ائمّه (ع) تقيّه نمي‌كردند! - جلوه هایی از حیات علمی علامه شعرانی (قدس) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه هایی از حیات علمی علامه شعرانی (قدس) - نسخه متنی

حسن حسن زاده آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ائمّه (ع) تقيّه نمي‌كردند!

راجع به تقيّه جمله‌اي داشتند, خيلي جمله بلندي است كه آن را نكته‌اي از هزار و يك نكته قرار داديم. (نكته 199) فرمايش ايشان اين بود: ائمه تقيّه نمي‌كردند. خوب پس اين همه فرمايشاتي كه درباره تقيّه دارند چيست؟ايشان مي‌فرمود كه اينها عالم به واقعيات بودند, اذا شاؤو أن يعلموا، علموا بودند. درحق ما تقيّه صادق است, اما ايشان كه عالم به سرّ و قدر بودند, تقيّه درباره آنها صادق نيست. ما به برداشت خودمان, به ظاهر كه در حجابيم حرفي مي‌زنيم, اما ايشان كه فوق حجاب هستند و بر زمان و مكان محيطند, تقيّه واقعي درباره ايشان صادق نيست. حضرت امام حسن مجتبي (ع) تقيّه نكرد, جناب سيد الشهداء (ع) تقيّه نكرد, همچنين ائمه ديگر (ع). حرفشان اين بود كه ائمه تقيّه نمي‌كردند, امر به تقيّه مي‌نمودند؛ چون همه مردم به سرّ و قدر آگاهي ندارند, ائمّه امر به تقيّه مي‌نمودند؛ زيرا عالم بودند به وقت و كيفيّت وفات خود. اين از افادات ايشان بود. فرمايش مرحوم قزويني (رض) همين بود منتهي به اين بيان مي‌فرمود:


مسئلة: اگر يك عالمي محقّ, الهي, ربّاني, به دست درنده‌هايي مبتلا شد مي‌داند كه او را مي‌كشند, يقين دارد كه را مي‌كشند, هيچ حرفي نيست كه او را مي‌كشند. همانطور كه جناب سيد الشهداء (ع) به برادرش فرمود كه اگر من به لانه حيوانات پناه ببرم بني اميه بر من دست پيدا مي‌كنند. مي‌داند كه او را مي‌كشند. و جناب اميرالمؤمنين (ع) مي‌دانست او را شهيد مي‌كنند, من عالم مي‌دانم كه من را مي‌كشند حالا كه مي‌داند خوب, چرا توي خانه؟ چرا توي دهليز؟ چرا توي يك بياباني بي‌اطلاع؟ خوب، حالا كه مرا مي‌كشند طوري كشته و شهيد شوم كه خون من هدر نرود، مظلوميت من بر ملا بشود, آنها كه بالأخره علي (ع) را مي‌كشتند. لذا مي‌رود به مسجد اگر مسجد هم نمي‌رفت آن شب او را مي‌كشتند, به يك وجه ديگر. چه بهتر كه حقانيتشان را بر مردم معلوم كند در مسجد سر نماز (مسجد مأمن مردم است) كه قساوت و شقاوت را خوب برساند. اين را اختيار كرده, اين مسير را برگزيده نبايد گفت: چرا علي اميرالمؤمنين (ع) تن به تهلكه داده؟ چرا؟ قرآن كه مي‌فرمايد: لا تلقوا بأيديكم إلي التّهلكة.[7]ايشان بالاتر از اين حرفهاست. اما اختيار مي‌كند آن طريق شهادت را كه حقانيتش پياده بشود و بر ملا بشود. فرمايش آقاي قزويني با سخن جناب آقاي شعراني هر دو يكي است كه فرمود: ائمه تقيّه نمي‌كردند؛ چون عالم بودند به وقت و كيفيت وفات خود, امر به تقيّه مي‌نمودند.

ملاصدار لطف الهي بود

وقتي درس اسفار بود, راجع به آخوند ملاصدرا, تعبير شريف ايشان اين بود كه مي‌فرمود:

مرحوم آخوند لطف الهي بود. زماني كه غرب مردم را به ماديگري و ماديات گرفتار و از آن سو از ماوراء طبيعت بي‌خبر و آن طور متوقف در ماده شدند, خداوند سبحان هم از اين طرف در مقابلشان چنين مردي را برانگيخت و هشداري داد به همه كه اينطور نباشيد كه اخلد في الارض و از فوق ارض و باطن ارض و از خداوند عالم و حقيقت بي‌خبر بوده باشيد. اين نظري كه مرحوم شعراني درباره آخوند داشتند. اينها همه را مشافهةً از ايشان شنيدم.

«شفا» را ما پيش چهار نفر خوانديم: خدمت مرحوم شعراني, جناب آميرزا احمد آشتياني, جناب فاضل توني و جناب آقاي طباطبائي. خدمت آقاي طباطبائي برهان شفا را خوانديم. عمده شفا را خدمت آن بزرگواران خوانديم, خدمت جناب آقاي شعراني عمده شفا را خوانديم يعني از كتاب نفس شروع كرديم و كتاب نبات و حيوان و تشريح , خدمت ايشان. بعد به حضور شريف ايشان عرض كردم كه شفا كتابي بزرگ است اگر دو در سه شود زودتر به انجام مي‌رسد درس ديگر را اجازه بفرماييد بروم خدمت فلاني ـ آقائي را اسم بردم ـ از ايشان بخواهم ببينم ايشان قبول مي‌كنند. مرحوم شعراني فرمودند: اگر جناب فاضل توني شفا قبول كند خوب است. ايشان خيلي به فاضل توني علاقه داشت, از جنبه علميتش و ادبيتّش و ... ما فصوص را كه خدمت آقاي فاضل توني خوانديم به اشاره ايشان بود. فرمود :اگر ايشان فصوص بگويند خيلي خوب است .بعد مرحوم شعرانى فرمود: ما به سنّ شما بوديم كه آقاي فاضل توني يكي از اساتيد بنام و معروف زمان خودش بود اگر قبول فرمايند خوب است. كه ما رفتيم و بالأخره پذيرفتند و فصوص و شفا را خدمت فاضل توني خوانديم.

بله فرمود آن آقا آدم خوبي است, حرف خيلي مي‌داند, اما طلبه, ملاّي كتابي مي‌خواهد, آن آقا, ملاي كتابي نيست. ما چند كتاب جواهر را پيش ايشان خوانديم, شفا را رفتيم پيش ايشان خوانديم و من از سعه صدر و از بزرگواري و از پدري اين مرد نمي‌دانم به چه زباني تقدير كنم.

/ 11