پدر وى ابو سفيان است كه در ايّام جاهليت, از بزرگان قريش محسوب مى شد و پس از جنگ بدر, رياست مكّه و قبيله قريش را به چنگ آورد و تا زمان فتح مكّه در سال هشتم هجرى, تمامى جنگ هاى عليه اسلام را رهبرى مى كرد. [1] پس از فتح مكّه, ابوسفيان كه هيچ راه نجاتى نمى يافت, به همراه خانواده اش و به ظاهر, اسلام آورد. [2] پيامبر(ص), ضمن پذيرش اسلام آنان, خطاب به آنها چنين فرمود: «اذهبوا, أنتم الطلقاء؛ [3] برويد كه شما آزاد شدگانيد» و به منظور جلب قلوب سياه آنان و تشويق به ترك كينه توزى شان نسبت به اسلام و مسلمانان, سهمى از زكات (المؤلّفة لقلوبهم) را براى آنان مقرّر فرمود. [4] هند, دختر عتبة بن ربيعه, مادر معاويه است كه به گواهى تاريخ, زنى بدنام بود و در دشمنى با اسلام و مسلمين و اذيّت و آزار پيامبر(ص) شهره بود. كينه اش نسبت به حضرت حمزه, تنها با به شهادت رساندن ايشان و خوردن جگر وى, فرو نشست. [5] خود معاويه, آن گونه كه هشام بن محمد كلبى (نسب شناس معروف) و اصمعى (اديب و دانشمند مشهور عرب) گفته اند, از بدو تولّد, در بين اعراب به چند نفر منسوب بوده است كه از آن جمله اند: عمارة بن وليد مخزومى, مسافر بن عمرو اموى و ابوسفيان بن حرب اموى. [6] وى, پس از فتح مكّه اسلام آورد [7] و در زمره نويسندگان پيامبر(ص) قرار گرفت؛ امّا خيلى زود, به خاطر نافرمانى اش, مورد نفرين پيامبر قرار گرفت كه «لا أشبع اللّه بطنه؛ خدا شِكمش را سير نگذارد» [8] و مورّخان, از تحقّق اين نفرين, بسيار گفته اند. [9] معاويه, در دوره خليفه دوم, به حكمرانيِ دمشقْ نصب شد [10] و خليفه سوم ـ كه خود از امويان بود ـ حكومت لبنان و فلسطين را نيز بدو واگذار كرد. [11] وى پس از قتل خليفه سوم در قيام عمومى,به بهانه [12] خونخواهى خليفه مقتول, از اطاعت امام مسلمينْ سرپيچيد و بر اميرالمؤمنين(ع) شمشير كشيد و در شام, سلطنت موروثى ايجاد كرد. معاويه در راه به چنگ آوردن حكومت و حفظ آن, همزمان در دو صحنه «سياست و حكومت» و «فرهنگ و تبليغاتْ» وارد عمل شد و در هر دو عرصه, فضاى جامعه را به نفع خويش, تغيير داد. او در عرصه حكومت, به تحميق عامّه, تطميع مخالفان, تهديد مبارزان, جلب نظر بى تفاوت ها, به دربار كشاندن دين به دنيا فروشان, پديدآوردن انواع بدعت ها در دين و… پرداخت و در ميدان فرهنگ و صحنه فكر و انديشه, به تحريف واقعيت هايى كه به زيان وى بود, دست زد و به سياست منع نشر احاديث در فضائل خاندان پيامبر(ص), گسترش احاديثِ در فضائل خلفا (بويژه خليفه سوم), جعل فضائل دروغين براى خود و خاندانش, تغيير و تحريف (اعم از لفظى و معنوى) در پاره اى از احاديث و… روى آورد و در اين زمينه, تا آ ن جا پيش رفت كه حتّى در عرصه عقايد و كلام هم توانست تأثيرگذار باشد و با تقويت فرقه (مُرجئه) و ترويج انديشه هاى مُرجئى گرى [13] , از نظر اعتقادى هم براى پايه هاى حكومت و سلطنت خويش, توجيهاتى عامه پسندْ فراهم آورد.
حديث در دوره معاويه
از مطالعه تاريخ حديث در اين دوران, چنين به دست مى آيد كه با حديث, سه برخورد جدّى شده است: 1. سياست منع حديث و نهى از نقل و نگارش آن, بويژه احاديثى كه به مناقب و فضائل خاندان پيامبر(ص) و شخص على(ع) و رذائل معاويه و بنى اميه مربوط مى شده است؛ 2. تحريف لفظى و معنوى احاديث و تغيير در پاره اى مضامين و مفاهيم روايات, به وسيله جاعلان حديث و مزدوران دين به دنيا فروش, به منظور بهره گيرى از آنها به نفع دستگاه حكومت معاويه؛ 3. جعل احاديث دروغين و ساختن روايات بى اصل و اساس و نسبت دادن آنها به پيامبر(ص) و اصحاب آن حضرت, در راستاى تحكيم و تثبيت مقام خلافت و موقعيت حكومت. اين سياست ها در قبال حديث را بايد مهم ترين رويارويى هاى معاويه با دومين منبع قانونگذارى در اسلام دانست كه در تمامى دوران حكومت بنى اميه, با شدّت و ضعف, ادامه داشته است. اكنون به بررسى موارد مذكور مى پردازيم: