فصل چهارم:راهنمايى و مشاوره تحصيلى - راهنمایی و مشاوره از دیدگاه اسلام، ت‍ح‍ص‍ی‍ل‍ی‌ - ش‍غ‍ل‍ی‌ - خ‍ان‍وادگ‍ی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راهنمایی و مشاوره از دیدگاه اسلام، ت‍ح‍ص‍ی‍ل‍ی‌ - ش‍غ‍ل‍ی‌ - خ‍ان‍وادگ‍ی - نسخه متنی

محمدرضا مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل چهارم:راهنمايى و مشاوره تحصيلى

تعريف راهنمايى و مشاوره تحصيلى

از طريق راهنمايى تحصيلى به دانش آموز كمك مى شود تا بتواند دروس و رشته تحصيلى مناسبى را انتخاب كند، از قوانين و مقررات آموزشى و امتحانى آگاه گردد و مشكلات درسى خود را مرتفع سازد. و هم چنين در راهنمايى و مشاوره تحصيلى به دانش آموز در زمينه چگونگى اوقات فراغت، انتخاب دوست و روابط معلم و شاگرد كمك مى شود. (1)

اهميّت علم و دانش در اسلام

مقارن ظهور اسلام، دنيا در آتش جهل و بى سوادى مى سوخت، تعداد تحصيل كرده ها مخصوصاً در محيط عربستان و حجاز، از عدد انگشتان تجاوز نمى كرد (در مكه 17 نفر و در مدينه 11 نفر)، خواندن و نوشتن در انحصار گروه خاصى بود. در اين دوره بود كه خداوند محمد(ص) را به رسالت برگزيد. نخستين بار كه فرشته وحى بر او نازل شد و نخستين جمله اى كه با او در ميان نهاد موضوع خواندن و نوشتن بود. (2)

اِقْرَاْ بِاسْم ربّك الذى خَلَقَ خَلَقَ الانسان...؛ (3) بخوان به نام پروردگارت آن كه آفريد موجودات را و آفريد انسان را از خون بسته، بخوان در حالى كه پروردگارت بزرگ است، آن كه به وسيله قلم تعليم داد و به مردم آموخت، آن چه كه نمى دانستند.

در مورد تحصيل علم دستورهاى فراوانى از پيامبر اكرم(ص) و پيشوايان دينى رسيده است كه به چند نمونه از آن ها اكتفا مى كنيم. پيامبر(ص)مى فرمايد:

طلبُ العلمِ فريضةٌ على كُلِ مسلمٍ؛ (4) تحصيل علم بر هر مسلمانى واجب است.

و نيز مى فرمايد:

اطلُبوا العلمَ منِ المَهْد إِلى اللَّحد؛ (5) زگهواره تا گور در آموختن دانش بكوشيد.

على(ع) مى فرمايد:

الحكمةُ ضالّةُ المؤمنِ...؛ (6) حكمت گم شده مومن است، پس آن را فرابگيريد هر چند از اهل نفاق باشد.

و در تاريخ آمده است كه وقتى در جنگ بدر گروهى از كفار به دست مسلمانان اسير شدند. حضرت محمّد(ص) دستور داد تا هر يك از اسيران با پرداختن پول هاى هنگفتى آزاد شوند، تنها آن دسته از اسيرانى كه خواندن ونوشتن بلد بودند از پرداختن آن مبلغ معاف شدند، به شرط آن كه هر كدام از آنان به ده نفر از جوانان مسلمان خواندن و نوشتن را بياموزند.

و اين نخستين بار بود كه در جهان آموزشگاه بزرگ سالان (كلاس اكابر) داير گشت. و اين افتخار بزرگ در تاريخ جهان به نام مسلمانان ثبت گرديد. حتى يكى از تاريخ نويسان مى نويسد:

زنى به نام «الشفا» كه در جاهليت خواندن و نوشتن را فرا گرفته بود، به خانه حضرت مى آمد و به زنان پيامبر اكرم(ص) خواندن و نوشتن مى آموخت و ازاين رو از سوى پيامبر اكرم(ص) مورد تقدير و تشويق قرار مى گرفت. (7)

جايگاه و مقام معلم از نظر اسلام

اگر ارزش اشخاص با ميزان ارزش كارشان تعيين شود، بدون ترديد معلمان يكى از برجسته ترين مقام ها را به دست خواهند آورد؛ زيرا اين طبقه مهم ترين و حساس ترين كارها را به عهده دارند و آثار كارشان را با كمتر طبقه اى مى توان مقايسه كرد. در درجه نخست، خداوند متعال نخستين معلم است.

الرّحمن علَّم القرآن...؛ (8) خداوند رحمان قرآن را تعليم داد، انسان را آفريد و سخن گفتن را به او آموخت.

و عَلَّمَ ادم الاسماءَ كُلَّها...؛ (9) خداوند علم اسما (علم اسرار آفرينش) را همگى به آدم تعليم داد....

اين ها همه حاكى از آن است كه يكى از بزرگ ترين اوصاف خداوند تبارك و تعالى تعليم دادن بندگان است. (10) پس از خداوند تبارك و تعالى انبيا و پيامبران الهى عهده دار اين وظيفه مهم بوده و مأموريت تعليم و تربيت مردم را به عهده داشته اند. قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد:

هوالذى بعث فى الامّييّن...؛ (11) اوست خداوندى كه در ميان مردمى عارى از دانش، پيامبرى برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخوانند و آنان را از آلودگى هاى اخلاقى و روانى پاك كنند و به آنان كتاب و حكمت بياموزند.

حضرت رسول(ص) مى فرمايد:

معلمى كه به بندگان خدا راه هاى خير و سعادت را مى آموزد، تمام جنبندگان زمين و جان داران هوا و ساكنان آسمان و زمين، از پيشگاه خداوند براى او طلب آمرزش و مغفرت مى كنند. (12)

در شأن و مقام معلم همين بس كه مولاى متقيان على(ع) مى فرمايد:

مَن عَلّمَنى حرفاً فقد صَيَّرني عبداً؛ (13) هر كس به من چيزى آموخت من را بنده خود كرد.

و چه قدر زيبا گفت رهبر فرزانه انقلاب اسلامى حضرت امام خمينى(ره)كه:

معلمى شغل انبياست.

حقوق معلم بر شاگرد

حق معلم بر تو آن است كه: 1. به او احترام بگذارى؛ 2. در پيشگاه او باادب بنشينى؛ 3. به صحبت او به خوبى گوش فرا دهى؛ 4. در مقابل او گشاده رو باشى؛ 5. با صداى بلند با او سخن نگويى؛ 6. وقتى كسى از او سؤال مى كند تو جواب ندهى و صبر كنى تا او خود پاسخ گويد؛ 7. در حضور او با ديگرى به گفت وگو نپردازى؛ 8. نزد او از ديگرى با بدى ياد نكنى؛ 9.اگركسى بدىِ او را مى گويد از او دفاع كنى؛ 10. عيب او را بپوشانى و خوبى هاى او را آشكار سازى؛ 11. با كسى كه بدخواه اوست هم نشين نگردى؛ 12. با كسى كه دوست دار اوست دشمنى نورزى. اگر چنين باشى فرشتگان پروردگار شهادت خواهند داد به اين كه مقصد تو خدا بوده و علم رابراى خداوند - جلّ اسمه - و نه براى مردم آموخته اى. (14) شهيد ثانى دركتاب منية المريد فى آداب المفيد والمستفيد درباره وظايف شاگرد نسبت به معلم نيز مطالبى را بيان كرده است كه ما خلاصه اى از آن را ذكرمى نماييم:

1. در جست وجوى استاد لايق و شايسته بودن؛ 2. تواضع و فروتنى داشتن دربرابر استاد؛ 3. صبر كردن بر جور و تندروى هاى استاد؛ 4. در انتظار استاد به سر بردن و شرفياب محضر او شدن؛ 5. تحميل نكردن وقت تدريس بر استاد؛ 6. نشستن در برابر استاد به گونه اى كه نمايان گر نزاكت و ادب شاگرد باشد؛ 7. تمركز حواس داشتن گوش دادن به سخنان استاد؛ 8. نپرسيدن نابه هنگام از استاد؛ 9. هنگامى كه شاگرد در معيت استاد گام برمى دارد اگر اين همراهى در شبان گاه انجام مى گيرد، بايد در جلو استاد راه برود و اگر در روز روشن هست بايد در عقب استاد حركت كند (البته موارد استثنايى براى اين ضابطه اخلاقى وجود دارد). (15)

اميرمؤمنان على(ع) در اين باره مى فرمايد:

حق عالم برتو اين است كه: 1. بيش از اندازه از او سؤال نكنى؛ يعنى، خيلى سؤال پيچ مكن؛ 2. دامن او را مگير؛ يعنى وقتى حال گفت وگو ندارد و خسته است سماجت مكن؛ 3.وقتى بر او وارد مى شوى و عده اى نزد او هستند بر همه سلام كن و تنها او را طرف احوال پرسى يا احترام خاص خود قرار بده؛ 4. در مقابل او بنشين و پشت سرش ننشينى و نزد او به گوشه چشم و دست اشارت نكنى و پر نگويى كه فلان كس و فلان كس خلاف نظر او گفته اند و از طول صحبتش دل تنگ نشوى چون مَثَل عالم، مَثَل نخل خرماست، بايد انتظار برى تا از آن چيزى برايت بيفتد، عالم اجرش از روزه گير شب زنده دار و جنگ جوى در راه خدابزرگ تر است. (16)

حقوق شاگرد بر معلم

حق شاگرد، و كسى كه متصدى امر تعليم و تربيت او هستى، اين است كه بدانى خدا تو را به واسطه دانشى كه ارزانى ات داشته و گنجينه حكمتى كه نزدت سپرده است، سرپرست وى قرار داده است، پس اگر اين سرپرستى الهى را نيكو انجام دهى، و براى او موقعيت يك خزانه دار خيرخواه و مهربان را حايزگردى، و نسبت به وى، همانند رهبرى الهى نسبت به زيردستش، راهنما و نصيحت گر باشى، و در برابر زحمات تربيتى و كوتاهى هاى شاگرد، صبر و حوصله وحساب گرى و ارزيابى به خرج دهى و در قبال او همانند كسى كه وقتى نيازمندى را ديدى از اموالى كه در دست دارد و عطا مى كند رفتار كنى، در اين صورت، هدايت گرى شايسته و سرپرستى رشيد هستى، و در اين زمينه مايه اميد و دل بستگى مى باشى و گرنه، به خدا خائن و به خلقش ستم گر خواهى بود و با تلف كردن عمر و قوا و استعدادهاى شاگردت، باعث نابودى او، و نا ارجمندى اش گرديده اى. (17)

عالم ربانى ملّااحمد نراقى در اين باره مى گويد:

اوّل آن كه: معلم در تعليم قصد تقرب به خدا را داشته باشد؛ دوم آن كه: بر متعلم مهربان و مشفق باشد و خيرخواهى او راملاحظه نمايد و او را نصيحت هاى مشفقانه گويد و در تعليم به قدر فهم او اكتفا كند و با نرمى و گشاده رويى با او سخن گويد؛ سوم آن كه: چون او را سزاوار علمى داند از او مضايقه نكند و كسى را كه قابل مطلبى نداند آن مطلب را با او در ميان ننهد و با او نگويد؛ چهارم آن كه: چيزى كه خلاف واقع باشد به او نگويد و نخواهد امرى را كه مطابق با واقع نيست به او بفهماند، بلكه چنان چه شبهه اى وارد شود كه نداند، سكوت كند و تأمل نمايد تا پاسخ صحيح به دست آورد و تعليم كند و اين شرطى است مهم در تعليم. (18)

در اين باره امام باقر(ع) مى فرمايد:

هركه ندانسته و نفهميده فتوا دهد، فرشته هاى رحمت و فرشته هاى عذاب او را لعنت كنند و گناه هر كس كه به فتواى او عمل كرده به عهده اوست. (19)

شهيد ثانى در كتاب منية المريد فى آداب المفيد والمستفيد درباره وظايف معلم نسبت به شاگردان نيز مطالبى را گفته اند كه ما خلاصه اى از آن را در اين جا مى آوريم:

1. ايجاد شوق و دل بستگى به علم و دانش در شاگردان؛ 2. خواهان بودن امورى براى شاگردان كه او نسبت به آن ها در خود احساس علاقه و دوستى مى نمايد؛ 3. هرگونه شرّ و بدى يى كه براى خويش نمى پسندد براى شاگردان نيز نپسندد؛ 4. عامل لطف و محبت باشد كه از مؤثرترين عوامل تعليم و تربيت است؛ 5. فروتنى و نرمش در برخورد با شاگردان؛ 6. تفقد از احوال دانشجويان؛ 7. اطلاع از نام و مشخصات شاگردان؛ 8. كوشش در تفهيم مطالب و رعايت استعداد شاگردان؛ 9. رعايت انصاف در هنگام بحث و گفت وگو و مذاكره با شاگردان؛ 10.رعايت مساوات در توجه و محبت به شاگردان؛ 11.چنان چه معلم ملاحظه نمود كه مقام و مرتبت علمى كه در آن مهارت دارد و آن را به شاگردان مى آموزد، از مقام و مرتبت دانش هاى ديگر متأخر است بايد شاگردان را به معلمانى رهنمون شود كه در آن علوم بنيادى، داراى مهارت و كارايى لازم باشند؛ (20) 12. به هيچ كس مطلبى را كه توانايى درك و فهم آن را ندارد، نگويد و هيچ كس را به مطالعه كتابى كه از سطح درك او بالاتر است تشويق ننمايد؛ 13. در حالت بيمارى، گرسنگى، خشم، افسردگى وخستگى درس نگويد، كه اين كار هم به زيان او مى باشد و هم به زيان شاگردانش؛ 14. ساعت درس را نه چندان طول دهد كه دانش آموزان خسته شوند و نه آن قدر كوتاه كند كه موجب نارسايى مطالب گردد؛ 15. ساعات معينى را براى دانش آموزان در نظر بگيرد كه آنان آموخته هاى خود را به او تحويل دهند و مشكلات خود را بپرسند؛ 16. علاقه دانش آموزان را بشناسد وهر كس را به دانشى كه دوست دارد و از توانايى فهم آن نيز برخوردار است راهنمايى نمايد. (21)

از مشكلات سيستم آموزشى ما عدم ارتباط صحيح و منطقى ميان معلم و شاگرد است واين مسئله ناشى از آگاهى نداشتن از وظايف و حقوق متقابل است كه خود معضلى بزرگ در سيستم آموزشى به شمار مى آيد. با توجه به اين كه مكتب اسلام و انديشمندان اسلامى در اين زمينه داراى نظريات روشن، صريح و منطقى مى باشند، لازم است با به كارگيرى و جاى دهى اين مطالب در محتوا ومواد آموزشى، به كمك سيستم آموزشى تقليدى پرداخت تا يكى از معضلات مرتفع گردد، ان شاءَاللَّه.

روش هاى مطالعه در اسلام 1. با وضو بودن در هنگام مطالعه: خواجه نصيرالدين طوسى در كتاب آداب المتعلمين در اين باره مى گويد:

هم چنين كتاب برنگيرد، آن را مطالعه نكند و به خواندن درس نپردازد، مگر آن كه وضو داشته باشد و با طهارت باشد. (22)

2. خسته نكردن خود در حين مطالعه: شاگرد نبايد طبع و قواى ذهنى خود را خسته و فرسوده سازد، و به مطالبى كه فكر و قواى دماغى او را پريشان مى كند و ذهن او را دچار سرگشتگى و حيرت مى نمايد، مانند كتاب هاى متعدد و آثار متنوع و متفرق، سرگرم شود كه اين كار وقت او را تلف نموده و ذهنش را پريشان مى كند. (23)

3. داشتن تنوع در مطالعه: از چيزهايى كه از بين برنده خستگى در هنگام مطالعه است، تعويض كتاب در حين مطالعه است. در اين باره در كتاب تذكرةالسامع و المتعلم به نقل از تعليم المتعلم زرنوجى چنين مى خوانيم:

ابن عباس زمانى كه از كلام خسته و كسل مى گشت، مى گفت: ديوان شعر را برايم بياوريد. (24)

حضرت على(ع) در اين زمينه مى فرمايد:

چنان كه بدن ها به ستوه مى آيند و خسته مى شوند، قلب ها نيز به ستوه مى آيند و رنجور مى شوند.

