يكى از مهم ترين وجوه اعجاز قرآن اين است كه اگرچه آيات فراوان اين كتاب مقدس در طى بيست و سه سال, و به مناسبت هاى گوناگون نازل گرديد؛ امّا همان گونه كه خود با صراحت اظهار داشته است, كم ترين اختلاف و اندك تعارضى ميان چندين هزار آيات آن وجود ندارد: أفلا يتدبّرون القرآن ولو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً. [34] ملاحظه مى شود كه راز و رمز عدم اختلاف در قرآن, تنها به يك نكته برمى گردد و آن هم اين كه از سوى خداى يگانه نازل شده است. ضمن آن كه به مفهوم مى فهماند كه اختلاف, مربوط به جهان ماده و عالم كثرت است و در جهان لاهوت و عالم ملكوت, جايى براى تضاد و تنافى نيست. از سوى ديگر, به مصداق آيه «وما ينطق عن الهوى, إن هو إلاّ وحى يوحى» [35] كلام پيامبر(ص) به وحى الهى ملحق شده و از تعارض و تضاد, به دور مى ماند و فرمايش پيامبر(ص) در حديث ثقلين, مُهر تأييد بر كلام اهل بيت(ع) مى زند و آنها را نيز به سرچشمه لايزال وحى الهى ملحق مى سازد. بنابراين, سخن معصوم, نه با كلام خداوند در تعارض قرار مى گيرد و نه با سخن معصوم ديگر. شايد بر همين اساس باشد كه دانشمندان عقيده دارند سخن حتمى و قطعى يك معصوم را مى توان به معصوم ديگر نسبت داد, و چه بسا حديث أصول الكافى بر اين معنا دلالت داشته باشد, آن جا كه از قول امام صادق(ع) چنين آورده است: حديثى حديث أبى, و حديث أبى حديث جدّى, و حديث جدّى حديث الحسين, و حديث الحسين حديث الحسن, و حديث الحسن حديث أميرالمؤمنين, و حديث أميرالمؤمنين حديث رسول اللّه, و حديث رسول اللّه قول اللّه ـ عَزّوجل ّـ . [36] و در نقل ديگرى آمده است كه راوى به آن حضرت عرض مى كند: «أسمع الحديث فلا أدرى منك سماعه أو من أبيك» و امام در پاسخ مى فرمايد: ماسمعتَه منّى فاروه عن رسول اللّه(ص). [37] و شايد بر اين مبنا باشد كه در لسان ادعيه, نه تنها ائمه را تماماً «نور واحد» مى خوانيم, بلكه سخن و كلام آنها را نيز يك نور و يك حقيقت مى ناميم؛ چنان كه در زيارت جامعه درباره آنها آمده است: «كلامكم نور». جاى توضيح نيست كه همان گونه كه صدرالمتألهين در شرح حديث اول آورده است: مقصود از اين اتّحاد سند, اين نيست كه حديث هر يك از ائمه(ع) از حيث جوهر لفظ, و خصوصيت آن از حيث مثل و يا نوع, همانند حديث امام پيش از اوست؛ بلكه اين اتّحاد , از جهت علمى است كه در آن مندرج است. چون كه علوم همه آنها لدنّى و از جانب خداوند است. [38] اكنون كه اين مقدمه بيان شد, جاى اين پرسشْ باقى است كه: اگر احاديث معصومان(ع) از يك اصلْ سرچشمه مى گيرد و به يك حقيقتْ متصل مى شود, دليل اين تعارض ها و اختلاف هايى كه در پاره اى از روايات مشاهده مى شود, چيست؟ در پاسخ بايد گفت: اولاً علل و عوامل اين تضادها نه به بيان معصومان(ع) , بلكه به مخاطبان و شنوندگان, حاكمان و سياستمداران, هواپرستان و دنياخواهان و ده ها عامل ريز و درشت ديگر برمى گردد كه معصومان(ع) , خود در پاره اى موارد به ارائه راه حل پرداختند و براساس فرمايش آنان بوده است كه مباحث فنى «معرفة مختلف الحديث» در علم حديث و «التعادل و التراجيح» در علم اصول, پديد آمده است. ثانياً همان گونه كه فيلسوف الهيِ شارح أصول الكافى معتقد است, همه آنچه كه به نام احاديث متعارض خوانده مى شوند, حقيقتاً در زمره روايات متعارض قرار ندارند؛ بلكه بخشى از آن احاديث, در نظر ابتدايى ممكن است متعارض به نظر برسند كه با تدبّر و تأمّل لازم, تعارضشان برطرف خواهد شد. علاوه بر اين, ايشان تصريح مى كنند كه: بايد دانست كه اختلافات كه در احاديثِ مروى از اصحاب عصمت(ع) واقع است, بيشترش در امور عملى فرعى است, نه در اصول اعتقاد و آنچه مهم و بزرگ است. اختلاف در بخش اوّل نيز اختلافى نيست كه انسان نداند كدام يك از آن دو را بگيرد, بعد از آن كه ثابت شد كه هر دو از اهل بيت نبوت آمده, و يا آن كه مستند به ايشان است و مردم به واسطه خشكى ذوق و طبعشان و تميز ندادنشان بين مسائل علمى اصولى و مسائل عملى فروعى, كار در همانند چنين حديثى برايشان سخت شده و آن را مشكل مى كنند تا جايى كه حكم بر قدح يكى از دو حديث مى كنند, يا از جهت راوى و جرح وى, و يا از جهت متن و حمل آن بر تقيّه. [39] با اين همه, مى توان براى بروز تعارضات در احاديث, علل و عواملى را بر شمرد كه برخى از آنها به شرح زير است: