فصل هشتم:فنون و روش هاى مشاوره
تعريف مشاوره
مشاوره، تعاملى است بين مراجع و مشاور كه بدين وسيله به مراجع كمك مى شود تا پس از شناختن خويش تصميمات معقول و مقبولى اتخاذ كند. به بيان ديگر، مشاوره جريان بحث و بررسى مشكلات و مسائلى است كه مراجع با آن ها روبه روست و علاقه مند به طرح آن ها مى باشد. مراجع از طريق بحث و گفت وگو درباره مشكلش با مشاور در جريان رابطه مشاوره اى توأم با درك و تفاهم، به خودشناسى و كشف راه حلى موفق مى گردد و سرانجام تصميم معقول و مناسبى اتخاذ مى كند. (1) مشاوره در لغت عرب، نظرخواهى از طرف مشورت است. راغب در مفردات مى گويد:الفاظ سه گانه «تشاور»، «مشاورة» و «مشورت» به معناى استخراج رأى صحيح است؛ يعنى اين كه آدمى در مواقعى كه درباره كارى رأى صحيح از خود ندارد، به ديگرى مراجعه كند و از او رأى صحيح بخواهد و اين كلمه از ماده (ش، و، ر) گرفته شده و در قرآن كريم نيز سخن از مشاوره رفته، فرمود: «وَشاوِرهُم فى الأمر» كلمه شورا به معناى اشاره كردن و يا موضوعى كه پيرامون آن به مشاوره مى نشينند به كار مى رود. (2) اين كلمه نيز در قرآن آمده كه فرمود: «و امَرهُمْ شورى بينهم».اين بود گفتار راغب، بنابراين معناى آيه مى شود:مؤمنان آن هايند كه هر كارى مى خواهند بكنند، آن كار در بينشان شورايى مى شود كه پيرامونش مشورت مى كنند.در اين معنا اشاره اى است به اين كه مؤمنان اهل رشدند، و كارى مى كنند كه در واقع هم بايد بكنند، و در به دست آوردن و استخراج رأى صحيح دقت به عمل مى آورند و به اين منظور به صاحبان عقل مراجعه مى كنند و در نتيجه اين آيه شريفه قريب المعانى با اين آيه شريفه كه مى فرمايد: «الذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه» (3) ، خواهد شد. (4) و سعدى شيرين سخن درباره ضرورت مشاوره چه نيكو سرائيده است:با يكى يا دو كس مشاوره كن در امورى كه پر خطربينى كز يك آيينه، پيش رونگرى وزدو آيينه پشت سربينىهدف هاى مشاوره
درباره اهداف مشاوره بين متخصصان اين رشته، اتفاق نظر وجود ندارد و هر متخصص با توجه به اعتقادات و ارزش ها و آموزش هاى پيشين خويش، و نگرش نسبت به ماهيت انسان، اهداف معينى را پيشنهاد مى كند. در عين حال تقريباً تمام مشاوران متعقدند كه: مشاوره بايد به تغيير مناسب در رفتار مراجع به منظور ايجاد زندگى مفيدتر و رضايت بخش ترى بينجامد.افزايش خودشناسى و رشد همه جانبه، آموزش شيوه هاى صحيح تصميم گيرى و ارضاى نيازها و حل مسئله از اهداف مشاوره در آموزش به شمار مى آيند. راجرز خودشناسى و درك عميق خويشتن و سازگارى واقع بينانه با زندگى را از اهداف مهم مشاوره تلقى مى كند. (5) معمولاً هدف از مشاوره به دست آوردن نظريه صحيح يا نظريه بهتر و يا بهترين نظريه هاست. واضح است كه اين گونه مشورت در مورد رسول خدا(ص)و امامان معصوم(ع) معنا ندارد؛ زيرا آنان در اثر كمال عقل و درايت و علم و ارتباط روحى و تأييد الهى و عصمت و مصونيت از خطا و اشتباه همواره بهترين نظريه ها و طرح ها را در اختيار دارند و هيچ نيازى به استفاده از نظريه و فكر و علم ديگران نخواهند داشت. بنابراين، مشورت كردن هميشه دليل بر ناآگاهى نيست و در بسيارى از موارد، مشورت به منظور غير از كسب آگاهى بيش تر و يا به دست آوردن نظريه بهتر انجام مى شود و مشاوره پيامبر(ص) و ساير معصومان(ع) به خاطر هدف يا هدف هاى ديگرى صورت مى گرفت كه مهم ترين اين هدف ها به شرح زير است: 1. مشاوره براى شخصيت دادن به امت؛ 2. مشورت براى آزمايش؛ 3. مشورت براى آگاه شدن مشورت كنندگان؛ 4. مشاوره براى استفاده از تأييد مردم؛ 5. مشورت براى رشد فكرى مردم؛ 6.مشورت براى اين كه بدانند حكومت استبدادى نيست و به نظريات مردم احترام گذاشته مى شود؛ 7. مشاوره براى اين كه در صورت شكست انتقاد نكنند؛ 8. دانستن اين كه نظرخواهى از ديگران عيب و عار نيست. (6) در رابطه با هدف هاى مشاوره به ذكر چند حديث از نبى اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) مى پردازيم:نبى اكرم(ص) مى فرمايد:به راستى خدا و پيامبرش از مشورت نمودن بى نيازند ؛ و ليكن خدا آن را وسيله رحمت براى امت من قرار داد؛ زيرا كسى كه به شور بنشيند، به رشد و سعادت رسد و هركه آن را ترك كند، گمراه گردد. (7) و در حديثى ديگر مى فرمايد:كسى نيست كه با ديگران مشورت كند و به سوى رشد و كمال هدايت نشود. (8) و حضرت على(ع) مى فرمايد:مشورت عين راه يابى است، آن كس كه به فكر خود متكى گردد، خود را به مخاطره انداخته است. (9) و در سخنى ديگر مى فرمايد:هر كه با خردمندان مشورت كند با انوار خردهاى آنان روشنى يابد و به راه راست و رستگارى فايز گردد. (10) از جمله اهداف و ثمرات ديگر مشاوره مى توان موارد زير را نام برد:نيروى فكر و انديشه را در افراد پرورش مى دهد؛مشورت نعمت بزرگ خداوندى براى انسان هاست كه آنان را به خودمتكى مى سازد و از داشتن استعدادها و نيروهاى سازنده آگاه مى سازد،وآنان را به اصل تفاهم و به وجود آوردن هم آهنگى در زندگى مطلع مى نمايد؛آسايش و راحت شدن كارها، پشيمان نگشتن، عدم هلاكت و عجز، كسب تجربه، تشخيص راه هاى خطا، روشن شدن رأى و تدبير، نزديك شدن راه دشوار و (11) ....اهميّت مشاوره
با توجه به اهميّت مسئله مشاوره، در كتاب آسمانى ما قرآن، چند جا به اين موضوع اختصاص يافته است:اى پيامبر! رحمت خدا تو را با خلق مهربان و خوش خوى گردانيد، و اگر تندخو و سخت دل بودى، مردم از گرد تو متفرق مى شدند پس چون امت به نادانى درباره تو بد كنند، از آنان درگذر و از خدا بر آن ها طلب آمرزش كن و در كارها با آنان مشورت كن.... (12) در تفسير اين آيه، ابن عباس گويد:وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر(ص) فرمود: «آگاه باشيد كه خدا و رسولش از مشورت بى نياز هستند، لكن خداوند آن را رحمت براى امت اسلام قرار داد». پس كسى كه مشورت نمايد از ترقى و به راه راست شدن باز نمى ماند و كسى كه مشورت نمودن را ترك كند، از گمراهى و ضلالش كاسته نمى شود. (13) در آيه ديگر خداوند مى فرمايد:... كسانى كه نداى خدا را اجابت نموده و نماز را به پا مى دارند و كارهاى آنان در ميان خود براساس مشورت است.... (14) خداوند پس از مسئله ايمان و نماز، شورا را قرار داده است كه اين خود دليل بر اهميّت مسئله است كه مؤمنان بايد در كارهاى شان با يك ديگر مشاوره نمايند و اين كه اين آيه در مكه نازل شده، و در مكه حكومت اسلامى تشكيل نشده بود، استفاده مى شود كه لزوم مشاوره مخصوص حكومت و اداره مملكت نيست و همه امور از فردى، اجتماعى، حكومتى و... را در برمى گيرد. (15) و آيه ديگرى در اين باره است كه مى فرمايد:... هيچ كس موظف به بيش از مقدار توانايى خود نيست، نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق ضرر زدن به كودك را دارد و نه پدر، و بر وارث او نيز لازم است كه اين كار را انجام دهد (هزينه مادر را در دوران شيرخوارگى تأمين نمايد) و اگر آن دو با رضايت يك ديگر و پس از مشورت بخواهند كودك را از شير باز گيرند، گناهى بر آن ها نيست.... (16) در حقيقت مى توان گفت: پدر و مادر در پرورش، تربيت، تحصيل و...