برهان شيخ بر امتناع حركت در جوهر - حرکت جوهری (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حرکت جوهری (1) - نسخه متنی

فاطمه نجات

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اما مقدمه دوم با اين بيان قابل توضيح است كه زمان، امري است گذرا كه اجزاي بالقوه آن متواليا به وجود مي‏آيد و تا جزيي نگذرد، جزء ديگر آن تحقق نمي‏يابد؛ در عين حال كه مجموع اجزاي بالقوه‏اش وجود واحدي دارند. با توجه به حقيقت زمان، بآساني مي‏توان دريافت هر موجودي كه در ذات خودش چنين امتدادي را داشته باشد، وجودي تدريجي الحصول و داراي اجزايي گسترده در بستر زمان خواهد بود و امتداد زماني آن، قابل تقسيم به اجزاي بالقوه متوالي خواهد بود كه هيچ گاه دو جزء زماني آن با يكديگر جمع نمي‏شوند و تا يكي از آنها نگذرد و معدوم نشود، جزء ديگري از آن به وجود نمي‏آيد.

با توجه به اين دو مقدمه، نتيجه مي‏گيريم كه وجود جوهر جسماني، وجودي تدريجي و گذرا و نوشونده است و همين معناي حركت در جوهر است.

اين دليل، متقن‏ترين دلايل حركت جوهريه است و هيچ اشكالي درباره آن به نظر نمي‏رسد.5

برهان شيخ بر امتناع حركت در جوهر

چنان كه اشاره شد فلاسفه پيشين، اعمّ از مشايي و اشراقي، حركت را ويژه اعراض مي‏دانستند. و نه تنها حركت در جوهر را اثبات نمي‏كردند بلكه آن را امري محال مي‏پنداشتند اما صدرالمتألهين وقوع حركت در مقوله جوهر را بيان مي‏كند و همان طور كه ذكر شد دلايلي هم بر اين امر اقامه مي‏نمايد. وي از اينجا به وقوع حركت در جوهر پي مي‏برد كه حركت در مقولات چهارگانه عرضيه دالّ بر حركت در مقوله جوهر است زيرا اعراض تابع جواهرند و در اعراض ذاتي قانون تبعيت عرض نسبت به جوهر جاري است.

از جمله كساني كه حركت در مقوله جوهر را قبول نداشت، شيخ الرئيس است، او فرموده است: اگر بخواهد حركت در جوهر صورت بگيرد، سؤال مي‏كنيم اين جسم كه در جوهر حركت مي‏كند، اكنون داراي نوعي هست يا نه؟ مي‏گوييم هست. مي‏گويد اگر حركت در جوهر پديد آيد آيا آن نوع باقي است يا باقي نيست؟ اگر بگوييد باقي است آيا آن چه بعد پيدا مي‏شود، نوع ديگري است يا تنها يك سلسله عوارض براي او پيدا شده است؟ اگر نوع ديگري است ، پس نوع اول زايل شد و باقي نيست و اگر نوع اول باقي است و معناي اشتداد اين است كه تنها يك سلسله امور ديگر غير از آنچه به ذات شي‏ء مربوط مي‏شود به آن اضافه مي‏گردد ، پس اشتداد پيدا نكرده است. اشتداد به اين است كه مابه‏الامتياز عين ما به الاشتراك باشد، اگر بنا شود نوع باقي باشد و آنچه كه اضافه شده خارج از حقيقت نوع باشد، پس اشتداد پيدا نشده است و اگر بگوييد نوع از اول زايل شد، مي‏گويد پس باز هم اشتداد نيست؛ چيزي معدوم شده و چيز ديگري پيدا شده است.