پس براى (رفع خستگى) آن دل ها؛ حكمت ها و دانش هاى تازه و شگفت آور را بطلبيد. (25)

4. تأكيد بر فهم مطالب: سزاوار است كه دانش پژوه پس از يادگيرى و مرور در مطالب درسى، نسبت به آن چه فراگرفته، سخت بينديشد و چيزى را فرانگيرد، جز آن چه آن را كاملاً فهميده باشد وگرنه چنين علمى باعث كندذهنى و از دست دادن دانايى و هوشيارى و تلف شدن وقت و عمر گران بها خواهد شد. و شايسته است كه در فهميدن مطالب از طريق اسناد و يا از راه شنيدن و تأمل و بسيار مرور كردن، كوشش مبذول دارد؛ چه اگر مقدار درس كم باشد، ولى وقت و مرور بيش ترى صرف شود، مطالب بهتر درك مى گردد. چنان كه گفته اند:

فهميدن دو حرف بهتر از شنيدن دو ورق (مطلب مى باشد). (26)

5. مباحثه و مذاكره: اگر شاگردى فقط شنونده باشد به نكات ضعف خود پى نخواهد برد، چه بسا مطالبى را نفهميده و يا بد متوجه شده، ولى به آن ها واقف نيست و يا گمان مى كند كه مطالب را مى داند، امّا در مقام بيان، قدرت اظهار آن ها را ندارد. لذا اگر به مباحثه و مذاكره بپردازد اولاً، به كمبودهاى خود پى مى برد و ثانياً، قدرت تسلط بر مطالب و بيان آن ها را مى يابد و ثالثاً، با كمك به هم مباحثه خود، به تجزيه و تحليل بهتر پرداخته و در نتيجه تبحر بيش ترى پيدا مى كند. (27) در اين زمينه گفته اند:

يك ساعت مباحثه بهتر از يك ماه تكرار درس است، به شرط آن كه با فردى منصف و نيكو سيرت مباحثه شود.

در اين زمينه نقل شده كه ابى الجارود گفته است:

شنيدم امام باقر(ع) مى فرمود: خدا رحمت كند بنده اى را كه علم را زنده مى كند، گفتم: زنده كردنش چيست؟ فرمود: به اين كه آن را با دين داران و اهل روح مذاكره كند. (28)

6. اختصاصى كردن مطالعه: با توجه به اين كه كتاب هاى زيادى هر روزه چاپ مى شوند، ما نمى توانيم تمام وقتمان را صرف مطالعه كتاب هاى مختلف نماييم، بلكه بايد در زمينه رشته تحصيلى و يا در چند موضوع اختصاصى مطالعه نماييم تا از صرف انرژى زياد خوددارى نماييم. على(ع) در اين زمينه مى فرمايد:

العلم أَكثرُ مِن...؛ (29) دانش بيش از آن است كه بتوان آن را در چنبر تصرف كشيد.

از اين رو، از هر دانشى بهتر آن را فراگيريد (و باقى را واگذاريد).

7. نوشتن مطالب: پيامبر(ص) فرمود:

قَيِّدوا العلمَ بالكتاب؛ (30) علم را با نوشتن به بند كشيد.

براى هر چه بهتر بهره بردن از مطالب خوانده شده در آينده بايد از مسائل و نكات مهم و اساسى كتاب، خلاصه بردارى كرد؛ زيرا اولاً، بهتر در ذهن ما جاى مى گيرد. و ثانياً، براى مراجعه به آن ها لازم نيست دوباره تمام آن ها را مطالعه كنيم.

امام صادق(ع) مى فرمايد:

اكتبوا...؛ (31) علوم را بنويسيد؛ زيرا (علوم را) به جز با نوشتن نمى توانيد حفظكنيد.

و نيز مى فرمايد:

القلب...؛ (32) دل به نوشته اعتماد دارد.

از مجموعه روايات در اين باره چنين استنباط مى شود كه نوشتن مطالب يكى از بهترين شيوه هاى حفظ و يادگيرى مطالب است .

8. تصحيح درس و معلومات پيش از اندوختن آن در حافظه: شاگرد، پيش از آن كه درس خود را حفظ و از بر كند، بايد در تصحيح دقيق آن در نزد استاد خويش و يا هر فرد ديگرى كه بتواند او رايارى دهد، اهتمام ورزد. آن گاه به حفظ و از بركردن سرگرم شود و محفوظات خود را تكرار نمايد. او بايد اوقات معينى رابراى مواظبت و نگاهبانى از محفوظات خود اختصاص دهد و خويشتن را در چنين اوقاتى متعهد سازد كه اندوخته هاى حافظه خويش را بررسى كند تا ثبات و پايدارى اين محفوظات كاملاً ضمانت گردد. (33)

9. بهترين اوقات براى يادگيرى: در كتاب تذكرة السامع و المتكلم آمده است كه:

بهترين اوقات براى ازبر كردن درس، سپيده دم و براى بحث كردن بامداد و براى نوشتن وسطهاى روز (ظهر) و براى مذاكره شب مى باشد. براى مطالعه، شب بهتر از روز است و در هنگام گرسنگى بهتر از وقت سيرى مى باشد. (34)

شهيد ثانى در كتاب منية المريد در اين باره مى نويسد:

شاگرد بايد اوقات و فرصت هاى شبانه روزى خود را نسبت به تحصيلات و فرآورده هاى علمى، تقسيم بندى و طرح ريزى نمايد؛ زيرا اين كار موجب بركت و ازدياد عمر علمى و فرصت هاى تحصيلى دانشجو مى گردد. بهترين اوقات و فرصت ها براى حفظ كردن، سحرها، و ساعات پس از نيمه شب و عالى ترين فرصت براى بحث و گفت وگوهاى علمى، ساعات بامدادان و مطلوب ترين موقع براى تأليف و نگارش، اوقات نيم روز و سودمندترين لحظه ها براى بررسى و مطالعه شبان گاهان و باز پس مانده ساعات روز مى باشد و در همين زمينه حديث است كه :«ساعات بامدادان، لحظات مبارك و پربركتى است». (35)

و در حديث ديگر مى خوانيم:

اغذوا في طلبِ العلم...؛ در لحظات صبح گاهى، جوياى دانش باشيد؛ زيرا من (پيامبر اسلام(ص)) از پروردگار خويش درخواست نمودم كه براى امت و پيروان من، لحظات خيروبركت را در صبح گاهان تعيين فرمايد.

10. رعايت مكان مطالعه: اگر شاگردى بخواهد در حفظ و غور معلومات خود كاملاً موفق وكامياب باشد، بايد جا و مكانى خالى از اغيار و به اصطلاح، محل دنجى را انتخاب كند كه از عوامل سرگرم كننده و مشغول سازنده از قبيل سروصدا، سبزه و گياه، رودهاى جارى، راه ها و شوارع پرتراكم، به دور باشد؛ زيرا اين عوامل مانع آسايش دل و آرامش خاطر مى باشند و موجبات تفرق و پريشانى قلب و انديشه آدمى را فراهم مى سازند. (36)

11. پرهيز از پرخورى: حضرت رسول(ص) در اين باره مى فرمايد:

القلبُ ينتحِلُ...؛ (37) زمانى كه شكم خالى باشد، قلب حكمت را جذب مى كند، ولى زمانى كه پر باشد حكمت پس زده مى شود.

حضرت على(ع) نيز مى فرمايد:

كيفَ تَصِفوا...؛ (38) چگونه تصفيه و منزه شود فكر كه - صاحب آن - دايماً سير است؟

در كتاب تذكرة السامع و المتكلم در مورد ضررهاى پرخورى مطالب بسيارى نقل شده از جمله آن كه گفته شده است:

زياد خوردن، زياد آشاميدن رابه دنبال دارد و زياد آشاميدن، باعث زيادى خواب، بلادت، كم هوشى، كسالت، فترت كار حواس، بيمارى و...مى گردد.

زرنوجى در كتاب آداب المعلم و المتعلم از قول افلاطون، اين جمله را نقل مى كند:

گرسنگى ابرى است كه علم و فصاحت را مى باراند و سيرى ابرى است كه سستى و كندى و غفلت را مى باراند. (39)

راهنمايى و مشاوره در حوزه هاى علميه

با توجه به اكرام و تقديس فوق العاده اى كه اسلام از علم و تحصيل و تعلم نموده است، انگيزه هاى اسلامى را مى توان بزرگ ترين علل گرايش به طلبگى دانست. صفا و تفاهمى كه در نظام آموزشى طلبگى حاكم است،شايد در هيچ نظام آموزشى و تربيتى در جهان نتوان يافت. (40) محيط حوزه هاى علميه دينى، محيط صفا، صميميت، اخلاص و معنويت است. امتيازى كه طلاب براى يك ديگر مى شناسند، جز امتياز علمى و تقوايى نيست. تقدم و احترام واقعى يك طلبه نسبت به ديگران جز بر مبناى تحصيلات و تقدس و تقوا نمى تواند باشد. روابط استاد و شاگرد در ميان طلاب صميمى و احترام آميز است. شاگردان احترام استاد خود را در حضور و غياب با كمال ادب رعايت مى كنند و حتى پس از مرگ آن ها همواره آن ها را به نيكى و دعاى خير ياد مى كنند. اين اندازه حرمت قائل شدن براى استاد،مخصوص محصلان علوم دينى و موارد تعليماتى است كه از اولياى دين درباره قداست علم و احترام معلم رسيده است و در ساير محيطهاى تحصيلى- چنان كه مى دانيم - اين امور كم تر وجود دارد. (41) هم زيستى نزديك ميان طلاب و مدرسان، نه تنها فضاى مساعدى را براى كسب علم و معرفت به وجود مى آورد، بلكه حلقه هاى عاطفى و هم بستگى هاى روحى رانيز موجب مى شود كه اين امر تأثير شگرفى در «تعليم» و «تدريس» داردولذت علم جويى در چنين جو مساعد و برادرانه اى صد چندان مى گردد.

اينك به چند «ارزش» مهم يادگيرى در نظام طلبگى مى پردازيم:

1. مجلس درس

يادگيرى كليه مفاهيم درسى، در حضور استاد و در مجلس درس آغاز مى شود؛ يعنى، در نظام آموزشى حوزه، پيشرفت علمى طلبه هيچ گاه ميسّر نمى شود مگر با حضور منظم وى در مجالس درس و استفاده كردن از استاد.استادان و مدرسان در محل درس و يا هر جاى مناسب ديگر زمانى،پيش ازشروع درس حضور مى يابند و تا مدتى پس از پايان درس درمحل باقى مى مانند تا بتوانند به ايرادات و مشكلات درسى شاگردان پاسخ گويند. (42)

2. مباحثه

روش طلبه ها بر اين است كه، ابتدا درسى را از استاد ياد مى گيرند، بعد خودشان آن را مطالعه مى كنند و آن گاه با يكى از هم درس هاى خود آن درس را مباحثه مى كنند. (43) بدين صورت كه هر دو يا چند نفر گرد هم مى نشينند و يكى از آن ها نقش استاد را به عهده مى گيرد و درس را مرور مى كند و توضيح مى دهد. البته در ضمن اين كه او براى طلاب ديگر تدريس مى كند، آنان نيز اشكالات، ايرادات و نقاط مبهم خود را مطرح مى كنند و از وى دليل مى خواهند، و او نيز موظف است به آنان پاسخ علمى بدهد. در هر مباحثه، مطالب درس شكافته مى شود و در معرض بحث و تعمق قرار مى گيرد. هرمفهوم كه در ذهن آماده مى شود، به كمك مفاهيم ديگر مورد بحث و تبادل نظر قرار مى گيرد.

اين بحث ها و مناظره ها داراى فوايدى است كه عبارتند از:

1. تأثير در سرعت يادگيرى: مباحثه نه تنها مفاهيم تدريس شده را در ذهن منقش مى كند، بلكه بسيارى از مطالب مرتبط به آن را در ذهن متعلم ماندگار مى سازد. هم چنين مباحثه، يادگيرى را به نوع محكمى تقويت مى كند. بدين وسيله است كه طلبه كم كم در مى يابد كه استعداد و توان يادگيرى و يادآورى بالايى دارد، در هر مباحثه كه يك طلبه بتواند در بيان مطالب درسى موفق شود، علاقه وى به مباحثه افزون مى شود و اين امر مرتباً بر سيستم يادگيرى او تأثير مى گذارد.

2. شكوفا شدن استعدادها: گاهى اوقات فردى احساس حقارت مى كند، ولى بابحث و مناظره پى به استعدادها و توانايى هاى خويش مى برد وزمينه بروز استعدادها برايش فراهم مى شود و به خودشناسى بيش ترى مى رسد. مباحثه اثر عميقى در شكفتن استعداد و شكل گيرى گرايش هاى علمى طلبه و مشخص شدن حدود آموزشى او دارد.استعدادهاى طلبه به تدريج در طول مباحثات مكرر رخ مى نمايد وطلبه احساس مى كند در يك يا چند روش و علم مشخص توانايى بيش ترى دارد.

3. رشد انديشه: بالا بردن سطح معلومات و تقويت فكر و انديشه از بركات مهم مباحثه به شمار مى آيد. با تحقيق و مطالعه فوق برنامه، طلبه كم كم به سوى تعمق در علوم خاصى پيش مى رود و چون مهارت وصاحب نظرى وى مورد تأييد ساير طلاب قرار مى گيرد، به شدت از نظرعلمى رشد كرده و گاه از سوى ديگر طلاب متقاضى، به تدريس دعوت مى شود.

4. شناخت اشتباهات خويش: برخى وقت ها انسان گمان مى كند درك اوازمطلب صحيح بوده است، در صورتى كه با بحث و مناظره افق هاى فكرى ديگرى به رويش گشوده مى شود و متوجه اشتباه خويش مى شود. آگاهى يافتن از نقاط ضعف باعث مى شود طلبه به سوى يادگيرى بيش تر وبرطرف كردن سريع تر مشكلات علمى پيش رود و توفيق خود را درمباحثات بعدى تضمين كند، به پرسش ها پاسخ علمى و منطقى دهد.

5. كشف سطح معلومات: مباحثه به طلبه مى فهماند كه در چه سطحى ازعلم قرار دارد، معمولاً چه نوع مطالبى را فراموش مى كند، در چه مهارت هايى ضعيف است و امثال اين ها. در صورت ادامه چنين روشى طلبه به تدريج شيوه دقت و نكته سنجى و روش يافتن نقاط ضعف ونيزفرم صحيح اصلاح مطالب ضعيف و بى منطق را مى آموزد واين گونه دقت ها و ممارست آن ها در مباحثات، محصل علوم اسلامى رادرسرعت انتقال مفاهيم و توانايى نقد صحيح و سريع يارى مى دهد.

6. تسلط بر روش تدريس: از بركات مهم مباحثه اين است كه بيش ترين كمك رابه طلبه مى كند كه چگونه مفاهيم درسى را تمرين نمايد. به عنوان مثال،طلبه اى كه در يك مباحثه نقش استاد را بازى مى كند، نه تنها بايدمطالب آن درس را دقيقاً بداند، بلكه بايد توان آن را در خويش بيابد كه آن مطلب را تدريس كند. منظور اين است كه حفظ طوطى وار مطالب،طلبه را در هنگام مباحثه رسوا مى كند. از اين رو، وى مجبور است ضمن آن كه مطالب را تدريس مى كند، نكات فنى «تدريس» را در نظر بگيرد.

بدين ترتيب جلسه مباحثه، به يك كلاس نمونه تبديل مى شود كه در آن طلاب به تمرين معلمى مى پردازند و يافته هاى علمى و مهارت هاى خود را عرضه مى كنند. (44)

3. انتخاب استاد

طلاب علوم دينى مقامات تدريس و استادى را به صورت خيلى طبيعى طى مى كنند. تعيين استاد، انتخابى است نه انتصابى؛ يعنى تنها خود طلاب هستند كه در ضمن آزمايش و اختيار استاد بهتر را برمى گزينند. از اين نظر در ميان آن ها قانون انتخاب حكمفرماست.

در مؤسسات فرهنگى جديد، تعيين استاد براى كلاس ها، از طريق انتصاب از سوى مقامات بالاتر است، و به همين دليل بسيار اتفاق مى افتد كه استاد مربوطه، متناسب با كلاس نيست، لايق درسى بالاتر يا پايين تر است، شاگردهاى آنان ممكن است نه راضى باشند و نه احترام قائل باشند و تنها به خاطر ترس از كم شدن نمره و مردودشدن - در عين عدم رضايت - از آن استاد تمكين و اطاعت كنند، اين گونه بى نظمى ها و بى حسابى ها در تحصيلات كلاسيك به طور فراوان وجود دارد؛ امّا در تحصيلات علوم دينى از اين گونه بى نظمى ها وجود ندارد.

بر اين اساس ترقى افراد در حوزه هاى علوم دينى، امرى است طبيعى كه از روى انتخاب اصلح صورت مى گيرد. حضرت على(ع)در وصف علماى الهى مى فرمايد:

مانند بذر انتخاب شده و تصفيه شده مى باشند كه بهترين و خالص ترين آن ها براى كاشتن انتخاب مى شوند. (45)

آية الله ناصر مكارم شيرازى در زمينه انتخاب استاد مى گويد:

ما در انتخاب استاد آزاديم؛ يعنى، در قم از اين درسى كه من مى دهم مثلاً چندين حوزه ديگر هم هست. اولِ سال كه مى شود كسانى كه شايسته خواندن اين درس هستند، حوزه هاى درسى و اساتيد را بررسى مى كنند، هر كدام را بهتر ديدند انتخاب مى كنند و هيچ الزامى ندارند[كه ] در درس من يا فلان استاد شركت كنند.