فرزند بايد مشورت نمايند، تا مبادا با روش و عمل كج، فرزندانشان از راه صحيح منحرف شوند.اهميّت مشورت به قدرى است كه پيامبر(ص) مى فرمايد:اگر فرمان روايان شما از نيكان و ثروتمندان بخشنده باشند و كارهاى تان با مشورت انجام گيرد، پس روى زمين زيستن براى شما بهتر از درون آن است و هرگاه فرمان روايانتان اشراف شما و ثروتمندانتان بخيل بوده، امورتان با شورا انجام نگيرد، در چنين وضعى، درون خاك و مردن براى شما برتر از زندگى روى خاك است. (17) و در سخنى ديگر مى فرمايد:هيچ پشتوانه اى با وثوق تر و استوارتر از مشورت كردن نيست. (18) و ما در ادبيات ملى كشورمان به اهميّت مشاوره و ارزش شورا از نظر مولوى برمى خوريم كه مى گويد:مشورت ادراك و هُشيارى دهد عقل ها مر عقل را يارى دهد گفت پيغمبر بكن اى رايزن مشورت، كالمُسْتَشارُ مُؤْتَمَن مشورت در كارها واجب بود تا پشيمانى در آخر كم شود مشورت كن با گروه صالحان بر پيمبر، امر شاورهم بخوان (امرهم شورى ) براى اين بود كز تشاور سهو و كژ كمتر شود كاين خردها چون مصابيح انوراست بيست مصباح از يكى روشن تر است (19)خصوصيات راهنما و مشاور
خصوصيات راهنما يا مشاور در موفقيت كارش تأثير به سزايى دارد. راهنما يا مشاور بايد ويژگى هايى داشته باشد از جمله اين كه:از سلامت روانى و جسمانى برخوردار باشد و از بخل و حسد و دروغ بپرهيزد؛با هوش باشد و به راحتى و صراحت و فصاحت صحبت كند و توانايى لازم براى استدلال و درك و فهم مطالب را داشته باشد؛ به انسان ها و حل مسائل و مشكلات آنان علاقه مند باشد؛در روابطش با ديگران انعطاف پذير و جسور باشد و كسى را به بحث و تبعيت از خويش مجبور نكند؛ صميمى، مهربان و رازدار باشد و به ديگران احترام بگذارد؛ از توانايى ها و محدوديت هاى خودآگاه باشد؛ در زمينه مشاوره، روان شناسى، تعليم و تربيت، جامعه شناسى و نيز امكانات شغلى، تحصيلى و بهداشتى جامعه آگاهى داشته باشد؛ متقى و خوش نام باشد و خدمت صادقانه و خالصانه به هم نوع را مدنظر داشته باشد؛ حضور ذهن داشته باشد و بتواند سؤالات دقيق و مناسب را به موقع مطرح سازد؛به مطالعه و افزايش دانش خود علاقه مند باشد و بكوشد در جريان جديدترين مطالب علمى درباره رشته اش قرار گيرد؛ در برقرارى رابطه با انسان ها مجرب باشد و تحمل شنيدن مطالبى را كه خود به آنان معتقد نيست داشته باشد. (20)خصوصيات راهنما و مشاور از ديدگاه اسلام
از آن جا كه «مشورت» اصطكاك دو فكر است كه از «القاى» آن دو، فكر «مشورت گر» نيرو مى گيرد و قدرت درخشندگى خاصى پيدا مى كند، از اين رو نبايد با هر فردى مشورت كرد و با بررسى احاديث منقوله از نبى اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) خصوصيات مشاور يا راهنما را مى توان به شرح زير بيان كرد:1. عاقل باشد:طبق فرموده بزرگان دين، بهترين راهنماى ما، عقل ماست و بايد با كسانى مشورت كرد كه از اين نعمت به نحو احسن برخوردار باشند. نبى اكرم(ص)مى فرمايد:از عاقل رهبرى جوييد تا به راه راست برسيد و وى را نافرمانى نكنيد كه پشيمان مى شويد. (21) حضرت على(ع) در اين باره مى فرمايد:بهترين اشخاص براى مشورت، افراد عاقل، دانشمند، محتاط و با تجربه هستند. (22) 2. آزاد و متدين و خداترس باشد:نبى اكرم(ص) مى فرمايد:مشورت خويش را با كسى كه از خداوند متعال خوف دارد قرارده. (23) حضرت على(ع) مى فرمايد:با افرادى كه از خدا مى ترسند، مشورت كن تا به حقيقت برسى. (24) امام صادق(ع) مى فرمايد:در آن چه آيينت اقتضا مى كند، با كسانى كه داراى پنج خصلت باشند، مشورت كن: آنان كه داراى عقل، حلم، تجربه، نصح و تقوا هستند. (25) 3. رازدار و امانت دار باشد:اصولاً از وظايف اخلاقى و دينى هر مسلمانى است كه راز برادر و خواهر مسلمان خود را حفظ نمايد. در شريعت مطهر اسلام كتمان سرّ مؤمن مورد تأكيد قرار گرفته و خداوند وعده داده است كسى كه راز برادر مؤمن خود را كتمان نمايد، در روز قيامت روزى كه سايه اى جز سايه رحمت الهى وجود ندارد، در سايه عرش خود پناه دهد و اين رازدارى در مورد مشاور به اقتضاى شغلى، از اهميّت بيش ترى برخوردار است؛ زيرا اوّلاً، اگر فرد اطمينان پيدا كند كه اسرارش نزد مشاور محفوظ مى ماند، با جرأت و اطمينان كامل همه آن چه را كه در مداواى وى تأثير داشته باشد، بى مهابا اظهار مى كند و اثر مثبت اين كار نيز در تشخيص بيمارى بر كسى پوشيده نيست. در اين مورد على(ع) مى فرمايد:كسى كه زواياى پنهان بيمارى اش را كتمان نمايد، طبيبش از معالجه وى عاجز مى ماند. (26) و هم چنين آن حضرت مى فرمايد:الكِتْمانُ مِلاكُ النّجْوى ؛ (27) رازدارى پايه و زيربناى راز سپردن است (اگر مشاور راز نگه دار نباشد هيچ كسى براى مشاوره به او رجوع نخواهد كرد).و پيامبر(ص) مى فرمايد:شخص مشاور بايد امين و قابل اعتماد باشد. (28) 4. عالم و با تجربه و دورانديش باشد:نمى توان در كارهاى مهم زندگى با افرادى كه بينش عميق و دورانديشى ندارند مشورت كرد، حضرت على(ع) در اين باره مى فرمايد:با دوست مهربانِ دورانديش مشورت كن، پيروزى مى آورد. (29) و در حديثى ديگر مى فرمايد:بهترين انسان ها براى مشورت، افراد عاقل، دانشمند، محتاط و باتجربه هستند. (30) و نيز مى فرمايد:در امور خود با فرد ناآگاه مشاوره مكن. (31) 5. اهل مطالعه و صاحب رأى و كوشا در نظردادن باشد:انسان در هر شغل و حرفه اى لازم است كه مهارت هاى مورد نياز آن شغل و حرفه را به دست آورد. اين امر درخصوص مشاور از اولويت خاصى برخوردار است؛ زيرا وى سروكارش با روح و روان انسان - كه اشرف مخلوقات عالم وجود است - مى باشد. امام صادق(ع)در اين باره مى فرمايد:هر صاحب صنعت و حرفه اى براى مورد توجه واقع شدن به سه خصلت نياز دارد: 1. در كار خود حاذق و ماهر باشد؛ 2. در آن كار حق امانت را ادا نمايد؛ 3. نسبت به مراجعان خوش رو و مهربان باشد. (32) پيامبر گرامى اسلام حضرت محمد(ص) مى فرمايد:دانشمندترين انسان كسى است كه علم مردمان (ملل مختلف) را به علم خود بيفزايد. (33) 6. اهل عمل باشد:پيامبر گرامى اسلام حضرت محمّد(ص) مى فرمايد:هر علمى براى صاحبش وبال است، مگر آن چه به آن عمل شود.و در بيانى ديگر مى فرمايد:اهل دوزخ از بوى بد عالِم بى عمل در اذيتند. (34) و قرآن در اين باره مى فرمايد:اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا چيزى را بيان مى كنيد كه انجام نمى دهيد. (35) 7. متواضع باشد:اين خصيصه اخلاقى كه بر هر كس مراعات آن در برخوردهايش با ديگران لازم است، ضرورتش براى مشاور از آن ناشى مى گردد كه مشاور با توجه به دانش و مهارت و موقعيت اجتماعى خود، ممكن است خداى ناكرده دچار خود برتربينى گردد. چون انسان ها به او نياز دارند و مشاور خود را از آنان بى نياز مى داند، ممكن است نسبت به مراجعان خود دچار تكبّر گردد، از اين رو، مشاور بايد على الدوام شنواى نداى فطرى فطرت خود باشد، كه چه بسا نيازمندان و مراجعان وى در بُعد انسانى و اخلاقى در مراحل بسيار عالى ترى قرار داشته باشند. در غير اين صورت اوّلاً، احساس غرور و تكبّر بى جا باعث بى اعتنايى مشاور به وظيفه انسانى اش، يعنى كمال توجه و علاقه به مراجع مى شود. ثانياً، احساس ياد شده از سوى مراجع موجب تقليل اعتماد وى نسبت به مشاور و در نتيجه اختلال در درمان مى گردد. (36) رسول اكرم(ص)مى فرمايد:تواضع، برآدمى جز رفعت مقام نمى افزايد. (37) 8. عفيفت و پاك دامن باشد:هنگامى كه زمام قوّه شهويّه، در دست عقل قرار داشته باشد، انسان داراى عفت است. امام باقر(ع) مى فرمايد:هيچ عبادتى بهتر از عفت و پاكى شكم و فرج آدمى نيست. (38) دكتر چهرازى مى گويد:مشاور بايد پاك دامنى را شعار خودسازد و در پيش آمدهاى گوناگون زندگى از راه راست منحرف نگردد. پاك دامنى اندازه و حد ندارد، و اگر مشاور به اين صفت مزيّن باشد، سزاوار است كه در جامعه مرتبه و مقام بزرگ بيابد وگرنه به زودى مردم حقيقت امر را خواهند دانست و از اعتبارش كاسته خواهد شد.