در شماره سيزدهم مجله گران قدر علوم حديث, دو مقاله با عناوين «ده نكته درباره شرح اصول كافى ملاّ صدرا» و «جلوه هاى حديث در تفسير صدر المتألهين» انتشار يافت كه طى آن, مباحثِ حديث پژوهى ملاصدرا, با تكيه بر دو اثر گران سنگ اين پايه گذار مكتب فلسفى حكمت متعاليه, يعنى تفسير القرآن الكريم و شرح أصول الكافى, مورد بحث و بررسى قرار گرفت. نگارنده, اين فرصتِ به دست آمده را غنيمت شمرده, ضمن توجه به مطالب سودمند آن دو مقاله, برخى مباحث حديث شناسى صدر المتألهين را كه در شرح أصول الكافى وى آمده است, به اختصار , مورد بحث قرارمى دهد.
الف ـ جايگاه حديث
يكى از مباحث بسيار مهم و كليدى در دانش حديث شناسى, بحث در باب شناخت ميزان ارزش و اعتبار حديث و فهم جايگاه آن در مقرّرات دينى است. اجمالاً بايد گفت: حديث با سنّت, به اعتقاد همه مسلمانان, دومين ركن تشريع و قانونگذارى در اسلام, پس از قرآن كريم است و آن جا كه حكمى در قرآن به صورت مجمل آمده باشد, شرح و تفصيل آن را مى توان و بايد در سنّت, جست و جو كرد. قرآن, خود, بارها به حجّيت سنّت و ارزش و اعتبار آن در معارف دين, تأكيد فرموده است, به گونه اى كه جاى هيچ گونه ترديد يا ابهامى را در اين زمينه باقى نگذاشته است؛ علاوه بر اين كه به دلايل عقلى نيز مى توان اين حقيقت را به اثبات رساند. ملاصدرا نيز همانند بسيارى از دانشمندان مسلمان, در همه موارد, قرآن را اصل و سرچشمه تمامى علوم و معارف مى داند و پس از آن, به حديث به عنوان ركن دوم مى نگرد. شايد بر مبناى همين اصل اصيل و استوار باشد كه به تعبير يكى از محقّقان: «صدر المتألهين, غالباً در هر رأيى از آراى خود, در موضوعات فلسفى, به ادلّه سمعى از كتاب و سنّتْ استشهاد مى كند, به قسمى كه كتاب هاى فلسفى از مثل آن است كه در تفسير مطالب دينى نوشته شده است». [1] او خود در اين باره مى نويسد: قرآن, كتابى است كه از جانب خداوند بر رسولش فرود آمده و مشتمل بر تمامى اصول و معارف و علوم حقايق است. تمامى احكام كلّى و جزئى, اصل و مبدأ, و غايت و منتهايش در آن ثبت است و در آن, علوم پيشينيان و پسينيانْ موجود است. [2] و در جايى ديگر آورده است: قرآنِ عظيم, اصل تمام عوالم اصولى و فروعى است [3] … هيچ چيزى نيست, جز آن كه در كتاب (قرآن) آمده است, يا به نفْس آن چيز, و يا به مقوّمات و اسباب و مبادى و غايات آن چيز. [4] ولى در عين حال, تأكيد مى ورزد كه پس از قرآن, سخنان معصومان(ع) در همه مسائل اصول و فروع, حجّت و محلّ رجوع است و بر عالمان دينى فرض است كه در هيچ موضوعى سخن نگويند و در هيچ مسئله اى فتوا ندهند, مگر به آنچه كه در آن, نصّى صريح و روشن از قرآن و يا خبر صحيحى از سنّت و يا اجماع قطعى بر آن , منعقد شده باشد. [5] و در شرح حديث چهل و هفتم از كتاب «فضيلت علم», در توضيح عبارت «أو سنة قائمة» مى نويسد: سنّت پابرجا… يعنى احاديث صحيح ثابت, به نقل راويان عادل و رجال مورد اعتماد. [6] به اعتقاد وى, كتاب و سنّت, آن گونه رابطه عميق و ريشه دارى با هم دارند كه مى توان گفت: امام, كتاب گويا و كتاب, اماِم خاموش است كه هر دو همراه, هم نشين و وابسته به هم هستند. [7] و سر انجام ,اين كه در شرح بخشى از مقدمه مرحوم كلينى بر الكافى مى نويسد: از آن جا كه آيات قرآن و احاديث پيامبر(ص) , راه هاى به سوى خداوند هستند, خدا به وسيله اين راه ها باطن چشمه هاى علم خويش را بگشود و خلق را به واسطه آنها هدايت فرمود؛ [8] همان گونه كه به علم نبوى, مجملات و سخنان كوتاه كتاب را شرح كرد و تفصيل داد. [9]