در خصوص اقدام عبدالمطّلب به حفر زمزم و مقدّمات آن، برخي تاريخ نگاران چنين گفته اند: عبدالمطّلب بزرگ قريش بود و سقايت حاجيان را بر عهده داشت و از چاههاي اطراف مكه با شتران خود آب مي آورد و به زائران بيت مي نوشاند. و چون فرزندي جز حارث نداشت، اين كار براي او دشواري بسيار به همراه داشت. براي مدتي مكّه شاهد خشكسالي شد و بر اثر نباريدن باران، چاه هاي مكه خشكيد و مشكل بزرگي پديد آمد. چون موسم حج سپري شد و قريش به محل زندگي خود مكّه برگشتند، در يكي از شب ها در خانه عبدالمطّلب گرد آمدند و از دشواري هايي كه عبدالمطّلب براي تهيّه آب تحمل كرده بود، سخن گفتند و در آن ميان از چاه زمزم گفتگو شد و آرزو كردند كه اي كاش مي توانستند به آن دست يابند. در اين حال عبدالمطّلب به فكر افتاد كه اگر موفق به حفر زمزم شود آرزويي بزرگ تحقق يافته است و مشكل آب در مكّه حلّ خواهد شد. به دنبال چنين انديشه و آرزويي بود كه آن خواب شگفت را ديد.