وى در زمينه ازدواج مشاور مى گويد:امّا درباره زناشويى، مشاور را سزاوار باشد كه هرچه زودتر متأهل شود؛ زيرا كه زنان و دختران به او مراجعه مى كنند و اخلاقاً در معرض خطر مى افتد و ممكن است دچار لغزش هايى گردد كه تدبيرناپذير باشد، نيز بهترين وسيله جلب اعتماد خانواده ها همانا متأهل بودن مشاور است. (39) 9. با صراحت و فصاحت صحبت كند و از توانايى لازم براى درك و فهم مطالب برخوردار باشد: قرآن مى گويد:و قولوا للناس حسناً؛ (40) بيان به بهترين صورت باشد.و در آياتى ديگر در اين زمينه مى فرمايد:سخن رسا باشد چنان كه در نفس شنونده مؤثر افتد. (41) طرز اداى كلام نيز خوب باشد كه مخاطب، خوب بفهمد و او را مطلوب و مقبول افتد. (42) بايد با مردم به بهترين صورت حرف زد. (43) بايد حرف را محكم و مستدل گفت.سخن را چنان نرم و مطبوع بايد گفت كه (عايق ها را از درون مخاطب كنار زند، و او را به توجه وادارد) تا متذكر و بيدار گردد و بلكه باعث خشيّت دل وى شود. (44) 10. مهربان و صميمى باشد: حضرت على(ع) مى فرمايد: مشورت با محتاط مهربان مايه پيروزى است. (45) و امام صادق(ع) مى فرمايد:...مشاور بايد دوست صميمى باشد و اگر دوست صميمى باشد، سرِّ تو را كه بر او آشكار ساخته اى پنهان خواهد كرد.... (46) 11. داراى ظاهرى آراسته باشد: روايت شده است كه پيامبر اكرم(ص)در آيينه مى نگريست و موهاى خود را مرتب مى كرد و شانه مى زد و گاهى در آب مى نگريست و مويش را مى آراست و علاوه بر خانواده اش خود را براى اصحاب نيز مى آراست و مى فرمود:خداوند از بنده اش مى پسندد كه براى رفتن نزد برادرانش خود را براى آن ها آماده كند و زيبا سازد. (47) 12. از توانايى ها و محدوديت هاى خود آگاه باشد و در مسير تكامل روانى و اخلاقى خود حركت كند: بايد نفس و روان خود او از بيمارى هاى روانى، سالم و مصون بوده و يا لااقل گام هاى بلندى در مسير تكامل روانى و اخلاقى خود برداشته باشد تا از توانايى هاى لازم براى پيشرفت و موفقيت در جهت درمان بيماران، در سايه آگاهى هاى جوشيده از تجارب شخصى خويش برخوردار باشد، و با تصميم و قاطعيت لازم دست مساعدت و هم يارى را به طرف بيماران خود براى رهايى آن ها از آفات و انحراف ها و بيمارى هاى شان بگشايد، و يا دست كم به تزكيه نفوس بيماران از طريق ايجاد حس امنيّت خاطر، آنان را يارى دهد. و وظيفه مهم و اساسى يك مشاور اين است كه بايد دايماً در حال صعود بر نردبان ترقى اخلاقى باشد و آگاهى هاى خود را از قانون الهى به دست آورد و خود نيز فردى با فضيلت و پاى بند به مكارم اخلاق و حريص و كوشا در ايثار و فداكارى و به دور از منافع مادى باشد؛ چون اگر گرفتار روح انتفاعى و سودجويى باشد، درمان او عقيم و نازا خواهد بود و چگونه ممكن است يك مشاور، روان بيمارش را شناسايى كرده و از عوامل و موجبات بيمارى او سر برآورد بدون اين كه خود از درد و بيمارى خطرناك و خطر بيمارى ها آگاه بوده و قبل از آن كه بيمارى سهمگين را در خويشتن درمان كند و دست اندكار درمان همين بيمارى درباره بيماران ديگر گردد؟ (48)روش هاى راهنمايى و مشاوره
مشاور بايد براى كمك به مراجع در جريان مشاوره از روشى خاص استفاده كند. در انتخاب روش مشاوره عوامل متعددى از جمله شخصيت مشاور، نگرش او نسبت به ماهيت انسان، نوع مشكل، خصوصيات مراجع و امكانات محيطى دخالت دارند. روش هاى مشاوره از نظر ميزان فعاليت مراجع، مشاور و چگونگى بين آن ها به سه نوع مستقيم، غيرمستقيم و انتخابى تقسيم مى شوند: (49) 1. روش مستقيم: اين روش كه به روش متمركز بر مشاور مرسوم است، پيشرو آن ويليامسون استاد دانشگاه «مينوسوتا» مى باشد. در اين روش گرداننده، مشاور است. او خود را متخصص فن با زمينه تجربى و صلاحيت علمى كافى مى داند و سعى مى كند از طريق جمع آورى اطلاعات، تجزيه و تحليل آن ها و كشف مشكل، اقدام به ارائه راه حل و رفع مشكل مراجع نمايد. نقش مشاور در اين روش مانند نقش پزشك است كه در پى تشخيص و كشف علت بيمارى و درمان آن مى باشد. مشاور پيرو روش مستقيم، معلومات و تجارب تخصصى اش را به عنوان منبع يارى دهنده اى، در راه اتخاذ تصميم عاقلانه، تقديم افراد مى كند. (50) 2. روش غيرمستقيم: اين روش كه در نظريه هاى گشتالت مراجع محورى و هستى گرايى كاربرد دارد، اعتقاد كلى بر آن است كه اگر مراجع در يك محيط مشاوره اى گرم و پذيرا قرار گيرد، خودش مى تواند به حل مشكلش اقدام كند و در نتيجه بر استفاده از فنون مشاوره تأكيد چندانى نمى شود. از مشخصات عمده اين روش آن است كه، مراجع، رهبرى بخش مهمى از فعاليت هاى جلسه مشاوره را برعهده مى گيرد و مشاور به جاى تشخيص مشكل و علت يابى، به انعكاس احساسات مراجع اقدام مى كند و بدين وسيله به او يارى مى دهد تا پس از بحث و گفت وگوى آزاد درباره مشكل به كسب بينش و خودشناسى برسد و سرانجام خودش راه هايى را براى حل مشكل پيشنهاد و پس از بررسى جوانب آن به انجامش بپردازد.3. روش انتخابى: ثورن از پيش گامان اين روش است. از آن جا كه هيچ يك از روش هاى مستقيم و يا غيرمستقيم به علت تفاوت هاى فردى و تنوع مشكلات انسان ها، به تنهايى براى حل مشكلات همه افراد نمى توانند مفيد واقع شوند و كافى نيستند، مشاور به كاربرد روش انتخابى اقدام مى كند. (51) طرف داران اين روش معتقدند: انتخاب روش نبايد برمبناى آزمايش و خطا صورت گيرد. بدين طريق كه مثلاً، مشاور روش ها را يكى پس از ديگرى به كار بندد تا سرانجام به نتيجه مطلوب برسد؛ زيرا تفاوت هاى فردى زياد، و افراد خيلى پيچيده مى باشند و جامعه اى كه در آن زندگى مى كنند نيز پيچيده و درك مشكلاتشان بسيار دشوار و بدين علت هيچ روشى به تنهايى نمى تواند براى همه افراد مفيد واقع شود. (52)روش هاى راهنمايى و مشاوره در اسلام
