آمده و ب از ج و ج از د، و همينطور تا بى نهايت برويم و به انتهائى نرسيم. اهل منطق و فلسفه قائل به بطلان دور و تسلسل هستند و ادله اى هم براى ابطال اين دو اقامه كرده اند، اهل مطالعه مى توانند به كتب آنها رجوع كنند، علامه طباطبائى "ره" هم در كتب خود مثل بدايه الحكمه صفحه 83 فصل 5 متذكر شده اند. ]

بنابراين هدف از خلقت هم بايد به مرحله اى برسد كه ديگر هدفى فوق آن هدف نيست، و از آيات قرآن اثبات خواهيم كرد، كه: آن هدف نهائى تكامل است، كه: ديگر معنى ندارد بپرسيم چرا متكامل شويم، براى واضح شدن مطلب دو مثال بزنيم:

1- از كشاورز سئوال مى كنيم چرا زمين را مى شكافى، و بذر در درون خاك مى افشانى؟ در جواب مى گويد: براى به دست آوردن محصول، مى پرسيم براى چه مى خواهى تحصيل محصول كنى؟ مى گويد: به بازار ببرم و بفروشم و خريد وسائل كنم، چرا؟ براى اينكه زندگيم مرفه شود، براى چه؟ براى اينكه آبرومند باشم، اگر بار ديگر سئوال كنى، چرا مى خواهى آبرومند شوى مى گويد براى اينكه آبرومند شوم، يعنى به جائى رسيده كه هدفى بالاتر از آن براى او قابل تصور نيست.

2- از يك ديپلمه اى كه در صدد ورود به دانشگاه است، اگر سئوال كنيم چرا درس مى خوانى؟ مى گويد: براى رفتن به دانشگاه، براى چه؟ مى گويد براى اينكه شغل دلخواهم را كه مثلا دكتر يا مهندس شدن است، به دست آورم، براى چه؟ براى اينكه در جامعه در رفاه باشم و اينكه سربار جامعه نباشم، چرا مى خواهى رفاه پيدا كنى؟ براى آبرومند شدن، و اينكه وجهه اى پيدا كنم، اگر بار ديگر از او سئوال كنيد، باز همين جواب را تكرار خواهد كرد، و يا به جوابى بالاخره مى رسد، كه: ديگر فوق آن غايتى و هدفى برايش متصور نيست، اين در جنبه مادى مسئله است، در


/ 209