عقل از نگاه علامه طباطبايى و نقد گفتار علامه مجلسى - علامه مجلسی و نقد دیدگاه های فلسفی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علامه مجلسی و نقد دیدگاه های فلسفی - جلد 1

علی نصیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عقل از نگاه علامه طباطبايى و نقد گفتار علامه مجلسى

مى دانيم كه از جمله پژوهشهاى حديثى مرحوم علامه طباطبايى، گذشته از بحثهاى روايى ارزشمند ايشان در سرتاسر تفسير الميزان، حاشيه هايى است كه بر مجلدات بحارالأنوار زده اند. البته اين حاشيه ها با مخالفتهايى روبه رو شد و سرانجام در جلد هشتم متوقف ماند. از جمله حواشى علامه طباطبايى، دو حاشيه اى است كه ايشان در ذيل همين گفتار علامه مجلسى آورده و ظاهراً عمده دليل شدت اعتراض بر ايشان و سرانجام توقف نگارش و چاپ حواشى، همين دو حاشيه بوده است.[17]
علامه طباطبايى اساس بحث علامه مجلسى در تبيين معانى اصطلاحى عقل را ناصحيح مى داند و معتقد است طرح اين بحث از سوى ايشان به دو دليل بوده است:

1 ـ علامه مجلسى به كسانى كه در معارف عقلى با عقل و برهان به كاوش مى پردازند بدگمان است.

2 ـ ايشان تمام روايات را در يك سطح دانسته و بر اساس همين نگاه، به شرح و تفسير روايات پرداخته است؛ درحالى كه در ميان روايات، اخبار غرر و نابى است كه تنها براى صاحبان فهمهاى عالى و عقلهاى ناب قابل فهم است. سرّ اين امر نيز آن است كه پرسشگران ائمه(ع) هماره در يك سطح نبوده اند. بخشى از گفتار ايشان چنين است:

فما كل سائل من الرواة في سطح واحد من الفهم، و ما كل حقيقه في سطح واحد من الدقة و اللطافة، و الكتاب والسنة مشحونان بان معارف الدين ذوات مراتب مختلفة، و إن لكل مرتبة اهلاً و إن في الغأ المراتب هلاك المعارف الحقيقية؛[18]
اين چنين نيست كه تمام راويان پرسشگر در يك سطح از فهم و درك بوده اند، و چنان نيست كه هر حقيقتى از نظر ظرافت و لطافت، از سطحى يكسان برخوردار
باشد، و كتاب و سنت لبالب از اين نكته است كه معارف دين داراى مراتب متعددند و هر مرتبه اى مخاطب مخصوص خود را مى طلبد و بى اعتنايى به اين مراتب به معناى نابودى معارف حقيقى است.

علامه مجلسى تجرد نفس را امرى نمى داند كه از روايات برآيد، بلكه ظاهر روايات را دليل مادّى بودن نفس مى شمارد و سپس در ضمن تطبيق عقول عشره بر ارواح ائمه(ع) به مخالفت با فلاسفه برمى خيزد. علامه طباطبايى ضمن رد ادعاهاى ايشان، طريق احتياط دينى را در آن مى داند كه اشخاصى همچون علامه مجلسى كه در زمينه مباحث عقلى داراى عمق و ژرفا نيستند، به ظواهر آيات و روايات تمسك كنند و علم به حقايق آنها را به اهلش واگذارند.

ايشان در دفاع از منهج فلاسفه و در رد ادعاى علامه مجلسى سه دليل اقامه كرده است:

1 ـ حجيت ظواهر شرعيه، مبتنى بر برهانى عقلانى است.

2 ـ ظواهر دينى متوقف بر ظهور لفظ است و از آنجا كه ظواهر لفظى دليل ظنى اند، نمى توانند با براهين عقلى كه قطعى اند به مبارزه برخيزند.