شيخ مي‏افزايد حركات اشتداديه ديگر، مانند حركت در كيف، يك موضوع دارند كه آن موضوع جوهر است، و چون چنين موضوعي دارند لازم نيست كه اين انواع بالفعل باشند تا اين اشكالات به وجود بيايد. اين اشكالها از آنجا پيش مي‏آيد كه در حركت در جوهر، لازم بود كه انواع بالفعل باشند نه بالقوه و وقتي انواع بالفعل باشند دو اشكال لازم مي‏آيد: 1- تتالي انواع 2- محصور شدن غير متناهي بين دو متناهي. ولي در حركات د ر اعراض لازم نيست انواع بالفعل باشند لذا هيچ كدام از دو اشكال پيش نمي‏آيد.6

سؤال ـ چرا در جوهر لازم مي‏آيد انواع بالفعل باشند و در اعراض لازم نيست انواع بالفعل باشند بلكه بالقوه‏اند؟

پاسخ ـ مرحوم جلوه در تعليقه خود بر بحث حركت جوهريه اسفار مي‏گويد: از آن جهت است كه ما ثابت كرديم هر حركتي نيازمند به موضوع ثابت و بالفعل است. در حركات عرضيه موضوع غير از مافيه الحركة است، موضوع جسم است. مافيه الحركة مقوله است، يعني جسم كه جوهر است در مقوله "أين" يا "كيف" حركت مي‏كند، آنجا مانعي ندارد موضوع امر بالفعل باشد و ما فيه الحركة امر بالقوه باشد. ولي در حركت در جوهر ديگر موضوعي نداريم و در اينجا ما به الحركة و ما فيه الحركة يعني موضوع و مقوله هر دو يك چيز است. لذا آن مقوله كه حركت در آن واقع مي‏شود از آن نظر كه موضوع حركت است و بايد بالفعل باشد، آن هم بايد بالفعل باشد، اين است كه در حركت جوهر لازم مي‏آيد كه ما فيه الحركة كه همان جوهر است، از نظر اين كه موضوع هم هست، بالفعل باشد و لازمه آن اين است كه انواع بالفعل باشند و بالفعل بودن انواع يعني تتالي انواع كه باطل است.7

ايراد صدرالمتألهين به برهان شيخ

مرحوم صدرا به شيخ چنين جواب مي‏دهد: شما در اين بيانتان ميان دو چيز خلط كرديد؛ از يك طرف ميان وجود و ماهيت، و از طرف ديگر ميان ما بالفعل و مابالقوه، سؤالتان اين بود كه آيا نوع جوهر در حال اشتداد باقي است يا نه؟ ما جواب مي‏دهيم كه مقصودتان از "باقي است" چيست ؟ مقصود اين است كه ماهيتش باقي است يا مقصود اين است كه وجودش باقي است؟

اگر مقصود اين است كه وجود عينا وجود اول است مي‏گوييم آري وجود باقي است، باقي است به معناي اين كه وحدتش وحدت حقيقي‏اش محفوظ است، چرا؟ چون وجود يك وجود واحد مستمر است.

اما اگر مقصود شما ماهيت و ذات باشد، مي‏گوييم ما ثا بت كرديم كه در هر حركت اشتدادي انقلاب ذات صورت مي‏گيرد؛ يعني در عين اينكه وجود واحد است در هر آني داراي ماهيتي است. پس لايبقي نوع.

بنابر اين ، سؤال شما كه آيا در حال اشتداد نوع باقي است يا نه، جوابش اين است كه از نظر وجود همان است امّا از نظر ماهيت. در عين حالي كه در مطلب دوم گفتيم تبدل ذات صورت مي‏گيرد، در مطلب سوم گفتيم يك شي‏ء واحد است كه من اوله الي آخره باقي است، هم تبدل ذات شده است، هم شي‏ء واحدي است كه باقي است، يعني وجود واحد متصل ممتد است و وحدتش محفوظ است، و در ماهيت هيچ وحدتي محفوظ نيست.8

برهان دوم شيخ بر رد حركت در جوهر

در باب حركت اثبات شده است كه نياز به شش چيز دارد كه يكي از آنها موضوع حركت است. حركت در اعراض واقع است چون موضوع ثابت دارند كه عبارت است از جوهر، ولي چون جوهر ديگر موضوع ندارد و اگر حركت در جوهر واقع بشود اين حركت بلاموضوع مي‏ماند، پس حركت در جوهر محال است.

/ 10