گفتار صحيح
1- منطقهم الصواب.ترجمه: گفتار و سخن پرهيزگاران از روى راستى است، "و بر وفق رضا و خشنودى خدا و رسول سخن گويند".
شرح: ابتدا مفردات اين جمله را تفسير كنيم: 'منطق' مصدر ميمى به معنى نطق است، و 'صواب' هر چيز ضد خطا را گويند، پس معنى جمله اين مى شود كه سخن گفتن [ احتمال دارد كه منطق كنايه از سيره و روش باشد، و به گفته بعضى از مفسران وقتى مى گوئيم پيامبر نطق از روى هوى و اميال نفسانى نمى كند و نطقش نشات گرفته از وحى است، نه فقط سخن گفتن او، بلكه سيره و روش پيامبر "ص" چه در گفتار و چه در رفتار چنين است و اينكه در آيه به نطق اشاره شده براى اين است كه نطق از خصائص بارز انسانى است پس با توجه به اين احتمال معنى اين مى شود كه سيره و روش قولى و عملى پرهيزگاران صواب است كه از مرز متوسط و متعادل حق منحرف نشده و به جرگه افراط و تفريط وارد نمى شوند. ] پرهيزگاران خطا نيست، بلكه گفتارشان به حق است، يعنى: در مواضع
تكلم سكوت نمى كنند، تا مفرط شوند و در مواضع سكوت سخن نمى رانند تا مفرط گردند. [ مرحوم خوئى شارح نهج البلاغه احتمال ديگرى را براى صواب ذكر كرده كه مراد خصوص توحيد و تمجيد خداوند و صلوات بر پيامبرش باشد كما اينكه آيه "لا يتكلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا سوره نبا آيه 38" اينطور تفسير شده، ولى اين يك احتمال است، و نظرى كه در متن ذكر كرديم روشنتر است زيرا اطلاق صواب شامل هر ضد خطائى مى شود و توحيد خداوند و صلوات بر پيامبر از مصاديق صواب است. ]
نطق و بيان يكى از بزرگترين افتخارات بشر و نشانه هاى خداوندى است، كه: در سوره الرحمن بعد از مسئله خلقت انسان و تعليم بيان، مطرح شده است، "الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البيان" [ الرحمن آيه 1 تا 4. ] معمولا مى گوئيم حرف زدن آسان، عمل كردن مشكل است، ولى اگر دقت كنيم حرف زدن هم به اين آسانى كه فكر مى كنيم نيست، ولى چون براى ما به صورت عادتى درآمده، بسيار سهل جلوه مى كند، در موقع تكلم از بين مثلا دويست هزار لغت در ذهن بايد چند لغت انتخاب شود، يعنى دويست هزار فيش در بايگانى مغز بايد بر هم زده شود، تا قالب معانى مورد نياز گزيده شود، حتى براى گفتن جمله ساده اى مثل "لطفا كمى آب بياوريد".
زبان در موقع تكلم مثل فرفره مى چرخد و مانور مى دهد، آن هم در فضاى بسيار محدود و كوچكى، گاهى 100 نوع چرخش براى 100 نوع آهنگ ايجاد مى شود، بايد حروف را به هم مقرون كند و سپس كلمات را، تا جمله هاى تنظيم و تشكيل گردد، از اين مهمتر همان فكرى است كه در پشت سر اين نطق نظارت مى كند، حيواناتى مثل طوطى هستند كه تكلم كردن را آموخته اند، و حتى شايد بهتر از بعضى انسانها صحبت كنند، مثلا مى گويد لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم، لا اله الا الله و غيره اما نيروئى به عنوان فكر بر تكلم آنها نظارت نمى كند ، بلكه صرف
تقليد، صداها را تكرار مى كنند، اينكه مى گويند انسان حيوان ناطق است، و ناطق را به معنى مدرك كليات مى گيرند، صحيح نيست، ما مى گوئيم نطق به همان
معناى خودش است، يعنى سخن گفتن و تكلم كردن ولى متكلمى كه پشت سر تكلمش ادراك كليات نباشد، حيوان ناطق "انسان" نيست
[ [ نكته اى كه براى اهل منطق قابل تذكر است وجه تسميه علم منطق است، منطق را منطق ناميده اند زيرا در لغت به معنى تكلم به حرفى است كه: داراى معنا باشد، با توجه و قصد، و تكلم بايد متكى به قانون صحيحى باشد كه به آن منطق گويند، از باب ناميدن سبب به اسم مسبب يعنى اين قانون تكلم و نطق صحيح بوده، و اسم مسبب كه منطق به معنى تكلم كردن را روى سبب كه اين قانون "يعنى، علم منطق" است گذارده اند.
اين وجه ظاهر كثيرى از منطقيون است، از جمله قطب شيرازى در شرح رساله، و عده اى مثل مولى عبدالله در شرح تهذيب، بعضى ديگر از معاصرين در وجه تسميه منطق گفته اند نطق به معنى درك كليات است، و اين قانون طريق درك آن كليات را روشن مى سازد، ولى حق وجه اول است، زيرا در لغت نطق را به معنى درك كليات نيافتيم، چنانچه شيخ ابوعلى سينا در مقدمه دانشنامه اعتراف به اين مسئله دارد و مى گويد: مراد قدماء از نطق معنى لغوى است، و اطلاق نطق بر درك كليات اصطلاح متاخرين است.
"قيصرى هم در شرح فصوص تصريح به اين مطلب دارد، تائيد اين وجه هم اين است كه در زبان فرانسوى منطق را 'لوژيك' ناميده اند كه از كلمه يونانى 'لوكوس' بمعنى كلمه ماخوذ است.
بنابراين اگر اشكال شود، تعريف انسان به حيوان ناطق صحيح نيست زيرا نطق مختص به انسان نيست چون ديگر حيوانات هم نطق دارند گرچه ما نمى فهميم و در قرآن سوره نمل آيه 16 آمده "علمنا منطق الطير" حضرت سليمان "ع" به مردم گفت: "به ما زبان مرغان تعليم داده شده است" در جواب مى گوئيم نطق به معنى تكلم به حروف با معنا و مفهوم است همراه با قصد و اين بيانى است كه خداوند مخصوص انسانها قرار داده "علمه البيان" پس اطلاقش بر غير انسان مسامحه است زيرا نطق، هر صوتى كه از دهان خارج شود نيست "البته انكار نمى كنيم كه حقيقت انسان، متفكر و مدرك كليات باشد بلكه شايد تعريف صحيح همين باشد چنانكه سقراط و ارسطو از انسان تعبير به 'نوس' بمعنى نفس متفكر مى كنند ولكن بحث در معناى نطق است كه گفتيم به اين معنا صحيح نيست"- براى مطالعه بيشتر به كتاب المنطق المقارن مراجعه نمائيد.] ]