ما در انتخاب شاگرد هم آزاد هستيم؛ يعنى، ما الزامى نداريم براى شاگردان معينى درس بگوييم، مى توانيم شاگردان خود را در حوزه هاى علميه انتخاب كنيم؛ مثلاً، بگوييم ما درس عمومى نمى گوييم، بلكه تنها براى ده نفر درس مى دهيم. ما در مسئله تعيين زمان درس نيز آزاد هستيم؛ يعنى، فلان كتاب را در فلان رشته بايد تمام كنيم، امّا يك سال يا دو سال، زمان براى ما مطرح نيست. خودمان را از قيد زمان آزاد كرديم. يك وقت استادى نگاه مى كند شاگردانش را بايد كُند پيش ببرد، يك وقت استادى مى بيند شاگردانش را بايد سريع تر پيش ببرد، زمان را او انتخاب مى كند.

آزادى ديگر ما آزادى از قيد و بند مدرك است. در حوزه هاى علميه معمولاً نه مدركى به ما داده اند نه ما به كسى مدركى مى دهيم. هيچ كس براى مدرك درس نمى خواند، درس هايى كه مى خوانيم تمام بر اين اساس است كه دانش هايى را فرا بگيريم و بتوانيم از آن ها در مسير هدف هاى اسلامى استفاده كنيم.

و آزادى ديگرى كه در حوزه داريم، آزادى از رابطه درآمد زندگى با برنامه هاى علمى است؛ يعنى، هيچ استادى در حوزه علميه به خاطر درس گفتن، پولى نمى گيرد و هيچ شاگردى هم به خاطر درس خواندن پولى نمى دهد، بلكه همگى از اين قيد و بندها آزادند. لابد مى گوييد: خوب قاعدتاً يك چنين محيطى كه آن قدر آزادى به افرادش مى دهد، بايد بازدهى نداشته باشد؟ براى اين كه انسان مى پرسد: آيا انگيزه اى مى ماند كه شخص را وادار به درس خواندن كند؟ اين چه عاملى است كه اين ها را به حركت در مى آورد؟ اين عامل هر چه هست در مسائل تربيتى بايد وارد گردد، اين عامل در دنياى ما جديد است، اين همان انگيزه هاى ايمانى است كه عرض كردم، بينش توحيدى است. (46)

4. متون درسى

در نظام آموزشى علوم اسلامى معمولاً مفاهيم علمى از جزءِ ساده به كل پيچيده و غامض سير مى كند و از سوى ديگر هر درس با پيش نياز درس بعدى و هر مرحله، پيش نياز مراحل بعد است. و كتب درسى نيز با تبعيت از اين روش انتخاب شده اند؛ يعنى، مطالعه و تعليم اين كتب طلبه را در مسير مشخصى كه اين نظام تعيين كرده است رهبرى مى كند. رابطه شديد درس ها با يك ديگر آمادگى هاى لازم زندگى و فكرى را در طلبه ايجاد مى كند و از سوى ديگر آمادگى ذهنى طلبه را قدرت مى بخشد تا مطالب جديد را بر آموخته هاى پيشين خود پيوندزند. اين پيوستگى، موضوع جديد را مى آموزد و يادآورى آن مجموعه را به صورت سلسله مراتبى از مفاهيم آسان مى كند و چون هر درس جديد، پيش نياز دروس بعدى است، براى ادامه آموزش، خودبه خود «دقت» طلبه را در يادگيرى جديد و نيز يادآورى مفاهيم معلومات قبلى افزايش مى دهد. در عين حال هر جزئى از يك مجموعه درسى، خود مى تواند ياد آورنده يك كل از معلومات باشد و هر نوع تذكر، منجر به تقويت موضوع درسى و تشويق طلبه گردد. (47)

در حوزه هاى علميه با سوابق تاريخى ممتد، به مسئله راهنمايى توجه خاصى مبذول مى گردد، محور راهنمايى در اين حوزه ها استاد است. در حوزه هاى علميه استاد، مشاورِ مؤتمن طلبه است و در همه امور خانوادگى، اجتماعى و تحصيلى، استادان طرف مشورت طلاب قرار مى گيرند. راهنمايى هاى عمومى ضمن تدريس و در جلسات بحث و سخنرانى و مشاوره هاى خصوصى در حجره اختصاصى استاد و يا در مكان هاى مناسب ديگر صورت مى گيرد.

نظام راهنمايى در حوزه هاى علميه، همان استاد راهنما در سيستم هاى راهنمايى در كشورهاى مختلف جهان است. در اين نظام هر استادى راهنمايى گروهى مشخص از دانشجويان را به عهده دارد و در اتاق اختصاصى خود در ساعات غير درسى دانشجويان را به منظور راهنمايى و مشاوره مى پذيرد. درحوزه هاى علميه استاد راهنما و طلبه هاى تحت راهنمايى وى مشخص نيست و طلاب در انتخاب استاد به منظور اخذ راهنمايى آزادى عمل دارند. (48)

در زمينه راهنمايى و جهت دادن به دانشجويان، زرنوجى به دانشجويان توصيه مى كند تا در گزينش رشته تحصيلى و موضوع درسى به خود تكيه نكنند، بلكه بايد آن را دربست به استادى واگذارند كه تجربه او در راهنمايى آنان مؤثر خواهد افتاد.

بخارى، نخست به حلقه درس محمد بن حسن پيوست تا فقه بياموزد، ولى پس از چندى استاد دريافت كه بهتر است بخارى به تحصيل حديث بپردازد. بخارى به دنبال رهنمونى استادش به حديث روآورد و در جهان اسلام حديث دانى برجسته شد. (49)

راهنمايى در برخورد با دانش آموزانى كه داراى شرايط عادى نمى باشند

گروهى از دانش آموزان به علل مختلف جسمانى، روانى و يا محيطى داراى شرايط عادى نمى باشند. از بين دانش آموزانى كه در چنين شرايطى به سر مى برند، سه دسته هستند كه در رابطه با آموزش در كلاس، توجه به شرايط آن ها از اهميّت خاصى برخوردار است. اين سه گروه عبارتند از:

1. دانش آموزان داراى نقص عضو

افراد ناقص و معيوب چون به نقص خويش پى ببرند احساس حقارت و ناتوانى مى كنند. اينان در واقع از دو جهت رنج مى برند: اوّل به سبب آن نقص و محروميتى است كه در خود احساس مى كنند، دوم از توهين ها و تمسخر ديگران. (50) اگر از اين احساس حقارت پيش گيرى نشود، كم كم به عقده حقارت و خودكم بينى تبديل مى گردد. افرادى كه عقده حقارت دارند و موجوديت خودشان را از دست مى دهند خود را بى لياقت و ناچيز و ناتوان مى شمارند، از انجام كارها و قبول مسئوليت ها گريزانند، خود را به كلى مى بازند و تسليم ذلت و بدبختى مى شوند.

معلمان در كليه موارد بايد روش هايى متناسب با حالات روحى آنان اعمال كنند و ترتيبى فراهم آورند كه اين گونه دانش آموزان از سوى هم كلاسى هاى خود به هيچ وجه مورد تمسخر و يا مورد اهانت قرار نگيرند. يكى از راه هايى كه مى توان آن را مورد پذيرش دانش آموزان ديگر قرار داد، تكيه بر نكات قوى و مثبتى است كه در هر يك از اين افراد وجود دارد. براى حصول به اين هدف بايد فرصت هنرنمايى و ارائه ابتكارات، ابداعات آثار هنرى، مقاله و سخنرانى و برنامه هاى مشابه آن به اين دانش آموزان داده شود تا مورد قبول جمع قرارگيرند. (51)

با توجه به احاديث زير، مسئله راهنمايى براى معلمان در زمينه چگونگى كمك و نحوه برخورد آنان با اين گونه دانش آموزان روشن مى شود. امام صادق(ع) مى فرمايد:

مردمِ گرفتار بلا را هدف نگاه خود قرار ندهيد؛ زيرا نگاه شما آنان را غصه دار و محزون مى كند. (52)

بر صورت يونس بن عمار لكه سفيدى آشكار شد. اين عيب او را آزرده خاطر كرد، ولى از حرف هاى زهرآلود برخى مردم بيش تر رنج مى برد، به او مى گفتند: «اگر مورد عنايت خداوند مى بودى و دين حق به وجودت نيازى مى داشت، هرگز دچار اين مرض نمى شدى». يونس بن عمار از ابتلاى به مرض و هم چنين از تحقير و اهانت مردم سخت متألم و رنجيده شد، به محضر مبارك امام صادق(ع) آمد و گفته هاى شماتت آميز مردم را درباره خود به علت لكه صورت شرح داد. امام(ع) فرمود:

انگشت هاى دست مؤمن آل فرعون به هم چسبيده و بى حركت بود، او موقع سخنرانى دست معيوب خود را به سوى شنوندگان دراز مى كرد و مى فرمود:«اى مردم! از فرستادگان خدا پيروى كنيد». (53)

حضرت امام صادق(ع) با يك جمله كوتاه؛ سخن بى اساس مردم را رد كرد و در ضمن به يونس بن عمار فهماند كه تو نيز با لكه صورت خود مى توانى مانند آل فرعون خدمت گذار خدا و مروج آيين الهى باشى. گفتار امام(ع) از سويى نگرانى و احساس حقارت او را تخفيف داد و از سوى ديگر، در كانون دل او شعله اميدى برافروخت تا در خدمت گذارى به دين خدا بكوشد.