براى موفقيت در هركارى، آگاهى به اسباب و وسايلى كه بتواند سريع و آسان ما را در رسيدن به هدف يارى دهد، لازم است. به عبارت ديگر، اتخاذ روش هايى كه بتواند ما را به سادگى و آسانى در پيمودن جاده موفقيت يار و مددكار باشد از شرايط توفيق در انجام هركارى است. اسلام پيروانش را به اتخاذ روش ها و شيوه هاى درست در انجام كارها توصيه كرده است. امام صادق(ع) مى فرمايد:عمل كننده بى بصيرت به رهنوردى ماند كه بيراهه رود، سرعت حركت او را به هدف نمى رساند جز آن كه دورش كند. (53) هر رشته از علوم، متد و روش خاص به خود را دارد كه اگر درست و به جا به كار گرفته شود، نتايج مطلوبى به همراه خواهد داشت. راهنمايى و مشاوره نيز چنين است. براى آن كه بتوان استعدادهاى نهفته مراجعان را در جهت مطلوب شكوفا ساخت و آن ها را انسان هاى الهى و مفيد براى امت اسلام پرورش داد، لازم است كه مشاوران از روش هاى راهنمايى و مشاوره اسلامى بهره گيرند. در راهنمايى و مشاوره اسلامى با توجه به تفاوت هاى فردى و مقتضيات زمان از هر سه روش (مستقيم، غير مستقيم و انتخابى) استفاده شده است. با توجه به اين كه انسان موجودى پيچيده است، هيچ گاه نمى توان روش واحدى را براى همه مراجعان به كار گرفت. اسلام با توجه به تفاوت هاى فردى و مقتضيات زمان و بر مبناى نيازهاى مراجع از روش مناسب و خاص خودش استفاده مى كند. روش هايى كه از منابع و متون اسلامى در راهنمايى و مشاوره برداشت مى شود به شرح زير است: موعظه و نصيحت، تلقين به نفس، اعطاى بينش، محاسبه نفس، اسوه حسنه، تزكيه، عبرت هاى تاريخى قصص، ضرب المثل ها، تبشير و انذار و ساير روش هاى ديگرى كه ممكن است به كار رفته باشد؛ امّا پژوهش گر از آن بى اطلاع باشد كه از بين اين ها به توضيح چند روش مى پردازيم:1. موعظه حسنه؛ 2. روش الگويى؛ 3. قصص و ضرب المثل ها.موعظه حسنه موعظه در جايى گفته مى شود كه كلمات و جملاتى به منظور بازداشتن و يا تسكين شهوت، غضب و...ضرورى است. راغب اصفهانى مى گويد:موعظه منعى است كه مقرون به بيم دادن (از عواقب كار) باشد.وى هم چنين از خليل بن احمد، لغوى معروف نقل مى كند كه:موعظه يادآورى قلب است نسبت به خوبى ها در امورى كه موجب رقت قلب گردد.موعظه، كلامى است كه به دل نرمى و رقت مى دهد، قساوت را از دل مى برد، خشم و شهوت را فرو مى نشاند، هواهاى نفسانى را تسكين و به دل صفا و جلا مى دهد. هيچ كس از موعظه بى نياز نيست، ممكن است فردى از تعليم شخصى ديگرى بى نياز باشد، امّا از موعظه او بى نياز نخواهد بود؛ زيرا دانستن، يك مطلب است و تحت تأثير تلقين يك نفر واعظ مؤمن متقى قرار گرفتن، مطلبى ديگر. مى گويند: حضرت على(ع) به يكى از اصحابش فرمود:عِظْني؛ مرا موعظه كن.و مى فرمود:در شنيدن اثرى هست كه در دانستن نيست. (54) اسلام نيز موعظه را يك امر مفيد و مؤثر مى داند و در ارزش و اهميّت آن احاديث فراوانى داريم؛ از جمله اين كه حضرت على(ع) مى فرمايد:موعظه ها نفوس انسان ها را صاف و نورانى مى كند. (55) و قرآن كريم سرشار از پند و اندرز است چه از سوى خداى تبارك و تعالى و چه از ناحيه پيامبران و شخصيت هاى بزرگى چون لقمان و.... به عنوان مثال، در قرآن مى خوانيم:خداوند به شما دستور مى دهد كه امانت هاى مردم را به صاحبانشان بازگردانيد و زمانى كه بين مردم به قضاوت مى پردازيد، به عدالت داورى كنيد. خداوند به بهترين وجهى شما را «موعظه» مى كند كه خداوند شنونده بيناست. (56) و در جاى ديگر پند و اندرز لقمان را در قرآن كريم چنين بازگو مى نمايد:اى رسول ما! ياد كن وقتى را كه لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت: اى پسر عزيزم! (نخست پند من به تو اين است كه) هرگز شرك به خدا نياور كه شرك، ظلم بزرگى است.... (57) خداوند براى دعوت مردم به راه خود مى فرمايد:مردم را با حكمت و موعظه نيكو به راه خدا بخوان. (58) آيات فوق نمونه اى از پند و اندرزهاى قرآن كريم بود وگرنه همه قرآن براى اهل تقوا، پند و موعظه است؛ چرا كه قرآن مى گويد:اين كتاب بيان براى مردم و هدايت و موعظه براى پرهيزگاران است. (59) پند و موعظه گاه به ديده مذمت نگريسته شده است و پاره اى از مكاتب ترتيبى، مربيان را از به كار بستن آن برحذر داشته اند و بى ترديد موعظه، گاه در مستمع، مقاومت و بلكه لجاجت برمى انگيزد. از اين رو در قرآن، به هنگام سخن از اين روش، قيد «حسنه» آمده است تا آن را از موعظه سيّئه جدا سازد. (60) ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة...؛ (61) مردم را با موعظه حسنه به راه خدايت دعوت كن....ويژگى هاى موعظه حسنه و نافذ، در آيات مختلف مطرح شده است:و من احسن قولاً ممن دعا الى اللّه.... (62) در آيه فوق دعوت ديگران به راه خدا، هنگامى شايسته و احسن شمرده شده است كه مبتنى بر عمل صالح و اعتقاد سالم باشد. به عبارت ديگر، پند و موعظه ديگران و دعوت آنان به راه خدا، هنگامى پسنديده است كه گوينده، خود، عامل باشد و عمل او برخاسته از اعتقاد و التزام نسبت به حق باشد. هريك از اين دو ويژگى مورد نياز است تا موعظه در پرتو آن ها خوب، نافذ و سازنده شود. اگر ويژگى نخست نباشد، موعظه لقلقه اى بر زبان است و هم چنان كه تنها از زبان گوينده لغزيده است، نيز تنها بر قشر وجود شنونده مى لغزد، و نه بيش. (63) هرگاه عالم به علم خود عمل نكند، موعظه اش از دل ها فرو مى چكد، چنان كه باران بر سنگ صاف مى لغزد. (64) و اگر ويژگى دوم موجود نباشد؛ يعنى، موعظه گر، پند خود را به عمل درآورد، امّا نه از روى اعتقاد و التزام درونى، ناگزير به ظاهرسازى در برابر ديگران مى شود و اين نيز آفت موعظه است؛ زيرا ظاهرسازى پرده پردوامى بر رخنه ميان بود و نمود نيست و سرانجام خواهد گسست. علاوه بر اين دو ويژگى كه پايه هاى اصلى موعظه حسنه را تحكيم مى بخشند، از حيث صورت نيز بايد خصايصى در موعظه باشد. (65) تا آن را از پند بد متمايز كند. در آيات و روايات، خصوصياتى در اين باب وارد شده است، هم چون:شفقت و خيرانديشى موعظه گر بايد در موعظه اش نمودار باشد.موعظه بايد در خفا و به صورت خصوصى بر فرد القا شود تا بهتر مورد قبول قرار گيرد و به مقاومت و عناد كشيده نشود مگر مواعظى كه به طور عموم و كلى القا مى شود و فرد خاصى مورد نظر نيست. حضرت على(ع) در اين باره مى فرمايد:نصيحتى كه در حضور ديگران انجام بگيرد يك نوع ملامت و عتاب است. (66) بهتر است موعظه كوتاه باشد تا بهتر مورد قبول قرار گيرد، مخصوصاً در مورد كودكان. مردم غالباً از خطابه هاى طولانى خسته مى شوند و حاضر به گوش دادن نيستند، اگر هم به گوششان بخورد از گوش ديگر خارج مى سازند.موعظه بايد رسا و بليغ و سنجيده و با اوضاع و شرايط شنونده و طرز فكرش مناسب باشد.در موعظه بايد گام به گام پيش رفت. بايد ابتدا پايه ها را تثبيت و استوار ساخت، بعداز آن به تثبيت فروع پرداخت وگرنه غالباً اثر معكوس خواهد داشت.موعظه بايد با كمال نرمى و مدارا و به صورت خيرخواهى و دل سوزى انجام بگيرد و از خشونت و ملامت و اظهار برترى بايد جدّاً اجتناب نمود. (67) حضرت على(ع) مى فرمايد:مدارا كردن كليد موفقيت است. (68) اسوه حسنه (الگو) اسوه عبارت است از: حالتى كه انسان به هنگام پيروى از غير خود پيدا مى كند و برحسب اين كه از چه كسى باشد، ممكن است اسوه اى نيك يا بد براى انسان فراهم آيد. (69) اسلام چون به نقش مهم و سازنده الگوها و اسوه ها واقف بوده، به افراد ممتازى كه داراى موقعيت خاص اجتماعى هستند و مى توانند بر ساير افراد به عنوان اسوه و سرمشق پذيرفته شوند، سفارش مى كند كه قبلاً رفتار و سيره خودشان را اصلاح نمايند، آن گاه منصب پيشوايى را بپذيرند. (70) در اين باره احاديث فراوانى داريم، از جمله اين كه حضرت على(ع)مى فرمايد:بهترين ادب اين است كه از نفس خودت شروع كنى. (71) در روش اسوه سازى، راهنما مى كوشد نمونه رفتار و كردار مطلوب را عملاً در معرض ديد مراجع قرار دهد و بدين گونه، موقعيت اجتماعى او را دگرگون كند تا او به پيروى بپردازد و حالت نيكويى، مطابق به آن عمل نمونه در خويش پديد آورد. اين حالت راهنما اسوه نام دارد و در گرو پيروى از عمل مزبور است و در اين صورت مى توان گفت كه، در اين عمل، اسوه خوبى براى فرد وجود دارد. (72) بدين جهت خداوند تبارك و تعالى رسول اكرم(ص) را به عنوان بهترين سرمشق براى جهانيان معرفى مى كند:لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة...؛ (73) همانا رسول خدا براى شما سرمشق نيكويى است....بلى پيامبر بزرگوار اسلام، در همه چيز براى ما پيشوا و امام و سرمشق است. همه حرف ها و حركات و سكنات و تمام بيانات آن حضرت براى ما حجت است. اين كه آن حضرت چگونه مى نشسته، براى ما بهترين نمونه و الگوست، زيرا آن گونه نشستن در طريق كمال است. اين كه چگونه آب مى نوشيده، چگونه به خواب مى رفته، چگونه حركت مى فرموده و گام برمى داشته، چگونه با دوست ملاقات و معاشرت مى كرده، ملاقاتش با دشمن چگونه بوده، همه و همه در اوج كمال بوده است و بايد براى ما بهترين الگو شمرده شود. در يك كلام بايد گفت: قرآن كريم، يعنى رسول اللّه مدوّن، كه حقيقت و واقعيت آن هميشه در دست رس بشر و راهنماى اوست. و چه زيبا و جامع و كامل و عالى گفته است عايشه در اين باره؛ زيرا وقتى از او پرسيدند: خلق و خوى رسول اللّه چگونه بود؟ پاسخ داد: «خلقت قرآن»، يعنى اخلاق رسول اللّه همان قرآن مجيد بوده است. (74) با نگاه گذرايى به قرآن مى بينيم اين روش به كار گرفته شده و به اسوه هاى متعددى برمى خوريم. گاه در آيات مستقيماً به پيروى از كسى تصريح مى شود «قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم والذين معه...» (75) و گاه بدون چنين تصريحى، اسوه ها در معرض ديد گذاشته مى شود قسم اخير در قرآن، فراوان يافت مى شود و از اهميّت به سزايى برخوردار است. ذيلاً نمونه هايى را ذكرمى كنيم:و ياد كن حال ايّوب را وقتى كه دعا كرد اى پروردگار! مرا بيمارى سخت رسيد و تو از همه مهربان ترى. (76) در آيه فوق نحوه سخن گفتن ايّوب با خدا مطرح گرديده است. او كه از بيمارى طولانى و جانكاهى رنج مى برد، از خدا شفاى خويش را مسئلت مى كند؛ امّادر مقام سؤال از پروردگار، ادب بليغى از خود آشكار مى سازد و پس از بيان بيماريى كه به او رسيده، به گفتن «و أَنت أَرحم الراحمين» اكتفامى كند و تقاضاى خود را آمرانه از خدا نمى خواهد. اين يك اسوه حسنه است كه خداوند آن را در معرض ديد و آگاهى قرار مى دهد. نمونه اين گونه «ادب سؤال» را در مورد يونس(ع) نيز مى يابيم. آن حضرت كه ترك اولايى كرده بود، به هنگام پشيمانى و استغفار، از فرط حيا، حتى درخواست خود را به زبان نمى آورد، امّا پيداست كه درخواستى داشته و لذا ذكر آن در آيه چنين آمده است: (77) او را اجابت كرديم، قرينه اى است براى آن كه يونس تقاضايى داشته، امّابه سبب حيا به زبان نمى آورد. (78) در قرآن به اسوه هاى متعدد ديگرى برمى خوريم؛ از جمله اين كه: حضرت يوسف(ع) اسوه ايستادگى در برابر شهوت، حضرت ابراهيم(ع) اسوه بت شكنى بت هاى راه خداست، چه اين بت مجسمه سنگى باشد، چه فرزندش و اسماعيل نفس، اصحاب كهف سمبل و اسوه مهاجران فى سبيل اللّه هستند، حضرت نوح(ع) اسوه مقاومت و پايدارى، حضرت مريم(ع) سمبل پاكى و پاك دامنى و طهارت و... و حضرت رسول اللّه(ص) اسوه حسنه است. (79) قصص و ضرب المثل ها استفاده از روش هاى غيرمستقيم بسيار مفيد و نافذتر از روش هاى مستقيم است. در روش غيرمستقيم، مشاور بى آن كه مراجع را مستقيماً مخاطب قرار دهد و به او امرونهى كند، يا حتى در مقام توصيه برآيد يا مستقيماً وارد بحث در يك موضوع خاص شود، به طور غيرمستقيم به حل مشكلش مى پردازد. وقتى قرآن كريم را مى خوانيم، مشاهده مى كنيم كه خداوند بزرگ بسيارى از اوامر خود را به صورت خواهش يا اميدوارى يا با عبارت «خداوند مى خواهد» صادر مى كند، و يا صفات پرهيزگاران و بندگان نيكوكار خود را بيان مى كند. بدون آن كه مستقيماً از مردم بخواهند خوب باشند و پرهيزگارى پيشه كنند، بدين شيوه ايمان و تقوا را در نظر مردم زيبا جلوه مى دهد. (80) مثلاً مى فرمايد:اين است همان كتابى كه در آن هيچ شكى نيست. پرهيزگاران را راهنماست.... (81) درباره درمان هم همواره بيان صريح آن چه درمان گر خواهان وقوع آن در مراجعان است يا آن چه او مى خواهد مراجعان به آن عمل كند، به صلاح نيست. گاه اگر اشخاص آگاهانه واقف نباشند كه به آن ها دستورالعملى داده شده است، به تعقيب آن تمايل بيش ترى خواهند داشت. زبان استعاره از راه هاى ارائه چنين دستورالعملى است. استعاره عبارتى است درباره يك چيز كه به چيز ديگرى شبيه است. رابطه تشبيهى يك چيز با چيز ديگر است. انسان مستعد آن است كه بتواند به دو طريق متفاوت يا به دو زبان ارتباط برقرار كند. انسان مى تواند هم به طرز روشن و منطقى ارتباط برقرار كند و هم منظور خود را به زبان استعاره بيان كند. يكى از راه هاى توصيف اين دو ارتباط مطرح كردن آن ها به صورت ارتباط تمثيلى و ارتباط كمّى است. ارتباط كمّى شامل آن دسته از پيام هاست كه در آن هر بيانى به يك مضمون خاص برمى گردد و فقط هم به همان مضمون برمى گردد؛ امّا وقتى پيامى داراى مضامين متعددى باشد، ديگر يك «جزء» نيست بلكه تمثيل است. (82) تمثيل از نظر لغوى به معناى مثال آوردن، صورت چيزى را مصور ساختن و حديث يا داستانى را به عنوان مثل بيان كرده است. (83) مَثَل بيان يك موضوع به صورت ديگرى است، به نوعى كه بين آن دو شباهت داشته باشد و با ذكر آن، موضوع اوّل روشن تر گردد. (84) مَثَل آن چه را پوشيده و نامعلوم است، آشكار و معلوم مى كند و ماهيت امور را روشن مى سازد. (85) بيان مسائل به صورت تمثيل و امثال، پرده از روى معانى مخفى برمى دارد و نكات مبهم را روشن مى كند. (86) مَثَل از تلخىِ پند مى كاهد و مسرّت خاطر به انسان مى بخشد و با الفاظ كم، معانى بسيارى را مى رساند و با سخنان كوتاه، انديشه هاى ژرف از آن حاصل مى گردد و در پرده كنايه، مطالب را تعليم مى دهد و به زبانى محسوس و قابل لمس، مسائل پيچيده عقلى را مطرح مى سازد. (87) مَثَل مسائل را همگانى مى سازد، راه را نزديك تر مى كند و درجه اطمينان به مسائل را بالا مى برد و لجوجان را خاموش مى سازد، به طورى كه در قرآن مجيد مى خوانيم: خداوند در برابر كسانى كه در مورد آفرينش حضرت مسيح(ع) تنها از مادر ايراد مى كردند كه مگر ممكن است انسانى بدون پدر متولد شود، مى فرمايد:مَثَل عيسى در نزد خدا همانند آدم است كه او را از خاك آفريد. درست دقت كنيد ما هر قدر بخواهيم در برابر افراد لجوج بگوييم كه اين كار در برابر قدرت بى پايان خدا كار ساده اى است، باز ممكن است بهانه گيرى كنند؛ امّا هنگامى كه به آن ها بگوييم: آيا قبول داريد كه آدم و انسان نخستين از خاك آفريده شده است؟ خداوند كه چنين قدرتى دارد، چگونه نمى تواند انسان را از بشرى بدون پدر متولد سازد؟ (88) مَثَل زدن در فهماندن مطلب نقش مؤثرى دارد. هم سطح فكر شنونده را مقدارى بالا مى آورد و هم دامنه مطلب را مقدارى پايين مى آورد، در نتيجه فكر شنونده، هم سطح با دامنه مطلب مى شود و او را درك مى كند. (89) مَثَل زدن پرده هاى ابهام را كنار مى زند و معقولات را هم چون محسوسات جلوى چشم آدمى ترسيم مى نمايد. آوردن مَثَل، براى بيان حقايق و رفع ابهام و تكميل و تحريك انديشه است. (90) قرآن از مَثَل براى بيان حقايق و روشن نمودن مفاهيم استفاده كرده است. قرآن چون نور و هدايت همگانى است، از اين رو بايد به زبان همه مردم سخن بگويد به همين سبب، سعى قرآن بر آن است كه مطلبى كه براى آن، برهان اقامه كرده، با ذكر يك مَثَل آن را ساده كند تا آن كه اهل برهان است، با مَثَل مطلب را بفهمد و آن كه اهل برهان نيست با مَثَل اصل مطلب را درك كند. (91) خود قرآن، ذكر مثال و آوردن آن ها را وسيله اى براى تفكر و تذكر مى داند و مى فرمايد:ما در اين قرآن از هر چيزى براى مردم مَثَلى زده ايم، شايد متذكر شوند و يادآورى باشد. (92) قرآن كريم به عنوان يك اصل كلى فرمود: ما در همه زمينه ها مَثَل ذكر كرديم. آن گاه گاهى به لانه عنكبوت مثال زد تابفهماند كه سست ترين ولايت غير خداست. (93) راستى سست ترين خانه ها، خانه عنكبوت است. (94) تشبيهات و مثال هاى زياد ديگرى در قرآن به كار رفته كه به ذكر چند مورد فهرست وار مى پردازيم: تشبيه زن و شوهر به لباس يك ديگر، تشبيه غافلان بى خبر به چارپايان، تشبيه دنيا و آخرت به مزرعه، تشبيه مردم در قيامت به پروانه هاى پراكنده، تشبيه قرآن به نسخه شفابخش و.... (95)فنون راهنمايى و مشاوره
فن كه به معناى راه و روش و صنعت و هنر است به شيوه اجراى امور طبق قوانين و قواعد اطلاق مى گردد. فنون مشاوره مجموعه قوانين نظرى و عملى شيوه هاى انجام مشاوره به طور موفقيت آميز را در بر مى گيرد. مشاور بايد بداند كه چگونه جلسه مشاوره را به طريقه درست آغاز كند، به چه نحوى بدان ادامه دهد، و نهايتاً با چه شيوه اى آن را پايان بخشد. ازاين رو، مى توان نتيجه گرفت كه مشاور براى كمك به مراجعان براى حل مشكل و نيز هدايت آنان در جهت خود كاوى و تصميم گيرى مناسب، بايدفنون مشاوره را به خوبى بداند. نحوه استفاده از فنون مشاوره به عوامل متعددى ازجمله شخصيت و موقعيت مشاور بستگى دارد. از اين رو نمى توان انتظار داشت كه تمام مشاوران از فنون مشاوره عيناً و به طور يكسان استفاده كنند. (96) فنون راهنمايى و مشاوره بحث مفصّلى است كه بعضاً فقط درباره فنون و روش هاى مشاوره كتابى نوشته شده است، در اين قسمت مؤلف كوشيده است مهم ترين فنونى را كه در علوم جديد و اسلام به آن پرداخته است تبيين نمايد، كه اَهم آن عبارتند از:1. سلام و مصافحه: در موقع ورود مراجع در جلسه مشاوره، مشاور بايد به او سلام كند ويا اگر وى سلام كرد، جواب سلامش را داده، به او دست دهد و به گرمى وى را بپذيرد. (97) سلام در لغت به معناى سلامت، تهنيت، درود، صلح و آشتى، تعظيم و تكريم است. سلام خود يك فرهنگ پويا و حلقه پيوند عاطفى و اجتماعى نزد مسلمانان است. سلام نقطه آغاز و پايان روابطانسانى است. (98) قرآن كريم بر حفظ چنين رفتار مطلوب اجتماعى تأكيد فراوان دارد:اى كسانى كه به خدا ايمان آورده ايد! هر زمان كه مى خواهيد وارد خانه كسى بشويد قبلاً با معرفى خودتان اجازه بگيريد وبه هنگام ورود بر اهل خانه سلام كنيد. اين شيوه براى شما بهتر است، شايد كه پند گيريد. (99) تقدم در سلام كردن نه تنها به عنوان يك رفتار نيكو مورد توجه بوده و نشان دهنده رشد شخصيت، خشوع، فروتنى و نفى كبر و غرور و منش جاهلانه است، بلكه خود سرمشق خوبى براى تمرين هاى كلامى و اجتماعى است. على(ع) مى فرمايد:هر تازه واردى در محيط نامأنوس، حيرت زده مى شود، براى آرامش خاطر سخن خود را به سلام آغاز كنيد. (100) شايد اين همه تأكيدى كه بر حفظ عادت مطلوب و رفتار پسنديده كلامى، يعنى تقدم در سلام شده است، مهم ترين دليليش ايجاد آمادگى ذهنى براى شروع كلامى سودمند و مؤثر و دل نشين است. (101) 2. احترام گذاشتن: احترام گذاشتن به افراد از امورى است كه بايد در مشاوره مورد توجه خاص قرار گيرد. براى اين كه به اهميّت و چگونگى احترام گذاشتن به ديگران پى ببريم، به ذكر چند حديث و آيه در اين باره مى پردازيم رسول اكرم(ص) مى فرمايد:كسى كه برادر مسلمان خود را با كلمات مودّت آميز خويش احترام نمايد و غمش را بزدايد تا اين سجيّه در او باقى است، پيوسته در سايه رحمت خداوند است. (102) قرآن مى فرمايد:اى پيامبر! به بندگان من بگو در مقام مكالمه با مردم، از هر طبقه اى كه باشند به نيكى سخن بگويند و از گفتارهاى زشت پرهيز نمايند. (103) احترام به مردم يكى از برنامه هاى زندگى حضرت رسول(ص) بوده و در اين مورد كمال ملاطفت و دقت را انجام مى داد.هر كس بر پيغمبر وارد مى شد پيغمبر به او احترام مى نمود، چه بسا عباى خود را به جاى فرش زير پاى او مى گستراند و بالشى كه تكيه گاه خودش بود به او مى داد.رسول اكرم(ص) تنها در مسجد نشسته بود، مردى وارد شد و به طرف پيغمبر آمد، حضرت ازجا حركت كرد و به احترام او قدرى عقب رفت. عرض كرد كه: جا وسيع است، چرا قدمى به عقب رفتيد؟ فرمود: «از حقوق مسلمانى براى واردان حريم گرفتن و قدمى به عقب رفتن است». (104) 3. گوش دادن: گوش دادن، عملى فعال و ارادى است كه به دقت و توجه نياز دارد. و شنيدن، عملى غير ارادى است و به دقت نياز ندارد. گوش دادن مهم ترين فنى است كه مشاور بايد در مشاوره به كار بندد. بدين معنا كه مشاور در جلسه مشاوره بايد به طور كامل و دقيق تمام حواسش را بر گفتار مراجع متمركز سازد و به گفته هاى او با دقت گوش فرا دهد. (105) آدمى براى سخن گفتن نياز زيادى به آموختن ندارد؛ امّا براى گوش سپردن محتاج آموختن و تمرين است. (106) برخى استماع را عملى انفعالى تصور مى كنند، در صورتى كه به هنگام گوش دادن شخص بايد بسيار جنبه فعالى داشته باشد؛ زيرا گوش دادن تمام هوش وحواس ما را به كار مى گيرد. هنگام گوش دادن جريانى از پيغام هاى صوتى به گوش ما مى رسد كه بايد رمز آن ها را بگشاييم و مقصود گوينده را درك كنيم. چگونه از جمله معناى حقيقى آن را پيدا كنيم؟ گوينده در بيان چه چيزى مى كوشد؟ و... اطلاع وى درباره آن چه اندازه است؟ و... چه چيزهايى را فراموش كرده يا عمدتاً بيان نكرده است؟ و... انگيزه او بر اين كار چيست؟ (107) از نقطه نظر دينى نيز استماع، امرى مطلوب است. خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:... آنان كه سخن را مى شنوند و بهترين آن را پيروى مى كنند. (108) امام صادق(ع) مى فرمايد:خوش برخوردى و خوب گوش كردن نشان دهنده درست انديشى است. (109) آرى، امام صادق(ع) گوش دادن - و نه سخن گفتن - را دليل درست انديشى مى داند، درصورتى كه شنونده سخن نمى گويد، بلكه خاموش است. امام صادق(ع) در حديثى ديگر مى فرمايد:از جمله اخلاق نادان اين است كه قبل از شنيدن سخن، پاسخ مى گويد و پيش از فهميدن آن به مخالفت بر مى خيزد و ندانسته حكم و داورى مى كند. (110) كافران پيامبر(ص) را به سبب گوش دادن زياد سرزنش كردند و در اين راه تا آن جا پيش رفتند كه حضرت را (گوش) خواندند. قرآن درباره آنان فرمود:ويقولون هو اذن قل اذن خير لكم...؛ (111) و مى گويند كه: او به سخن هر كس گوش مى دهد. بگو: او براى شما شنونده سخن خير است.