3. از طرفى تمسك به برهانهاى عقلى در اصول دين و آن گاه معزول دانستن عقل در حوزه معارفى كه اخبار آحاد وارد شده، مستلزم تناقض آشكار است؛ زيرا ظواهر شرعيه كه به كمك همين براهين عقلى اعتبار پيدا كرده اند، چگونه مى توانند مقدمه اى را كه به بركت آن سنديت پيدا كرده اند، ابطال كنند.[19] ايشان آن گاه علامه مجلسى را اين گونه مخاطب مى سازند:

و طريق الاحتياط الدينى لمن لم يتثبت في الابحاث العميقة العقلية أن يتعلّق بظاهر الكتاب و ظواهر الاخبار المستفيضة و يرجع علم حقائقها إلى الله عزّ اسمه، و يجتنب الورود في الابحاث العميقة العقلية اثباتاً و نفياً؛ اما اثباتاً فلكونه مظنة الضلال، و فيه تعرض للهلاك الدائم، و اما نفياً فلما فيه من وبال القول بغير علم و الانتصار للدين بما لا يرضى به الله سبحانه و الابتلا بالمناقضه في النظر؛[20]
راه احتياط دينى براى كسى كه در مباحث عميق عقلى گام ننهاده آن است كه به ظاهر كتاب و ظواهر روايات مستفيض عمل كند و علم به حقايق آنها را به خداوند واگذارد و از اظهارنظر اثباتى يا سلبى در مباحث عميق عقلى اجتناب كند. اثباتاً از اين جهت كه احتمال غلتيدن در گمراهى و در معرض هلاكت ابدى قرار گرفتن وجود دارد، و نفياً از اين جهت كه گناه اعتقاد بدون علم و دفاع از دين به گونه اى كه مورد رضايت خداوند سبحان نيست و مبتلا شدن به تناقض گويى در انديشه را در پى دارد.

ايشان معتقد است كه علامه مجلسى در بسيارى از موارد دچار تناقض شده است. نخستين مورد همين مسئله است:

و اول ذلك ما في هذه المسألة فانه طعن فيها على الحكمأ في قولهم بالمجردات ثم اثبت جميع خواص التجرد على انوار النبى و الائمه(ع) و لم يتنبّه انه لو استحال وجود موجود مجرد غير الله سبحانه لم يتغير حكم استحالته بتغيير اسمه، و تسمية ما يسمونه عقلاً بالنور والطينة و نحوها؛[21]
نخستين شاهد مدعا همين مسئله است، زيرا ايشان به فلاسفه به سبب اعتقاد به مجردات تاخته و آن گاه تمام ويژگيهاى تجرد را انوار پيامبر و ائمه(ع) اثبات كرده است. وى توجه نكرده كه اگر وجود موجود مجردى غير از خداوند سبحان محال باشد، ديگر با تغيير دادن نام آن مجرد [كه پيامبر يا امام(ع) باشد] و با نهادن نامِ نور و طينت يا اسامى ديگر بر آنچه فلاسفه عقل مى نامند، حكم استحاله آن تغيير نمى كند.

جالب آنكه تطبيق روايت آفرينش عقل و استنطاق از آن و نيز تطبيق صفات عقل بر رسول اكرم(ص) در كلام صدرالمتالهين، در شرح همين روايت آمده است. وى مى گويد:

و من امعن النظر في هذا المقام وجد كل ماوصف به العقل الاول و حكى عنه كان من خواص روحه(ص) فقوله: استنطقه اى جعله ذا نطق و كلام يليق بذلك المقام، و قوله: ثم قال: له اقبل فاقبل ثم قال له: ادبر فادبر؛ هذا حال روحه (ص) إذا قال له اقبل إلى الدنيا و اهبط إلى الارض رحمة للعالمين فاقبل... ادبر اى ارجع إلى ربك فادبر عن الدنيا و رجع إلى ربه ليلة المعراج؛[22]
هر كس در اين روايات در نگرد، در مى يابد تمام توصيفهاى عقل اول از ويژگيهاى رسول اكرم(ص) است؛ زيرا جمله «استنطقه»، يعنى او را داراى نطق و گفتار ساخت، با به نطق درآوردن ايشان سازگار است و جمله «ثم قال له: أقبل فأقبل ثم قال له: أدبر فادبر»، تماماً بيانگر حالت روح پيامبر(ص) است؛ آن هنگام كه خداوند به ايشان خطاب كرد كه رو به سوى دنيا آور و به زمين فرود آ تا رحمت براى جهانيان باشى و او چنين كرد... آن گاه به او خطاب كرد: پس آ! يعنى به سوى پروردگارت برگرد، و او در شب معراج به دنيا پشت كرد و به سوى پروردگارش بازگشت.

/ 9