2. دانش آموزان عقب مانده ذهنى

عقب ماندگى ذهنى مراتبى دارد. آن چه در اين جا از عقب ماندگى ذهنى مورد نظر است، گروه هايى هستند كه آموزش پذيرند كه از جمله آنان مى توان افراد كودن و احمق را نام برد. درمان اين گونه دانش آموزان در جهت بالابردن سطح هوشى آنان در حد افراد عادى، امرى غير ممكن است، آن چه در قبال اين افراد مى توان انجام داد، تطبيق روش هاى آموزش و پرورش با ظرفيت هوشى آنان است.

در خصوص عدم امكان بالابردن سطح هوشى اين افراد به ذكر احاديثى مبادرت مى شود: (54)

حضرت على(ع) مى فرمايد:

عقل هاى مردم، بخشش هاى الهى است و با سعى و كوشش به دست نمى آيد، ادب و اخلاق است كه مردم مى توانند از راه سعى و مجاهده آن را بدست آورند.

حضرت عيسى بن مريم(ع) فرمود:

براى علاج مردم احمق كوشش كردم، ولى نتوانستم آنان را درمان نمايم و نارسايى عقلشان را اصلاح كنم. (55)

از اين حديث حضرت رسول(ص) نيز براى كاركردن با كودكان عقب مانده ذهنى مى توان استفاده كرد:

آن چه را كودك در قوه و قدرت داشته و انجام داده است از او قبول كند و آن چه انجام آن براى كودك سنگين و طاقت فرساست از او نخواهد.

لازم به ذكر است كه كندذهنى يا هر نوع ناراحتى روانى ديگر يك گرفتارى است و هرگونه برخورد توهين آميز در قبال اين مسئله نارواست.

رسول اكرم(ص) با جمعى از اصحاب خود بودند كه مردى از كنار آن ها عبور كرد، بعضى كه او را مى شناختند، گفتند: ديوانه است، رسول اكرم(ص)فرمود:

اين مرد به بليه اى مبتلاست. ديوانه آن زن و مردى است كه جوانى خود را در غير اطاعت الهى صرف كرده باشند. (56)

در خصوص عقب ماندگى هاى ذهنى و جسمى كه روز به روز بر تعدادشان افزوده مى شود، اسلام بيش تر به پيش گيرى و شيوه هاى جلوگيرى از معلوليت ها پرداخته و توصيه هاى ارزنده اى درباره مسائل زناشويى و حالات زن و شوهر به هنگام هم بسترشدن و...داشته است كه همه اين احاديث و روايات در واقع براى پيش گيرى از معلوليت هاى جسمى و ذهنى مفيد و مؤثر است، منتهى جامعه علمى ما هنوز پى به اين حقايق نبرده است.

3. دانش آموزان يتيم

در قرآن و آثار اسلامى، اسناد بسيارى در خصوص حقوق كودكان يتيم و امر هدايت و سرپرستى آنان وجود دارد و در همه جا اصل بر اين است كه به آن ها رسيدگى شود تا آنان دچار كمبود محبت و لغزش نگردند، اسلام مى خواهد اينان هم چون ديگر كودكان، عضو مفيد و مؤثر جامعه باشند. اسلام سرپرستى كردن از كودكان يتيم را بهترين و پسنديده ترين كارها به حساب مى آورد و مى گويد:

بهترين خانواده هاى شما، آن خانواده اى است كه در آن يتيمى مورد احسان قرار گيرد. (57)

معلم بايد در مدرسه نسبت به اين گروه ملاطفت بيش ترى نشان دهد و در تعليم و تربيت به شرايط و اوضاع و احوال آنان توجه خاص مبذول دارد. درباره كمك به ايتام، هم از نظر روانى و هم از جهات ديگر، آيات و احاديث زيادى وجود دارد كه به ذكر چند نمونه از آن اكتفا مى كنيم:

با يتيمان سخن نيكو و دل پسند گوييد. (58)

راندن يتيم هم چون تكذيب دين و آيين است. (59)

و ما نمونه هاى ديگرى هم از اين آيات داريم كه در همه آن ها توصيه و تذكر بر مراعات حال يتيمان، رعايت امر سرپرستى آنان، حفظ حقوق و خوددارى از تعدى و تجاوز به مال و زندگى آن هاست و مجموعه آن، اين انديشه را در ذهن زنده مى كند كه حتى يتيم از افراد جامعه مطالبات و حقوقى دارد.

روايات بسيارى هستند كه در حقيقت تفسير آيات فوقند و همه آن ها باوجهى روشن و همه فهم مردم را به حمايت از حق يتيم و پذيرش امر كفالت و سرپرستى آن ها واميدارند.

حضرت رسول(ص) مى فرمايد:

براى يتيم قطعاً حقى وجود دارد.

و حضرت على(ع) در اين زمينه مى فرمايد:

طفل يتيم را مانند فرزند خود تربيت كن و هر دو را به صورت يكسان از وسايل پرورش و برنامه هاى تأديب بهره مندنما.

در شرح حال رسول خدا(ص) نوشته اند كه اصرار داشت يتيمى را سرپرستى كند، حتى يكى از رازهاى ازدواج مكرر پيامبر، آن هم با زنانى مسن و فرتوت، زنانى چون ام سلمه و ديگران اين بوده است كه يتيمان آنان را بپروراند و آن ها را از تباهى و ضايع شدن نجات بخشد. (60)

راهنمايى در جهت استفاده كردن از اوقات فراغت

تمايل به تفريح كه به قضاى حكيمانه الهى در نهاد بشر آفريده شده، ازتمنّيات فطرى انسان است و مانند ساير غرايز و خواهش هاى طبيعى بايد تعديل شود و به اندازه گيرى صحيح و دور از افراط و تفريط در جاى خود ارضا گردد.

اين موضوع در گذشته مورد توجه اولياى گرامى اسلام قرار گرفته و درضمن بيان روايات متعدد، تعاليم لازم را به پيروان خود داده اند. (61) حضرت رضا(ع) در اين زمينه مى فرمايد:

از لذت هاى دنيا، براى خود سهمى برگزينيد و خواسته هاى مشروع خويش را برآوريد تا آن جا كه به مردانگى و شخصيت شما، ضربه اى وارد نيايد و از اسراف و تندروى به دور باشيد و براى اين كار از كارهاى نيك دنيا كمك بگيريد. (62)

چگونگى صرف اوقات فراغت

امام صادق(ع) درباره تقسيم اوقات زندگى به فعاليت هاى مختلف چنين مى فرمايد:

شايسته است مسلمانان پاره اى از اوقات روزانه خود را براى كارهايى كه بين آنان و خداوند صورت مى پذيرد اختصاص دهند، يعنى وقتى را براى ملاقات با برادران ايمانى و دوستان خود قرار دهند و در بخشى ديگر، نفس خود را بالذايذ و مشتهياتش كه گناه نباشد آزاد بگذارند و همين وقت آخر، آدمى را در انجام وظايف، دو وقت قبلى توانايى مى دهد. (63)

بيش تر مردم در مورد گذراندن اوقات فراغت دچار گمراهى مى باشند، بيش تر معاصى و گناهان در همين اوقات انجام مى گيرد. در اين مورد حضرت رسول(ص) مى فرمايد:

بيش تر مردم درباره دو خصلت دچار گمراهى و ضلالت هستند: يكى صحت و سلامتى و ديگرى فراغت و بى كارى . (64)

براى آن كه جوانان از ساعات فراغت خود به شايستگى استفاده كنند و آن را در فعاليت هاى مفيد و سودمند به كار گيرند، در اين جا به برخى از تفريحات سالم ولذت بخشى كه در برنامه هاى اسلامى آمده و در دنياى امروزنيز مورد توجه است اشاره مى شود تا جوانان در مواقع بى كارى خود رابا آن تفريحات سرگرم كنند و از نتايج جسمى و روانى آن ها بهره مند گردند.

