اسماعيل ذبيح، بيش از صد سال در جوار حرم زيست تا روزي كه بدرود حيات گفت و در جوار كعبه و در حجر اسماعيل آرميد و فرزندان اسماعيل در آن سرزمين مأوي گزيدند و قبايل جُرهم كه پيوند سببي با اسماعيل و با فرزندان اسماعيل برقرار كرده بودند، جامعه شهر مكّه را تشكيل دادند و آب زمزم همچنان سرچشمه حيات مكّيان بود اما از آنجا كه نسل ها و جامعه ها از آفات اعتقادي و اخلاقي همواره سالم نمي ماند، جُرهُم نيز از صراط مستقيم ترسيم شده به وسيله ابراهيم و اسماعيل منحرف شدند و نعمت خداوندي را ناسپاسي كردند. و سرانجام آن ناسپاسي اين شد كه نعمت حق زوال پذيرد. فاسي، مؤلّف ((شفاء الغرام)) مي نويسد:((آب زمزم همواره در اختيار مردم مكه بود و از آن بهرمند مي شدند تا اينكه جرهم حرمت كعبه و حرم را شكستند و در نتيجه زمزم از آنها گرفته شد و طي گذشت برهه اي از زمان اثري از آن برجاي نماند.))4 و نيز ازرقي در كتاب خود (اخبار مكّه) از قول برخي از اهل علم نقل كرده است كه گفتند:((جرهم از زمزم مي نوشيدند و تا آن زمان كه خداوند اراده كرده بود در آنجا رحل اقامت داشتند، امّا از آن هنگام كه نسبت به جرهم بي حرمتي كردند و حرمت خانه را پاس نداشتند و مال كعبه را كه به آن هديه مي شد آشكار و پنهان خوردند و علاوه بر اينها گناهان بزرگ ديگري مرتكب شدند، آب زمزم قطع شد و محّل آن چاه، به تدريج و بر اثر جاري شدن سيل، طي سال هاي متمادي ناپديد گشت.((عمرو بن حارث جُرهمي))، جرهم را به جهت اعمالشان نكوهش كرد و از پي آمد ستم و بي حرمتي نسبت به بيت الله برحذر داشت امّا اين هشدارها سودي نداشت، لذا شبانه در محل زمزم گودالي كند و دو غزال ((طلا)) و شمشيرهايي را كه در كعبه بود در آن گودال دفن كرد و از آن پس خداوند ((خزاعه)) را بر ((جرهم)) مسلط نمود تا آنها را از حرم بيرون راندند و امور مكّه را در دست گرفتند امّا چاه زمزم همچنان مخفي بود تا اينكه خدا آن را براي عبدالمطّلب آشكار ساخت.))5 در اينكه چه عواملي موجب اختفاي زمزم بوده است، ميان مورّخان و محقّقان اختلاف نظريه وجود دارد; برخي معتقدند عوامل جغرافيايي در اين امر مدخليت داشته است. ياقوت حموي درباره زمزم مي نويسد: ((سا لها گذشت و بر اثر آمدن سيل و باران زمزم پوشيده شد و اثر از آن به جاي نماند.))6 به هر حال و چنانكه اشاره كرديم: ناسپاسي ساكنان حرم را در اين امر دخيل دانسته اند، هرچند تاريخ دقيق اين اتفاقات را نمي توان مشخص كرد. گويند يكي از جرهميان به نام ((عمرو بن حارث بن مضاض بن عمرو جرهمي)) افراد قبيله خود را موعظه رد و از ارتكاب ظلم و ستم در حرم برحذر داشت و از انتقام الهي ترسانيد و گفت: مكه شهري است كه ستمكاران را تحمل نمي كند. پس، از خدا بترسيد و حرمت او نگهداريد پيش از آنكه كساني بيايند و شما را با ذلّت و حقارت از حرم بيرون كنند و آنگاه شما آرزو كنيد كه به طواف خانه بياييد و قادر نباشيد. با اين حال، آنان به هشدارهاي وي اعتنايي نكردند. از اين رو عمرو دو غزال طلايي كه در كعبه بود و شمشيرهاي نقره را كه جزو اموال كعبه بودند، شبانه برداشت و براي آنكه از دست نرود به طور مخفيانه در چاه زمزم پنهان كرد و از آن پس خداوند خزاعه را بر آنان مسلط كرد تا جرهم را از حرم بيرون راندند و توليت كعبه و حكومت مكه را به دست گرفتند و اين جريان ادامه يافت و محل زمزم سال ها همچنان ناشناخته ماند.7 برخي ديگر از مورّخان، جريان را به گونه اي ديگر نوشته اند: آنها مي گويند: يكي از سران مكّه به نام ((مضاض بن عمرو جرهمي)) در يكي از درگيري ها شكست خورد و احساس كرد كه دشمن به زودي وي را از مكّه بيرون خواهد راند، اينجا بود كه تصميم گرفت دشمن را از آب هاي استراتژيك مكّه محروم سازد، از اينرو اشياي قيمتي و عتيقه و طلاهاي كعبه را در چاه زمزم پنهان ساخت و روي آن را پوشانيد و آثار آن را محو كرد و در اين ميان عوامل طبيعي نيز به كمك وي شتافتند و رمل هاي زيادي بر محل زمزم انباشته شد و هيچگونه اثري از آن برجاي نماند. مضاض از آن پس به سوي يمن گريخت.8 اهالي مكّه با ناپديد شدن آثار زمزم، ناگزير شدند به دنبال منابع ديگري از آب بروند، از اين رو چاه هايي حفر كردند كه بيشتر آنها در حوالي مكّه بود. چه، منابع آب شهر مكّه به دليل نداشتن نهرها و چشمه ها و محروميت از بارانهاي منظّم، تنها منابع زيرزميني و چاه هايي است كه حفر مي شد. اين چاه ها، متعدد بودند و هر يك به نامي موسوم; ((چاه ميمون حضرمي))، ((چاه عجول)) كه قيس در خانه امّ هاني، دختر ابوطالب حفر كرد و نخستين چاهي بود كه در مكّه حفر شد، و چاه هاي ((الجفر))، ((الطوي))، ((سجله))، ((الحفر)) و((الغمر)) كه هر يك به قبيله اي از قبايل تعلّق داشت. چاه هاي ديگري نيز در خارج مكه وجود داشت كه تاريخ آن به زعامت زعماي گذشته قريش بازمي گردد. زمان ((مرّة بن كعب و كلاب بن مُرّة)) چاه هايي بود كه مشهورترين آنها چاه ((رم)) نام داشت و ((مرّة بن كعب بن لو ي)) آن را حفر كرد و نيز چاه ((ضم)) كه ((كلاب بن مرّه)) حفرش نمود.گويند ((قصيّ بن كلاب)) جدّ بزرگ عبدالمطّلب حاجيان را در حوضچه هايي از پوست آب مي داد. او از خارج مكّه آب مي آورد تا زائران بيت الله بنوشند.9