2. عقل فعال و تطبيق آن بر پيامبر و اهل بيت (ع)
از جمله روايات دشوار رواياتى است كه در آنها از تفويض امور هستى و احياناً تدبير آنها به ائمه(ع) سخن به ميان آمده است. مهم ترين اشكال تفويض، ناسازگارى آن با توحيد ربوبى و نيز توحيد فاعلى است كه از آموزه هاى مسلّم قرآن و روايات است. بر اين اساس، مرحوم علامه مجلسى مقصود از تفويض را اجراى اين كارها با دعا و استدعاى ائمه(ع) دانسته و معتقد است ساير معانى مردود است. وى آن گاه به مسلك فلاسفه اشاره مى كند كه آنان با اعتقاد به عقل فعال به گونه اى خاص تفويض را حل كرده اند:... و من يسلك مسلك الحكمأ و يمكنه تصحيح ذلك بانه لما كان العقل الفعال عندهم مدبّراً للكائنات و يحملونه مرتبطاً بنفس النبى و اوصيائه(ع)... فالمراد بخلقهم خلق ذلك النور المتعلق بهم المشرق عليهم... ؛[23]هر كس طبق مكتب فلاسفه بينديشد و بتواند مدعاى آنان را بدين صورت تصحيح كند كه چون عقل فعال از نظر فلاسفه مدبّر هستى است و اين عقل فعال را به نفس پيامبر و اهل بيت(ع) مرتبط مى دانند...، در اين صورت مقصود از آفرينش آنان، آفرينش آن نورى است كه متعلق به ايشان است و بر ايشان آشكار شده است.اما معتقد است اعتقاد به عقل فعال با مبانى شريعت ناسازگار است:لكن تلك المقدمات موقوفة على امور مخالفة للشريعة والاصول المقررة فيها؛[24]
البته بايد دانست اين مقدمات [براى پذيرش عقل فعال و تطبيق آن بر پيامبر و اهل بيت(ع)] منوط به امورى است كه با شريعت و مبانى آن ناسازگار است.
3 ـ جايگاه عقل در اصول دين
آنچه ميان متفكران مسلمان رايج و پذيرفته شده اين است كه فهم و باور اصول و مبانى دينى، مبتنى بر عقل و تفكر عقلانى است و ضمن آنكه در اين گونه موارد تقليد جاى ندارد، نمى توان به ادله نقلى ـ اعم از آيات و روايات ـ تكيه نمود. به عنوان مثال، براى اثبات وجود مانع يا رسالت پيامبر نمى توان از قرآن يا روايات دليل آورد؛ زيرا اين عمل مبتلا به اشكال دور است ؛ چون استناد به اين دو دليل، متفرع بر آن است كه اصل حجيت و اعتبار آنها با تكيه به صدور آنها از منبع ربوبى ثابت گردد، درحالى كه وجود منبع ربوبى براى منكر آن هنوز ثابت و پذيرفته نشده است. چگونه در برابر منكر وجود خدا يا منكر رسالت مى توان از سخن خدا يا كتاب وحى شاهد آورد؟! سرّ آنكه در مناظرات رسولاكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) با ملحدان و دهريان به منبع وحى تكيه نشده و تمام استدلالها مبتنى بر دلايل عقلانى است، همين نكته است.البته مفهوم اين سخن آن نيست كه ادله نقلى در جزئيات مباحث مربوط به اصول دينى جايگاهى ندارد، بلكه درست به عكس، در برخى از مباحث جزئى، تنها راه وصولْ دلايل قرآنى يا روايى است. به عنوان مثال، اگر اثبات اصل معاد بر اساس برهان عدالت يا حكمت يا ساير براهين عقلانى باشد، رهيافت به چگونگى حيات اخروى و چند و چون بهشت و جهنم و نعمتها و نقمتها مبتنى بر آيات و روايات است.به رغم آنكه استدلال به دلايل عقلانى و احياناً مبانى فلسفى در گفتار مرحوم علامه مجلسى در شرح اصول كافى موج مى زند، اما ايشان در مواردى كاربرد دلايل عقلى در اصول دين را انكار كرده است.در روايتى چنين آمده است كه راوى از امام صادق(ع) مى پرسد: آيا گفتار شما برگرفته از رسول خدا(ص) است يا سخن خود شماست؟ امام(ع) چنين پاسخ مى دهد: «من كلام رسول الله(ص) و من عندى؛ از گفتار رسول خدا(ص) و از جانب خودم است». راوى مى پرسد: پس شما در اين صورت، شريك رسول خدا(ص) هستيد؟[25]
علامه مجلسى(ره) در توضيح اين روايت چنين آورده است:قوله: فأنت إذاً شريك رسول الله(ص)، يدل على بطلان الكلام الذى لم يكن مأخوذاً من الكتاب والسنة و انه لا يجوز الاعتماد في اصول الدين على الادلة العقلية؛[26]