1. مسافرت: مسافرت يكى از تفريحات سالم و لذت بخشى است كه در سلامت جسم و روان مؤثر است. اسلام نيز مسلمانان را به اين تفريح صحيح و سالم فراخوانده و تشويق كرده است؛ امّا بايد توجه داشت كه اسلام هر نوع سير و گردش را امضا نمى كند، بلكه فقط آن قسمى را مى پذيرد كه همراه بايك هدف انسانى باشد، هدفى كه براى فرد يا جامعه نفعى داشته باشد. رسول اكرم(ص)در وصاياى خود به حضرت على(ع) مى فرمايد:

سزاوار نيست انسان عاقل به سفر برود مگر براى سه منظور، يا براى تجارت و تحصيل درآمد و اصلاح معاش يا براى نيل به كمالات معنوى و تعالى روح و ذخيره معاد يا براى تفريح و تفرج و طلب لذايذ مباح. (65)

و نيز حضرت رسول(ص) مى فرمايد:

سفر كنيد، تا سالم و تن درست باشيد. (66)

مسافرت يكى از مهم ترين عوامل تن درستى به شمار مى آيد. به طور كلى امروز از نظر پزشكى ثابت شده است كه زندگى، كار و خوراك يك نواخت براى شخص ضرر دارد و اعضا زودتر فرسوده و ناتوان مى گردند، پس تغيير زندگى و تنوع بايد جزو برنامه هاى بهداشتى قرار گيرد. (67)

حضرت رسول(ص) مى فرمايد:

مسافرت كنيد، اگر چه در سفر نفع مالى عايدتان نشود، از فوايد عقلى بهره مند خواهيد شد. (68)

در قرآن آياتى داريم كه امر به سير در ارض كرده است:

قل سيروا فى الارض. (69)

اولم يسيروا فى الارض.... (70)

مفسران تقريباً اتفاق نظر دارند كه مقصود از آيات فوق مطالعه تاريخ است، ولى قرآن براى مطالعه تاريخ به خواندن كتاب هاى تاريخى توصيه نمى كند، بلكه دعوت به مطالعه آثار تاريخى مى كند كه اين صادق تر از مطالعه كتب تاريخى است.

در ديوان منسوب به اميرالمؤمنين(ع) شعرى هست كه مى گويد:

سفر كن، مثل مرغ پابسته نباش كه وقتى به پايش يك لنگه كفش مى بندند ديگر نمى تواند تكان بخورد. سفر كن، ولى هدف تو از سفر طلب علوها و برترى ها، يعنى طلب فضيلت ها و كسب كمال ها باشد. (71)

2. ورزش: ورزش يكى از تفريحات سالم و سودمندى است كه در سلامت و بهداشت افراد مؤثر است. و چون سلامت بدن فراهم گردد به سلامت روح هم كمك مى كند. و بديهى است نيك بختى هركس، با سلامت روح و بدن او ارتباط مستقيم دارد و اهميّت ورزش به اين است كه بدن را نيرومند و اراده را قوت مى بخشد. رسول اكرم(ص) فرمود:

خوش بخت كسى است كه آيين اسلام را پذيرفته و به قدر معاش خود درآمد دارد و قواى بدنش نيرومند است. (72)

و نيز على(ع) مى فرمايد:

سلامت بدن بهترين نعمت هاى خداوند است. (73)

و حضرت رسول(ص) در 1400 سال پيش با توجه به اوضاع و احوال آن زمان كه بيش تر كارها به صورت دستى بود و كم تر اوقات فراغت براى ورزش پيش مى آمد، حضرت توصيه هايى درباره بعضى از ورزش ها داشته اند كه عبارتند از:

الف) اسب سوارى: مسابقه اسب دوانى در اسلام به عنوان عمل ممدوح و پسنديده به حساب آمده و در ترغيب مردم به اين مسابقه روايات بسيارى رسيده است. يك روز دشمنان به مال مسلمانان در مدينه حمله بردند، رسول اكرم(ص) با گروهى از اصحاب براسب ها سوار شدند و به دنبال آنان شتافتند، ولى هر چه رفتند بدان ها نرسيدند. ابوقتاده به عرض پيامبررسانيد: اكنون كه دشمن رفت، اجازه فرماييد با هم مسابقه بدهيم، رسول گرامى پذيرفت و با آنان در اسب سوارى مسابقه داد و از همه برنده شد. (74)

ب) تيراندازى: اولياى گرامى اسلام علاوه بر ترغيب مردم به اين ورزش (مسابقه)، خود شخصاً در اين مسابقات شركت مى كردند و پيروزى هاى چشم گير به دست مى آوردند. امام صادق(ع) شخصاً در مسابقه تيراندازى حاضر مى شد و در شرطبندى آن شركت مى فرمود. (75)

ج) شنا: شنا براى جوانان يكى از ورزش هاى مفيد و ثمربخش و از تفريحات سالم و نشاطآور به شمار مى آيد كه مورد توجه پيشواى اسلام قرار گرفته و پيروان خود را به فراگرفتن آن تشويق كرده است. رسول اكرم(ص)در اين باره مى فرمايد:

به فرزندانتان شنا و تيراندازى بياموزيد. (76)

شنا عضلات را به حركت در مى آورد، بدن را به فعاليت وامى دارد، جسم را تقويت مى كند و به آدمى نيرو مى بخشد. شنا در ساعات فراغت يكى از وسايل سرگرمى و تفريح و مايه شادمانى و مسرت است به علاوه كسى كه شنا مى داند قادر است در موقع غرق شدن، خود را از آب برهاند يا غريقى را نجات دهد.

ورزش هاى مفيد و ثمربخش ديگرى وجود دارند كه جوانان مى توانند در ساعات فراغت از آن ها استفاده كنند از قبيل پياده روى، كوه نوردى، حركات سالم ورزشى و خلاصه هر قسم فعاليت عاقلانه و بى ضررى كه باعث تأمين سلامت بدن و تقويت جسم شود. (77)

3. مصاحبت با دوستان مؤمن و مورد اعتماد: معاشرت وملاقات با دوستان مؤمن مى تواند قسمتى از اوقات فراغت را به خود اختصاص دهد. اين معاشرت ها موجب مى شود كه افراد در امور معنوى و معيشت و رفع گرفتارى ها به بحث و تبادل نظر پرداخته، خطمشى زندگى خود را با استفاده از آراى يك ديگر اصلاح نمايند هم چنين دوستان مورد اعتماد، فرد را از عيوبش آگاه كرده و در رفع معايب كمك و راهنمايى خواهند نمود. حضرت امام رضا(ع) فرموده است:

سعى كنيد كه اوقات شبانه روز شما چهار قسمت باشد: 1. وقتى براى عبادت و خلوت با خدا؛ 2. وقتى براى تأمين معاش؛ 3. وقتى براى آميزش و مصاحبت با برادران مورد اعتماد و كسانى كه شما را به عيوبتان واقف مى دارند و در باطن نسبت به شما خلوص مى ورزند؛ 4. وقتى را هم به تفريحات و لذايذ مشروع اختصاص دهيد و از مسرت حاصل آن ساعات تفريح، نيروى انجام وظايف ديگر را تأمين نماييد. (78)

راهنمايى در جهت انتخاب دوست

اگرچه دوست خوب براى كليه طبقات و مردم در تمام ادوار زندگى ارزنده و مهم است، ولى براى نسل جوان اهميّت بيش ترى دارد، زيرا جوانى، دوره گسترش دوستى ها و رفاقت با هم سالان است و جوانان كه در آستانه زندگى اجتماعى قرار گرفته اند مى توانند به وسيله رفيق خوب و با فضيلت شخصيت خود را تقويت كنند و استعدادهاى اجتماعى خويش را به فعليت درآورند و خود را براى فعاليت هاى دامنه دار اجتماعى فرداى خويش مهيا سازند. يكى از وظايف مهم مربيان در اين دوره نشان دادن معيارها و ضابطه ها و اصول دوستى و رفاقت به نوجوانان است. خصوصاً اين مهم بايد در ابتداى دوره نوجوانى صورت گيرد؛ زيرا به تدريج كه بر سنين نوجوانى افزوده مى شود، دوستى و رفاقت در بين نوجوانان شكل مى گيرد و از استحكام بيش ترى برخوردار مى شود و در اين حالت، تغيير در اين دوستى ها امر ساده و راحتى نخواهد بود.

