توسعه مسجدالنبي در دوران گسترش اسلام در دوران حكومت عمر - مسجد نبوی در گذر تاریخ (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مسجد نبوی در گذر تاریخ (1) - نسخه متنی

سید محمدباقر حجتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

توسعه مسجدالنبي در دوران گسترش اسلام در دوران حكومت عمر

پس از اين دو مرحله، مسجد نبوي در پذيرايي از مسلمين ـ آنگاه كه سرزمين هاي اسلامي رو به گسترش نهاد و شمار مسلمين در مدينه رو به ازدياد گذارد ـ تنگ مي نمود. عمر صلاح ديد مسجد را توسعه دهد.

جريان مربوط به توسعه مسجدالنبي توسط عمر، داستان جالبي دارد. او وقتي تصميم گرفت محيط مسجد را گسترش دهد، عباس عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله) را خانه و سرايي در جنب مسجد بود. عمر به عباس گفت: خانه ات را در اختيار من قرار ده تا بر مسجد اضافه كنم; چرا كه اين مسجد با وضعيت موجود، براي مردم تنگ است. عباس پاسخ منفي داد و از اعطاي آن به عمر امتناع ورزيد. عمر گفت: قيمت و بهايي براي خانه ات تعيين كن كه من دو چندان آن قيمت را به تو مي پردازم؟ باز هم عباس پذيراي درخواست عمر نشد. عمر گفت: هرخانه و سرايي را كه دلخواه تو است اختيار كن، عباس به اين درخواست نيز وقعي ننهاد. عمر گفت: زميني را براي تو در هرجايي كه مي خواهي اقطاع مي كنم; عباس گفت: به اين درخواست تو نيز تن در نمي دهم. عمر گفت: مسجد رسول الله(صلي الله عليه وآله)است و مي خواهم بر مساحت آن بيفزايم. و اين توسعه در سمت شرق مسجد روا نيست; زيرا در اين سمت حجره هاي زنان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) قرار دارد، و در برابر ما براي توسعه مسجد، جايي ديگر جز خانه تو وجود ندارد. عباس به اين سخنان نيز اعتنايي نكرد و عمر با پاسخ منفي او مواجه گشت، عمر گفت: هركسي را كه دلخواه تو است انتخاب كن تا من و تو با هم او را به عنوان داور در اين درخواست انتخاب كنيم. عباس گفت: داوري اين كار را به أبيّ بن كعب وا مي گذاريم.

عمر و عباس نزد ابيّ بن كعب رفتند و از او در اين باره داوري خواستند. اُبيّ گفت: از روي غصب و اجبار و يا از سر رضا و پسند خاطر؟ عمر گفت: من در برابر پرداخت قيمت، خواهان خانه عباس هستم. ابي گفت: من جرياني را براي تو ياد مي كنم. براي او داستان داود را با آن مرد بني اسرائيلي گزارش كرد كه چگونه زميني را ـ كه در آن خانه اي بنا كرده بود ـ از او گرفت و آن مرد بني اسرائيلي گفت: آيا به زور و غصب زمينم را از دست من مي ستاني يا با رضاي دل؟ داود گفت: از روي رضا و پسند خاطر خواهان زمين تو هستم. عمر گفت: من سراي عباس را ـ نه براي خويش ـ بلكه براي مسلمين از او مي خواهم; و اگر به گوش خود از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مطالبي را در توسعه مسجد نشنيده بودم در صدد گسترش آن بر نمي آمدم; اما مي بينم شما از اين تصميم امتناع ودريغ مي ورزيد، عمر و عباس ـ بدون اينكه از اين مذاكرات نتيجه اي بگيرند ابي بن كعب را ترك گفته، بيرون رفتند. وقتي عباس به در خانه خود رسيد درنگ كرد و بر سراي خويش در نيامد و گفت: عمر! آيا تا كنون چيزي دستگيرت شد؟ پاسخ داد: نه، چيزي عايدم نگشت. عباس گفت: عمر! هم اكنون تبرعا و رايگان خانه وسراي خويش را به مسلمين ارمغان مي دارم. عمر دست به كار شد و مسجد را در سمت هاي شمال و غرب و جنوب توسعه داد.

حجره هاي همسران آن حضرت در سمت شرق، دست نخورده و به عنوان بيرون مسجد باقي ماند.

/ 26