سخن رواى كه گفت پس شما در اين صورت شريك پيامبر(ص) هستيد، دلالت بر بطلان گفتارى دارد كه از كتاب و سنت برگرفته نشده باشد و ثابت مى كند كه در اصول دين بر دلايل عقلى نمى توان تكيه كرد.علامه آن گاه احتمال داده است كه شايد مقصود امامْ فروع فقهى و فرائض است كه عقل در آنها جايگاهى ندارد و استناد به وحى در آنها اجتناب ناپذير است، ولى با آوردن جمله «والتعميم أظهر»؛[27] فراگيرى به هر دو معنا ظاهرتر است، نظر نخست را تقويت مى كند.همچنين در ذيل روايت امام صادق(ع) كه فرمود: «ان ابليس قاس نفسه بآدم... ؛ همانا ابليس خود را با آدم قياس كرد»،[28] پس از آنكه قياس منهى در روايات را قياس فقهى ـ كه همان تمثيل منطقى است ـ دانسته، احتمال داده كه مقصودْ اعم از قياس فقهى و منطقى است:يحتمل أن يكون المراد بالقياس هنا ما هو أعم من القياس الفقهى من الاستحسانات العقلية و الارأ الواهية التى لم تؤخذ من الكتاب والسنة و يكون المراد أن طريق العقل مما يقع فيه الخطأ كثيراً فلا يجوز الاتكال عليه في امور الدين بل يجب الرجوع في جميع ذلك إلى اوصيأ سيد المرسلين(ع) و هذا هو الظاهر في اكثر اخبار هذا الباب فالمراد بالقياس هنا القياس اللغوى؛[29]
احتمال دارد مقصود از قياس در اينجا اعم از قياس فقهى، شامل استحسانهاى عقلى و ديدگاههاى موهوم، باشد كه از كتاب و سنت برگرفته نشده است و مراد از طريق و راه عقلْ راهى است كه در آن اشتباه بسيار راه يافته است. از اين رو در امور دين نمى توان بر عقل تكيه كرد، بلكه لازم است در تمام اين مسائل دينى به اهل بيت پيامبر(ص) مراجعه كرد و اين نكته اى است كه از ظاهر بيشتر روايات اين باب قابل استفاده است. پس مقصود از قياس در اين روايت قياس لغوى است.بنابراين، ايشان با توجه به اينكه اشتباهات بسيارى در استنتاجات عقلى راه پيدا مى كند، استناد به براهين عقلى را در امور دين مردود مى شمارد، و از آنجا كه مقصودْ
قياس منطقى است نه فقهى، پيداست كه مقصود ايشان اصول دين است.در كنار انكار جايگاه عقل در اصول دين كه از عبارتهاى ايشان پيداست، در جايى ديگر در شرح روايت مفضل، دلايل گوناگون اثبات توحيد را برشمرده و ششمين دليل را «ادله سمعيه» دانسته است:السادس: الادلّة السمعية من الكتاب والسنة و هى اكثر من أن تحصى و قد مرّ بعضها و لا محذور في التمسك بالادلة السمعية في باب التوحيد، و هذه هى المعتمد عليها عندى؛[30]
ششم: ادله نقلى برگرفته از كتاب و سنت است كه از حد شمار بيرون است و برخى از آنها طرح شد، و در باب توحيدْ تمسك به دلايل نقلى محذورى را در پى ندارد و من بر همين مبنا تكيه دارم.علامه مجلسى نه تنها در تمسك به ادله نقلى در اثبات مبحث مهمى همچون توحيد محذورى نمى بيند، بلكه ابراز مى كند كه آنچه به عنوان دليل نزد او مورد استناد و اعتماد است، همين ادله است.ظاهراً سخن ذيل از امام خمينى(ره)، در نقد همين ادعاى مرحوم علامه مجلسى(ره) گفته شده است:باب اثبات صانع و توحيد و تقديس و اثبات معاد و نبوت و بلكه مطلق معارف حق، طلق عقل و از مختصات آن است. اگر در كلام بعضى محدثين عالى مقام وارد شده است كه در اثبات توحيد، اعتماد بر دليل نقلى است، از غرائب امور، بلكه از مصيباتى است كه بايد به خدا پناه برد.[31]
علامه مجلسى بر اساس همين نگرش كه قياس عقلانى در فهم از دين راه ندارد و تنها راه دستيابى به معارف دينى قرآن و سنت است، فقره چهارم روايت حضرت امير(ع) را كه در معرفى فقيه حقيقى است، دليلى بر ابطال فلسفه دانسته است. روايت آن حضرت چنين است:ألا أخبركم بالفقيه حق الفقيه؟ من لم يقنط الناس من رحمة الله... و لم يترك القرآن رغبة عنه إلى غيره؛
آيا فقيه واقعى را به شما نشناسانم؟ [او] كسى است كه مردم را از رحمت خداوند نااميد نسازد... و از قرآن به منبعى غير آن روى نگرداند.[32]
عبارت علامه مجلسى در اين باره چنين است:... والرابعة إلى ابطال مذهب المتفلسفة الذين أعرضوا عن القرآن و أهله، و حاولوا اكتساب العلم و العرفان من كتب قدمأ الفلاسفة و مذهب الحنفية الذين عملوا بالقياس و تركوا القرآن؛[33]
نكته چهارم [قابل استفاده از روايت] آن است كه روايت در مقام باطل ساختن مكتب فلسفه زدگانى است كه از قرآن و قرآنيان روى گردانيده و كوشيده اند علم و عرفان را از كتابهاى فلاسفه گذشته فراگيرند؛ چنان كه روايت در صدد ابطال مذهب حنفيه است كه به قياس عمل كرده، قرآن را رها ساختند.