آشنايي با مرحوم رفيعي قزويني - جلوه هایی از حیات علمی علامه شعرانی (قدس) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه هایی از حیات علمی علامه شعرانی (قدس) - نسخه متنی

حسن حسن زاده آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آشنايي با مرحوم رفيعي قزويني

من آقاي قزويني را نمي‌شناختم, از ايشان بي‌خبر بودم. يك روز صبح آمدم به درس جناب آقاي شعراني, به من فرمود كه آميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني تشريف آورده‌اند تهران، و شنيده‌ام درس و بحثي شروع كرده‌اند. شما اين درسهايي كه داريد, طوري قرار بدهيد كه محضر ايشان را هم ادراك كنيد. من ديدم كه مثل ايشان, اين آقا را اينطور اسم مي‌برد بايد شخص بزرگي باشند و واقعاً چه راهنمايي بزرگي, و من بعد از آن, پنج سال در محضر حضرت آقاي قزويني بودم. خداوند درجاتشان را متعالي بفرمايد. يك چنين بزرگواري‌ها و شاگرد پروري‌ها داشتند.

نظر علامه شعراني درباره حكومت طاغوت

يك وقتي من مدرسه مروي بودم يكي از آقايان بزرگوار، اساتيد نامدار, اهل تأليف گاهي به من سري مي‌زد, گاهي از ما حال مي‌پرسيد. آمد و گفت: از امروز تهران خبرداري؟ عرض كردم. آقا, من طلبه‌ام و خبر ندارم. گفت: امروز (قريب چهل سال پيش) يك هواپيما كتاب خطي از تهران پرواز كرد براي آمريكا.

اينها كه پيش مي‌آمد, مرحوم آقاي شعراني مي‌فرمود كه ضرر و صدمه‌اي كه بر معارف و فرهنگ اين كشور, اين پدر و پسر(رضا خان و محمد رضا) زدند مغول نزده بودند. اين هم يكي از فرمايشات ايشان بود.(ص25)

آشنايي با استاد

و اما اينكه من به خدمت ايشان رفتم و اُنس پيدا كردم اين بزرگواري را مرحوم آقاي آقا شيخ محمّد تقي آملي فرمود. ايشان جناب آقاي شعراني و آقاي قمشه‌اي را به من معرّفي كرد و فرمود: اگر بتوانيد محضر آقاي شعراني را ادراك كنيد, اشباع مي‌شويد. خيلي از ايشان تمجيد كرد. من ايشان را هيچ نمي‌شناختم, تازه از آمل به تهران آمده بودم. من رفتم به آدرسي كه جناب آقاي آملي داده بودند رفتم به مسجد ايشان, مسجدحوض, مرحوم شعراني آنجا نماز مي‌خواندند. ديدم يك آقا شيخي به صورت ملاي يك دهي, يك كسي جلوي محراب نشسته, ما هم سلام كرديم و به انتظار نشستيم كه آقاي شعراني بيايد. موقع اذان شد جمعيتي بودند, آن آقاي شيخ هم رفت محراب. از يكي از آقايان كه در صف نماز ايستاده بودند پرسيدم: آقا, اين پيشنماز اسم شريفشان چيست؟ آن آقا گفت: آميرزا ابوالحسن شعراني. گفتم: ايشان آقاي شعراني هستند؟ گفت: بله. خيلي آدم زاهد و وارسته, نماز كه خوانده شد رفتم حضور شريف ايشان. عذر خواهي كردند كه من وقت ندارم و نمي‌توانم بالأخره بعد از چند بار رفت و آمد خدمت ايشان, فرمود:

من مكاسب و رسائل مي‌گويم, اين درسها اگر به كارتان مي‌آيد شركت بكنيد, اما درس ديگر بخواهيد من نمي‌‌رسم. گفتيم: خوب, برويم. اولِ مكاسب و رسائل بود. گفت: مي‌خواهيم شروع كنيم. ما هم رفتيم. آقاي قمشه‌اي به من فرمودند كه آن محضر ار خيلي مغتنم بشماريد گفتيم: حرف آقاي آملي هم همين است. يك روزي از بازار بوذر جمهري مي‌رفتم درس, يك آقاي سيد بزرگوار داشتند مي‌رفتند. سلام كردم. جلوي مرا گرفت. گفت: درس آميرزا ابوالحسن مي‌روي؟ گفتم: بله. گفت: من يك كلمه حرف به شما بزنم؟ گفتم: بفرماييد. آن بزرگوار به من گفت: آقا به شما بگويم, ايشان معلم عصر هستند, حواسشان جمع باشد در درس ايشان. آقاي آملي آنطور مي‌فرمود: آقاي قمشه‌اي آن جور مي‌فرمود, گفتيم: بايدچيزهايي باشد و الاّ اين رسائل و مكاسب را كه خيليها مي‌گويند.

مرحوم آقاي جلال الدين همائي رضوان الله عليه چند بيتي در تاريخ وفات ايشان گفته, راجع به آقاي فاضل توني هم چند بيتي سروده كه بر سنگ تربتشان هست. جناب آقاي همائي, آقاي شعراني را شيخ بهائي عصر معرفي مي‌كند و مي‌گويد: ملاّمردي بود جناب آقاي شعراني. ملاّئي كه از يك طرف مَجَسطي مي‌گفت, از يك طرف در طب, قانون مي‌گفت, از يك طرف فقه و اصول ـ كه علوم رسمي ايشان بود ـ مثلاً جواهر مي‌فرمود, قواعد را تحشيه كرده. وافي را تحشيه كرده, مجمع را تحشيه كرد و رياضياتش آن بود.

ما علم قرائت را, شرح شاطبيّه را خدمت مرحوم شعراني خوانديم. مي‌فرمود كه من شرح شاطبيّه را نزد پدرم خواندم شرح شاطبيّه گويا هزار و صد و سي و يك بيت است همه با قافيه لام و مثل الفيه ابن مالك, كتاب درسي بود. بعضي از جاها كه مي‌خواست قرائت را بفرمايد و بيان كند و به شنيدن نمي‌شد, به من مي‌فرمود كه آقا نگاه كن. من لبهايش را نگاه مي‌كردم. قرائت مي‌كرد كه, بايد مثلاً اينجا اشباع كرد, اينجا مد كرد, اينجا اشمام كرد, اينجا اماله كرد. بعضي‌ها را بايد شنيد و بعضي‌ جاها بايد ديد, ملاّي رومي دارد:

/ 11