به‌كارگيري آدم‌هاي نالايق - درس هایی از نهج البلاغه، خطبه 187 نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درس هایی از نهج البلاغه، خطبه 187 - نسخه متنی

حسین علی منتظری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به‌كارگيري آدم‌هاي نالايق

كار بجائي مي‌رسد كه به‌جاي افراد متدين و با تجربه, افرادي كوچك ـ چه از نظر سنّي و چه از نظر اجتماعي ـ سركار خواهند آمد و قدرت را به‌دست خواهند گرفت. ممكن‌است مراد از «صغار» آدمهائي باشد كه از نظر سنّي, عمرشان كم است و تجربه ندارند و سرد و گرم دنيا را نچشيده‌اند و در نتيجه توان اداره‌كردن امور را ندارند و هم مراد از «صغار» افراد بي‌شخصيت و نالايق و پست باشد كه خوديّت و شخصيّت ندارند, متملّق و بله‌ قربان گو! هستند و خلاصه استانداران و فرمانداران و واليان افرادي باشند كه تسليم محض سردمداران مي‌باشند و مجري نيات پليد آن فاسدان هستند گرچه ممكن است از نظر سنّي نيز, از عمر زيادي برخوردار باشند.

آري! آنان كه شخصيت روحي ندارند, صد‌درصد مطيع حاكم فاسق خواهند بود و هر چه او بخواهد, منوياتش را بوسيله آنها اجرا خواهد كرد, اين افراد «صغار»ند امّا نه صغار به‌معناي كوچك‌بودن از نظر سنّي بلكه صغار روحي و فكري هستند و شخصيتشان كوچك و حقير است.

اهميت و ارزش انسان به اين است كه استقلال روحي و فكري داشته باشد و آنچه را كه عقل مي‌پذيرد و مصلحت مي‌داند, انجام دهد نه اينكه صددرصد مطيع شخصي فاسد باشد و مجري منويات او. در هر صورت چه مقصود حضرت صِغر سنّي باشد و يا صِغر روحي اين هر دو براي جامعه, مصيبت‌اند اگر حكمفرما باشند.

هشدار و تذكر

مسئولين امر هميشه بايد توجه داشته باشند كه اگر مي‌خواهند افرادي را براي پست‌هاي حسّاس بگمارند, و مسئوليت‌هاي سياسي, اجتماعي به آنها بدهند, بايد پست‌هاي سياسي و اجتماعي را به افرادي كار‌كشته, سابقه‌دار و داراي مديريّت و تخصّص واگذار نمايند. مسئله تخصّص و مديريت را كوچك نپنداريد كه خيلي مهم و سرنوشت‌ساز است. البته اگر مديريت بدون تعهد باشد زيانبار است ولي تعهّد تنها و بقول آقايان, حزب‌اللّهي بودن به‌تنهايي هم دردي را دوا نمي‌كند. اگر چنانچه بخواهيم يك وزارت بهداري را يا حتّي يك بيمارستان را اداره كنيم, بايد وزير و يا سرپرست آنجا, فردي باشد كه هم در شئون پزشكي آگاهي داشته باشد و هم داراي مديريّت باشد. تازه در هر بخش از بيمارستان بايد پزشكهائي باتجربه و با تخصّص باشند, يك نفر حزب‌اللّهي صد‌درصد متعهّد, اگر جرّاح قلب نباشد, هرگز نمي‌تواند بيماري را كه نياز به جرّاحي قلب دارد مداوا نمايد, لذا تخصّص و تجربه بي‌گمان لازم و واجب است. البته اگر آن شخص متخصّص, تعهّدي لااقل در برابر كار خودش نداشته باشد و بخواهد كارشكني كند و خلاصه وظيفه‌شناس نباشد, ضررش بيش از منفعتش است و بايد كنار گذارده شود و از آن طرف, همانگونه كه بارها تذكر داده‌ام, تعهّد و حزب‌اللهي بودن به‌تنهائي هرگز دردي را دوا نمي‌كند, چه در امور پزشكي و چه در امور اداري و اجتماعي و سياسي مردم.

بايد مسئولين امر در اينگونه موارد دقت بيشتري بعمل آورند و افرادي را پيدا كنند كه اگر هم صددرصد متعهد نباشند, لااقل در كار خودشان خيانت نكنند و وظيفه‌شناس باشند و كار را خوب انجام دهند, همين اندازه كافي است. كسي كه مي‌خواهد جرّاح مغز يا جرّاح قلب باشد, لازم نيست فقيه هم باشد! كافي است كه خائن نباشد و كار خودش را خوب انجام دهد. و از آن طرف اگر شخصي باشد, خيلي هم متعهّد و حزب‌اللّهي ولي مديريت نداشته باشد, به‌درد كار نمي‌خورد و بايد كار را به كاردان داد. و در اين مورد, هر چه پست بالاتر رود, مسؤوليت مهم‌تر است. يعني اگر شخصي مي‌خواهد استاندارد باشد, بايد هم متعهد باشد و هم كاردان و اگر شخصي را به وزارت مي‌خواهند منصوب كنند, بايد عقل و تدبيرش خيلي زياد باشد و داراي استعدادي لازم براي اداره يك وزارتخانه. اگر فردي استعداد كمي دارد يا در زندگي بي‌تجربه است و يا قدرت تصميم‌گيري و مديريّت ندارد, هرچند حزب‌اللهي و متعهد باشد, نمي‌تواند در رأس يك وزارت و يا حتي يك اداره قرار بگيرد. در هر صورت, حزب‌اللّهي بودن بي‌مديريّت, فايده‌اي ندارد و متخصّص كارشكن بي‌تعهّد نيز بي‌ارزش است. پس بايد افرادي كه عقل و تجربه و استعداد كافي دارند و متعهّد نيز مي‌باشند سرِ كار بيايند نه آنان كه «صِغار» هستند و بي‌شخصيّت و نوكر‌صفت.

مي‌گويند: نادر‌شاه از بادمجان خيلي خوشش مي‌آمد. روزي برايش غذاي بادمجان زيادي تهيه كردند و او هم بيش از اندازه خورد. و در هنگام خوردن, از آن غذا تعريف مي‌كرد. يكي از وزرايش كه شاهد قضيه بود, دنبال هم تعريف مي‌كرد و مي‌گفت: بله, قربان! واقعاً بادمجان خيلي خوب است, عقل را زياد مي‌كند, استخوان را محكم مي‌كند و و ... نادر هم بيشتر خوشش مي‌آمد و مي‌خورد. وقتي كه غذا تمام شد و ساعتي چند گذشت, در اثر پرخوري, معده شاه به‌درد آمد و ناله‌اش بلند شد. آن وزير بله‌قربان‌گو كه ديد شاه خيلي از بادمجان اذيت ديده فوراً شروع به بدگويي و ناسزا گفتن به بادمجان كرد! نادر‌شاه عصباني شد و گفت: چطور آن وقت اينقدر تعريف مي‌كردي و حالا بدگويي مي‌كني؟ پاسخ داد: قربان! من نوكر حضرت والايم, نه نوكر بادمجان!! اگر حضرت والا فرمودند, خوب است من تعريف مي‌كنم و اگر فرمودند بد است, ناسزا مي‌گويم!!!

بنابراين, نبايد آنهايي كه در رأس كارهاي مهم و پست‌هاي حساس اجتماعي قرار مي‌گيرند, بله‌قربان‌گو باشند و از خود هيچ تصميمي نتوانند بگيرند. بايد داراي عقل و تدبير و شخصيت باشند, ضمن اينكه سابقه سنّي و تجربه‌اي هم حايزاهميت است.

/ 8