اولياى اسلام بهترين ضابطه ها و معيارها را براى انتخاب دوست و رفيق مطرح فرموده اند كه مربيان بايد آن ها را به نوجوانان به عنوان دوست يابى آموزش دهند. (79)

الف) پى ريزى دوستى ها خدايى و بر اساس معنويت باشد: حضرت رضا(ع)مى فرمايد:

هر كس در راه خدا يك دوست به دست آورد خانه اى در بهشت به دست آورده است. (80)

ب) انتخاب دوست پس از آزمايش: آزمايش بسيار لازم است تا انسان بتواند از ميان مردم دوستانى شايسته به دست آورد. مردمان با تجربه و عاقل، در انتخاب رفيق، دقيق و سخت گيرند و اگر بخواهند با كسى طرح دوستى بريزند و رفيق صميمى شوند، عقل و منطق را به كار مى برند و احساسات تند و بى جا را در اين امر دخالت نمى دهند.

امام صادق(ع) مى فرمايد:

كسى كه سه بار نسبت به تو خشمگين شود و درباره ات به بدى سخن نگويد، شايسته رفاقت است، پس او را براى دوستى انتخاب كن. (81)

و در روايت ديگرى حضرت على(ع) مى فرمايد:

كسى كه پس از آزمايش صحيح، كسى را به دوستى برگزيند، رفاقتش پايدار و مودتش استوار خواهد ماند. (82)

ج) نگه داشتن حدود دوستى: اعتدال و ميانه روى در رفاقت، نكته مهم ديگر است كه بايد همواره در نظر داشت؛ زيرا تندروى در رفاقت ممكن است زيان هاى بزرگ و جبران ناپذيرى به بار آورد و انسان را در مهلكه بيفكند! امام صادق(ع) مى فرمايد:

دوست خود را از اسرار زندگى ات آگاه مكن مگر آن سرّى كه اگر به فرض دشمنت بداند به تو زيان نمى رساند؛ زيرا دوست كنونى ممكن است روزى دشمن تو گردد. (83)

و نيز در روايت ديگرى مى فرمايد:

پس از آن كه از رفيقت جدا شدى و رشته دوستى ات را بريدى پشت سرش بدگويى و غيبت مكن كه با اين كار راه برگشت او را مى بندى، شايد تجربه هاى زندگى وى را به راه آشتى و تجديد رفاقت بكشاند. (84)

1. عبداللّه شفيع آبادى، مقدمات راهنمايى و مشاوره، «مفاهيم و كاربردها»، ص 40.

2. زين العابدين قربانى، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامى، ص 36.

3. علق (96) آيه هاى 1 - 4.

4. اصول كافى، ج 1، ص 85.

5. نهج الفصاحه، ص 64.

6. نهج البلاغه، حكمت 80.

7. علاّمه طباطبائى، خلاصه تعاليم اسلام، ص 145.

8. الرحمن (55) آيه هاى 1 - 4.

9. بقره (2) آيه 31.

10. ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيام قرآن (تفسير موضوعى قرآن)، ص 65.

11. جمعه (62) آيه 2.

12. بحارالأنوار، ج 2، ص 17.

13. علاّمه طباطبائى، خلاصه تعاليم اسلام، ص 146 - 147.

14. ذكر، دفتر هشتم، ص 48 به نقل از: معالم الاصول، ص 12 - 13 ... از شيخ مفيد محمدبن نعمان، از شيخ صدوق محمدبن على بن بابويه قمى، از ثابت بن دينار ثمالى از امام سجاد(ع).

15. سيّدمحمد باقر حجتى، آداب تعليم و تعلم در اسلام، ص 307 - 362.

16. اصول كافى، ج 1، ص 104؛ شيخ مفيد، معالم الاصول، ص 13 - 14.

17. تحف العقول، ص 267؛ مناسبات انسانى در مديريت اسلامى، ص 378.

18. ملّااحمد نراقى، معراج السّعادة، ص 63؛ مهدى نراقى، جامع السّعادات، ترجمه سيّد جلال الدين مجتبوى، ج 1، ص 160.

19. اصول كافى، ج 1، ص 119.

20. سيّد محمدباقر حجتى، آداب تعليم و تعلم در اسلام، ص 235 - 248.

21. باقر شريف قريشى، نظام تربيتى اسلام، ص 123 - 124.

22. خواجه نصيرالدين طوسى، آداب المتعلمين، ص 76.

23. شهيدثانى، منيةالمريد، ترجمه سيّدمحمدباقر حجتى، ص 364.

24. خواجه نصيرالدين طوسى، آداب المتعلمين، ص 76.

25. الدليل على موضوعات نهج البلاغه، «موضوع علم»، ص 80؛ محمدصادق صالحى، هنر مطالعه، ص 75.

26. خواجه نصيرالدين طوسى، آداب المتعلمين، ص 82.

27. محمد اسدى گرمارودى، درسهايى از تربيت انسانى، ص 167.

28. اصول كافى، ج 1، ص 115.

29. غررالحكم، ص 74.

30. نهج الفصاحه، ح 2105.

31. اصول كافى، ج 1، ص 152.

32. غررالحكم، ص 153.

33. شهيد ثانى، منيةالمريد، ترجمه سيّدمحمدباقر حجتى، ص 364.

34. خواجه نصيرالدين طوسى، آداب المتعلمين، ص 102.

35. شهيد ثانى، منيةالمريد، ترجمه سيّدمحمدباقر حجتى، ص 369.

36. همان، ص 120 و 369.

37. محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، ج 1، ص 118.

38. شرح غررالحكم، شش جلدى، حرف كاف، ح 6975.

39. خواجه نصيرالدين طوسى، آداب المتعلمين، ص 84.

40. انجمن اسلامى دانشجويان مشهد، نگرش بر ارزشهاى تربيتى در نظام طلبگى، ص 7 و 11.

41. مرتضى مطهرى، ده گفتار، ص 193.

42. انجمن اسلامى دانشجويان مشهد، نگرش بر ارزشهاى تربيتى در نظام طلبگى، ص 11 و 19.

43. مرتضى مطهرى، ده گفتار، ص 196.

44. انجمن اسلامى دانشجويان مشهد، نگرش بر ارزشهاى تربيتى در نظام طلبگى، ص 19 - 22؛ محمداسماعيل نورى و جعفر وفا، وظايف اخلاقى شاگرد و معلم، ص 64.

45. مرتضى مطهرى، ده گفتار، ص 194.

46. ذكر، دفتر هشتم، ص 17 - 18.

47. انجمن اسلامى دانشجويان مشهد، نگرش بر ارزشهاى تربيتى در نظام طلبگى، ص 23.

48. سيّدمهدى حسينى، مشاوره و راهنمايى در تعليم و تربيت اسلامى، ص 12 - 13.

49. دكتر احمد شلبى، تاريخ آموزش در اسلام، ترجمه محمدحسين ساكت، ص 239 - 240.

50. ابراهيم امينى، آيين تربيت، ص 360.

51. سيّد مهدى حسينى، مشاوره و راهنمايى در تعليم و تربيت اسلامى، ص 239.

52. بحارالأنوار، ج 16، ص 123.

53. اصول كافى، ج 2، ص 259.

54. سيّدمهدى حسينى، مشاوره و راهنمايى در تعليم و تربيت اسلامى، ص 241.

55. سفينةالبحار، ماده حق، ص 341.

56. مشكوة الأنوار، ص 153.

57. همان، ص 167.

58. نساء (4) آيه 8 .

59. ماعون (107) آيه هاى 1 - 2.

60. على قائمى، روانشناسى و تربيت فرزندان شاهد، ص 297.

61. فلسفى، جوان از نظر عقل و احساسات، ص 424.

62. بحارالأنوار، چاپ جديد، ج 78، ص 346.

63. اصول كافى، ج 5، ص 87.

64. روضه كافى، ص 152.

65. وسائل الشيعه، ج 3، ص 177.

66. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 22.

67. مجله تندرست ، شماره 6، سال 22.

68. مكارم الاخلاق، ص 124.

69. نحل (16) آيه 36.

70. روم (30) آيه 9.

71. مرتضى مطهرى، گفتارهاى معنوى، ص 285 - 289.

72. بحارالأنوار، ج 15، ص 236.

73. غررالحكم، ص 199.

74. وسائل الشيعه، ج 13، ص 346.

75. همان، ج 4، ص 231.

76. همان، ج 15، ص 194.

77. فلسفى، جوان از نظر عقل و احساسات، ص 440 - 441؛ سيّدمهدى حسينى، مشاوره و راهنمايى در تعليم و تربيت اسلامى، ص 186.

78. بحارالأنوار، ج 17، ص 208.

79. رضا كُرمى نورى و عليرضا مرادى، روانشناسى تربيتى، ص 175.

80. ثواب الأعمال، ص 83.

81. سفينة البحار، ج 2، ص 26.

82. غررالحكم، ص 695.

83. شيخ صدوق، امالى، ص 379.

84. بحارالأنوار، ج 16، ص 46.

/ 10