هر كه گريد پيشهاي بي اوستا
هيچ كس بي اوستا چيزي نشد
هيچ آهن خنجري تيزي نشد
ريشخندي شد به شهر و روستا
هيچ آهن خنجري تيزي نشد
هيچ آهن خنجري تيزي نشد
آهن بايد برود توى كوره وآتش
و چكش بخورد تا بشود خنجر تيز
و چكش بخورد تا بشود خنجر تيز
و چكش بخورد تا بشود خنجر تيز
علامه شعراني شاعري توانا
ديوان شعرشان به چاپ نرسيد. شعرشان مانند اشعار شيخ الرئيس, ميرداماد و مرحوم جلوه سنگين و با هيبت و ثقيل بود مثل شعرهاي شيخ الرئيس, فارسيش, عربيش, مثل آن قصيده غرّاء نونّيه فخر رازي در مدح امام هشتم (ع). وقتي آن قصيده را ديدم عقيدهام نسبت به فرموده شيخ بهائي درباره فخر رازي بيشتر شد؛ چون شيخ بهائي در تفسير حمدش ميفرمايد: اگر كسي در نوشتههاي فخر رازي توغّل بفرمايد, زير و رو كند, ميبيند كه فخر رازي مايل به تشيع است. بعد از آنكه اين فرمايش را شنيدم, چند جا من فرمايشاتي از فخر رازي پيدا كردم كه ديدم كه حق با جناب شيخ بهائي است مثلاً فخر رازي با آنكه امام المشكّكين است و از مبدأ تا معاد را زير سؤال برده, اما بيدغدغه حضرت فاطمه را معصومه ميداند صلوات الله عليها. قصيدهاي دارد قصيده نونيّه در مدح امام هشتم و اين قصيده را يكي از علماء پيشين به نام عبداللطيف شيرواني معروف به افلاطون شرح كرد و هنوز به چاپ نرسيده. گفتم من اين را تصحيح كنم و يك كلمه از اين هزار و يك كلمه قرار بدهم. بيش از صد رساله را جمع آوري كردم تنظيم كردم, كه از كلمات اين هزار و يك كلمه قرار بدهم و يكي از آنها همين قصيده جناب آقاي فخر رازي است. قصيده نونيه است قصيده فارسي است شرحش هم به فارسي و خيلي شيرين و چقدر سنگين. مطلعش اين است:
بال مرصّع بسوخت مرغ ملمّع بدن
صفحه صندوق چرخ گشت نگون سار
شعله خاور گرفت از سر كبريت, دود
صبح برآمد ز كوه دامن اطلس كشان
تايَزَك باد صبح دست به يغما نكرد
بزم صبوح صبا ذوق نسيم عرب
شوق نسيم مساء بوي اويس قرن
اشك زليخا بريخت يوسف گل پيرهن
باز كرد برون باد صبح مهره مهر از دهن
دوده فرو شُست پاك دور شعاع زَبَن
چون نفس جبرئيل از گلوي اهرمن
چاك نزد پرنيان بر تن نازك پرن
شوق نسيم مساء بوي اويس قرن
شوق نسيم مساء بوي اويس قرن