1 ـ مسلمانان قرآن كريم را وحي الهي مي دانند كه نظامي فراگير و جامع را براي زندگي آنان طرح ريزي مي كند. ليكن جامعه تاريخي اسلامي در گفت وگوي خويش با نصّ قرآني، دو چهار چوب را مدّ نظر قرار مي دهد: چهار چوب نخست، مجموعه عقايد و اصول كلي و پايه ها را در بر مي گيرد. چهار چوب دوم، تمامي واجبات و قوانين جزئي را در خود دارد. بنابراين، براي هر پژوهش گري اين پرسش مطرح مي شود: مسلمانان با عقايد، كليات و اصول همگاني چگونه برخورد داشته اند؟ مسلمانان مي بينند كه اشكال تنها در مورد واجبات و قانون گذاري ها است ليكن اين اشكال در خصوص چهار چوب نخست; يعني درباره مجموعه عقايد، كليات و پايه ها نيز مطرح مي شود; زيرا چگونه براي مسلمانان در هر زمان و مكان، اين امكان وجود دارد دارد كه قوانين جزئي زمان را از اين كليات استخراج كنند؟ 2 ـ مسلمانان مي دانند كه تجربه تاريخي محمدي، بهترين شكل براي گفت وگو ميان مسلمان و كليات نصّ قرآني است. چه، پيامبر(صلي الله عليه وآله) در فراخواني و عملكردهاي مختلف خويش، روش و قوانين تاريخي را به نمايش گذاشت و تبلور بخشيد كه مسلمانان در هر زمان و مكان به اين روش و قوانين رجوع مي كنند، تا از طريق پيوند با نص قرآني و با برترين شكلي كه در تاريخ اسلام شناخته شده، شيوه، عقيده و رفتاري را تشكيل دهند. بنابراين، واسطه ارتباط ميان مسلمانان در شرايط مختلف تاريخي آنان و نصّ قرآن كريم، از لحاظ قانون گذاري و روش و رفتار، تجربه محمدي(صلي الله عليه وآله) است. بدين سبب، جامعه توحيدي در حلّ مشكل ارتباط ميان شرايط زماني و مكاني (تاريخي) و كلي و مطلق و همگاني (قرآن كريم) گام هاي بلندي را به جلو برمي دارد. 3 ـ مسلمانان پرسشي را درباره چگونگي حلّ مشكلاتي مطرح مي كنند كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) با اين مشكلات رو به رو نبود و بعدها مسلمانان با آنها رو به رو شدند. در اين جا مسلمانان به دو مقوله اجماع و اجتهاد رجوع مي كنند. 4 ـ اجماع: هم رأي شدن مجتهدان «= صاحب نظران» اين امت در يكي از عصرها بر يك حكم شرعي است و معناي هم رأي شدن، همان شركت و هماهنگي در باور، يا نظرگاه و يا عمل است. 5 ـ اجتهاد: «= به دست آوردن حكم شرعي» در شرايط زماني و مكاني بر اساس نص قرآني، اجماع و سنتي است كه پيشتر بيان شد. البته، اين كار بايد بر طبق شرايط و معيارهايي مشخص صورت گيرد.