آن حضرت براى گرفتن سخنان خوب مردم «گوش» بود. به همين دليل از همه پيام آوران روى زمين موفق تر بود و در تأثيرگذاشتن بر ديگران بيش ترين توانايى را داشت، تا آن جا كه مشركان، مردم را از ترس اين كه مبادا پيامبر آنان را «جادو» كند! و بذر ارزش هاى رسالت را، با استفاده از روش ارزشمند و اصول متعالى انسانى خود، در دل هاى شان بيفشاند، آنان را از هم نشينى با او برحذر مى داشتند. (112) 4. هم دلى كردن: اى بسا هندو و ترك هم زبان اى بسا دو ترك چون بيگانگان پس زبان محرمى خود ديگر است هم دلى از هم زبانى بهتر است (113) درك هم دلانه بدين معناست كه مشاور يا درمان گر، دنياى مراجعان را بدان طريقى كه هست دقيقاً دريابد و با آن هم دلى كند. مشاور چنان با دنياى درون مُراجع مرتبط مى شود كه گويا مشكل متعلق به خود اوست. چنين درك هم دلانه اى به مُراجع امكان مى دهد تا عميقاً و آزادانه به خود كاوى و مكاشفه بپردازد و شناخت كامل ترى از خود به دست آورد. درك هم دلانه به طور كامل غير ممكن است و خوش بختانه ضرورتى هم ندارد؛ ولى همين كه مشاور مى خواهد و مايل است كه مُراجع را درك كند، گام مهمى در جريان درمان به شمار مى آيد و موجب پيشرفت درمان مى شود. براى آن كه مشاور بتواند مُراجع خود را به خوبى درك كند بايد توجهش را به دنياى پديده اى مُراجع معطوف دارد. به عبارت ديگر، مشاور نه تنها به گفته هاى مُراجع گوش فرا مى دهد، بلكه در دنياى خصوصى و درونى او غوطه ور مى شود و مسائل را از ديدگاه مُراجع مى نگرد. (114) در دين مقدس اسلام، راجع به تفاهم و هم دلى سفارش بسيار شده است، قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد:مؤمنان به منزله برادر يك ديگرند. (115) مردان و زنان با ايمان همه يار و دوست دار يك ديگرند. (116) و پيامبر اسلام(ص) كه مبلغ و مدافع اين ارزش هاى حسنه بوده و ائمه اطهار(ع) ادامه دهنده راه آن حضرت بوده اند، همواره مسلمانان را به تفاهم و هم دلى توصيه مى كردند. پيامبر گرامى(ص) در اين باره مى فرمايد:هيچ كس از شما ايمان نياورده است تا هنگامى كه آن چيزى را براى برادرش دوست بدارد كه براى خودش دوست دارد. (117) از نظر امام صادق(ع) مؤمن برادر مؤمن است وآنان مثل يك پيكرند كه اگر عضوى از آن به درد آيد، بقيه اعضا نيز احساس درد مى كنند و ارواح مؤمنان هم چون يك روح مى باشند و اتصال و پيوستگى روح مؤمن با روح الهى خيلى شديدتر از اتصال خورشيد با آن است. (118) اسلام براى پيش گيرى از مشكلات تربيتى كودكان به مربيان پيشنهاد مى كند كه درك هم دلانه با كودك داشته باشند و سعى كنند خودشان را تا سرحد كودكى تنزل دهند، از ديدگاه او فكر كنند و به مقدار درك او سخن گويند، آن چنان با او سخن بگويند كه گويا يك دوست هم سال با او سخن مى گويد و بدين طريق با او هم فكر و هم راز و هم زبان و مأنوس گردند. (119) پيامبر(ص) مى فرمايد:هر كس كه كودكى نزد او هست بايد برايش كودكى كند. (120) فروتنى و مدارا با كودكان از عادت هاى رسول خدا(ص) بوده است. (121) يكى از اصحاب مى گويد:روزى رسول خدا(ص) به ميهمانى مى رفت، در بين راه ديد كه امام حسين(ع)با كودكان بازى مى كند. پيامبر(ص) به سوى او رفت و دست هايش را گشود تا او را در آغوش بگيرد؛ امّا امام حسين(ع) از اين طرف به آن طرف فرار مى كرد، پيامبر آن قدر خنده و شوخى كرد تا سرانجام او را گرفت. و در آغوش كشيد، يك دست را زير چانه و دست ديگر را پشت سرش نهاد، آن گاه لب هاى مبارك را بر دهان حسين گذاشت و بوسيد و فرمود: «حسين از من است و من از حسينم، خدا دوست داران حسين را دوست دارد». (122) 5. هم سازى: مشاور مطلوب، كسى است كه در جريان روان درمانى، از هماهنگى و هم سازى درونى برخوردار باشد و بين آن چه كه هست و آن چه كه مى گويد اختلافى وجود نداشته باشد. از احساسات خودش كاملاً آگاه باشد و آن ها را بپذيرد و با رضايت كامل و به هنگام ضرورت اين احساسات را در جريان درمان بيان كند. اين خصيصه، مبيّن خود بودن مشاور و نداشتن حالت دفاعى به هنگام مواجهه با مُراجع است. به طور اخص، هماهنگى و هم سازى به منزله وضعيتى در درون فرد توصيف مى شود كه در آن، احساسات او، آگاهى او از اين احساسات و ابراز آن ها به شخص ديگر، همگى با هم تطبيق مى كنند و با يك ديگر هم خوانى دارند. (123) شارع مقدس اسلام در تعليم گروندگان خود اكتفا به بيان كليات عقلى و قوانين عمومى نكرده است، بلكه مسلمانان را از همان ابتداى تشرّفشان به اسلام، به عمل واداشته، آن گاه به بيان لفظى پرداخته است. براى علم بى عمل هيچ تأثيرى نيست؛ زيرا همان طورى كه براى الفاظ دلالت هست، عمل هم داراى دلالت است؛ به اين معنا كه اگر عمل برخلاف قول بود، دلالت مى كند بر اين كه در نفس صاحبش حالتى است مخالف گفته هاى او كه گفته هايش را تكذيب مى كند و مى فهماند كه گفته هايش جز كيد و نوعى حيله براى فريب دادن مردم نيست. از اين روست كه دل هاى مردم از شنيدن مواعظ اشخاصى كه خود در طريقه اى كه به مردم پيشنهاد مى كنند صبر و ثبات ندارند؛ نرم نمى شوند و نفوسشان منقاد نصايح آنان نمى گردد. (124) خداوند در اين باره مى فرمايد:آيا كسى كه به حق و حقيقت راه يافته است سزاوارتر است به اين كه پيروى اش كنند يا كسى كه راه خود را نيافته و ديگران بايد او را هدايت كنند؟ (125) حضرت على(ع) مى فرمايد:آن كس كه مى خواهد پيشواى مردم باشد و آنان را به دنبال خود به راهى دعوت كند، پيش از آن كه مى خواهد به ديگران ياد بدهد، خود را مخاطب كند و به خودش تعليم و تلقين نمايد، پيش از آن كه مى خواهد مردم را با زبان خود تربيت كند. آن كس كه خودش را تعليم و تلقين مى كند و خودش را تربيت و تأديب مى كند، براى احترام و تكريم شايسته تر است از آن كه معلم و مربى ديگران است. (126) 6. پذيرش: مشاور بايد مُراجع را به مثابه يك انسان، آن طور كه هست،خوب يا بد با تمام مشكلات و ناسازگارى هايش بپذيرد. پذيرش، يك نگرش مثبت به فرد است. در اين نگرش مثبت، مشاور مُراجع را به منزله موجودى با ارزش و صاحب شأن به حساب مى آورد كه حق تصميم گيرى درباره خود را دارد. چنين پذيرشى ايجاب مى كند كه به مُراجع توجه مثبتى مبذول شود تا احساس ارزشمندى كند. نتيجه اين كه مشاور بايد به طور غير شرطى و بدون هيچ گونه قيد وبندى، مُراجع رابپذيرد. (127) حضرت على(ع) درباره اين پذيرش بى قيد و شرط به فرزندش محمد حنفيه مى گويد:فرزندم! به تمام انسان ها نيكى كن، همان گونه كه انتظار دارى نسبت به تو نيكى كنند.... (128) امام صادق(ع) در مورد پذيرش بى قيد و شرط و رعايت بى طرفى و امانت در مشاوره مى فرمايد:بدان! اگر ضارب حضرت على(ع) و قاتل او مرا امين شمارد و از من پند خيرخواهانه ونظريه طلب كند در صورتى كه اين درخواست را بپذيرم، حتماً امانت را در اين كار نسبت به او رعايت خواهم كرد. (129) رسول اكرم(ص) مى فرمايد: هر گاه كسى از شما از برادرش مشورت بخواهد، بايد او را راهنمايى كند. (130) 7. كاهش اضطراب در جلسه مشاوره: مشاور كار آزموده در آغاز جلسه مشاوره، از طريق برقرارى رابطه حسنه مشاوره اى، اضطراب مُراجع را كاهش مى دهد و او را به طرح مشكلش ترغيب مى كند. با برقرارى رابطه حسنه مشاوره اى، مُراجع، جلسه مشاوره را امن مى شمارد و به مشاور اعتمادمى كند.رابطه حسنه مشاوره اى، هسته اصلى و مركزى مشاوره، و عاملى درمان بخش است و به رشد مُراجع كمك مى كند. رابطه حسنه مشاوره اى، زمانى ايجاد مى شود كه عوامل نگران زا و ناخوش آيند در جلسه مشاوره كاهش يابند و يا از بين بروند. از اين رو، مشاور بايد تمام عوامل مزاحم و مخل در جلسه مشاوره را شناسايى كند و در حذف آن بكوشد. (131) پيامبر گرامى اسلام كه والاترين الگوى كمالات انسانى است، در خصوص اين فن مشاوره از ايشان روايتى به شرح زير نقل شده است: روزى مردى باديه نشين به حضور پيامبر(ص) آمد و حاجتى داشت، وقتى جلو آمد از هيبت آن حضرت و روى حساب چيزهايى كه شنيده بود، هيبت پيامبراكرم(ص) او را گرفت و زبانش به لكنت افتاد. حضرت ناراحت شدند. پرسيدند: «از ديدن من زبانت به لكنت افتاد»؟ سپس فوراً او را در آغوش گرفت و فشرد، سپس فرمود: «آسان بگير و آسوده باش من از جبابره نيستم، من پسر زنى هستم كه با دست خودش از پستان گوسفند شير مى دوشيد، من مثل برادر شما هستم». (132) 8. انعكاس گفتار و احساسات: مشاور بايد در جلسه مشاوره از طريق انعكاس به موقع و درست گفته ها و احساسات مُراجع، او را به بحث بيش تر و عميق تر و جست وجوى راه حل هاى مناسب تشويق كند. مُراجع در نخستين جلسه مشاوره، خود را در پيدايش مشكل سهيم نمى داند و ديگران را باعث بروز مشكلاتش مى پندارد. انعكاس گفتار و احساس مُراجع، از حالت دفاعى او مى كاهد و مُراجع را در پذيرفتن واقعيت يارى مى دهد. انعكاس گفتار با تكرار جملات مُراجع تفاوت دارد. مشاور در تكرار جملات مُراجع، همه يا بخشى از گفته هاى مُراجع را بدون تغيير بيان مى كند. در حالى كه در انعكاس گفتار، مشاور علاوه بر بيان گفته هاى مُراجع در قالب جديد، مُراجع را به تفكر و انديشه بيش تر درباره موضوع تشويق مى كند. مشاور در انعكاس احساسات مُراجع، همانند آيينه اى عمل مى كند كه او مى تواند حالات و عواطف خود را در مشاور بنگرد. براى آن كه مشاور بتواند احساسات و گفته هاى مُراجع را به خوبى منعكس سازد، بايد با دقت به مُراجع گوش فرادهد و در صورتى كه متوجه قسمتى از گفته هاى مُراجع نشود، بايد بى درنگ براى روشن شدن موضوع از او سؤال كند. (133) آنان كه مى خواهند به عيوب و نقايص خويش پى ببرند، بايد عقل ديگران را ضميمه عقل خويش گردانند و از انتقاد و بررسى آنان استفاده كنند، يا اعمال و افكار خود را به افراد بصير و لايق عرضه دارند و از تذكرات ايشان استفاده كنند. بدين طريق به عيوب و نقايص خويش پى برده و زمينه اصلاح خود را فراهم سازند. افراد با فضيلت و دانا در جامعه همانند آيينه هستند كه زيبايى ها و زشتى ها را ارائه مى كنند و حقايق را آشكار مى سازند. كسى كه خواستار پاكى و فضيلت است چنان كه ذكر شد بايد خويش را به ايشان عرضه دارد و از انتقادات آن مردان پاك استفاده نمايد. حضرت رسول اكرم(ص)مى فرمايد:مؤمن براى برادر خويش مانند آيينه است كه ناملايمات و بدى ها را از وى دور مى سازد. (134) 9. تغيير ادراك: نظريه راجرز داراى ديدگاه پديده شناسى است. در پديده شناسى اعتقاد بر آن است كه، گرچه دنياى واقعى ممكن است موجود باشد، ولى موجوديت آن را نمى توان مستقيماً شناخت و يا تجربه كرد، بلكه مى توان بر اساس ادراكات فرد از جهان اين موجوديت را تصور و دريافت كرد. اين ادراكات زمينه پديده اى فرد را به وجود مى آورند. انسان فقط مى تواند جهانِ پديده اى حادث توسطِ خودش را بشناسد و نه جهان واقعى را، از اين رو انسان تنها بر اساس ادراكاتش از اشيا و بر اساس تصورش از آن ها، رفتار خواهد كرد. راجرز هنگامى كه درباره مرجع قياس درونى بحث مى كند، در واقع ديدگاه پديده شناسى را به كار مى بندد. از نظر راجرز اگر كسى بخواهد تغيير ثابتى در رفتار فرد ديگرى ايجاد كند، بايد ادراك او را تغيير دهد وگر نه نمى توانيم در فرد تغييرى ايجاد نماييم. (135) انبيا هم نيامده اند تا بحث كنند كه مثلاً قوّه شهوت، سرمنشأ چند نوع از ملكات مى گردد. يا قوّه غضب چه شقوقى دارد و صفاتى كه از آن منشعب مى شود چند شق است. يا از دروغ و دنائت و لئامت، چه صفاتى حاصل مى شود. خير، راه و مقصد انبيا اين گونه مسائل نيست، بلكه انبيا آمده اند تاادراك جامعه انسانى را تغيير دهند؛ يعنى، انسان را با تغيير و تبديل ادراك او به گونه اى رشد و نمو دهند كه براى او متخلّق شدن به اخلاق الهى، به آسانى ممكن و ميسّر باشد. به عبارت ديگر، وقتى بينش انسان، مبدل به بينش الهى شد، ديگر ترس و جبن برايش معنا ندارد، اصلاً حسد در مسير روح او واقع نمى شود، چون او به جايى رسيده كه ديگر جز خدا نمى بيند. (136)1. عبداللّه شفيع آبادى، فنون و روشهاى مشاوره، ص 30 - 32.2. جعفر سبحانى، شورى در قرآن و نهج البلاغه، ص 23 - 24؛ مفردات راغب؛ اقرب الموارد؛ قاموس؛ لغت نامه دهخدا.3. زمر (39) آيه 183 .4. تفسيرالميزان، ج 18، ص 100.5. عبداللّه شفيع آبادى، مقدمات راهنمايى و مشاوره، مفاهيم و كاربردها، ص 37.6. رضا استادى، ده رساله، ص 124 - 129؛ سيّدمهدى حسينى، مشاوره و راهنمايى در تعليم و تربيت اسلامى، ص 28 - 29.7. تفسير درّالمنثور، ج 2، ص 90.8. تفسير نمونه، ج 2، ص 462؛ مجمع البيان، ج 9، ص 33.9. نهج البلاغه، عبده، كلمات قصار، ش 161.10. غررالحكم، ج 2، ص 670.11. رجبعلى مظلومى، شورائى اسلامى، ص 252 - 253، 269 و 274 - 275.12. آل عمران (3) آيه 159.13. تفسير درّالمنثور، ج 2، ص 90.14. شورى (42) آيه هاى 36 - 39.15. شورى در قرآن و حديث، ص 45.16. بقره (2) آيه 233.17. تفسير ابوالفتوح، ج 3، ص 228؛ تحف العقول، ص 26؛ منهج الصادقين، ج 2، ص 373.18. نورالثقلين، ج 1، ص 404.19. مولوى، مثنوى معنوى، تصحيح نيكلسون.20. عبداللّه شفيع آبادى، مقدمات راهنمايى و مشاوره، مفاهيم وكاربردها، ص 80.21. نهج الفصاحه، ص 275.22. غررالحكم، ج 3، ص 428.23. تفسير تسترى، ص 28.24. غرر و درر، ج 4، ص 179.25. بحارالأنوار، ج 75، ص 103.26. وزارت بهداشت و درمان پزشكى، اخلاق پزشكى، چاپ 1370، ص 161.27. ترجمه غرر و درر، ج 1، ص 409.28. نهج الفصاحه، ص 26، المستشار مؤتمنُ الشورِ في الإسلام.29. غررالحكم، ج 2، حرف ميم، ح 147.30. همان، ج 3، ص 428.31. همان، ج 6، ص 270.32. وزارت بهداشت و درمان پزشكى، اخلاق پزشكى، چاپ 1370، ص 146 - 147.33. بحارالأنوار، ج 2، ص 97.34. همان، ج 2، ص 34 و 38.35. صف (61) آيه 2.36. وزارت بهداشت و درمان پزشكى، اخلاق پزشكى، چاپ 1370، ص 152.37. مجموعه ورّام، ج 1، ص 201.38. وزارت بهداشت و درمان پزشكى، اخلاق پزشكى، چاپ 1370، ص 156.39. ابراهيم چهرازى، طبيب در جامعه، ص 68.40. بقره (2) آيه 83.41. اسراء (17) آيه 52.42. نساء (4) آيه 62.43. طه (20) آيات 27.44. طه (20) آيه هاى 43 - 44.45. غررالحكم، ج 6، ص 146.46. محاسن، ص 602؛ مكارم الاخلاق، ص 178؛ سفينةالبحار، ج 1، ص 718.47. وسائل الشيعه، ج 3، ص 340.48. حسن محمد شرقاوى، گامى فراسوى روانشناسى اسلامى، ص 101 - 102 و 104.49. عبداللّه شفيع آبادى، فنون و روشهاى مشاوره، ص 39.50. سيّدمهدى حسينى، اصول و روشهاى راهنمايى و مشاوره، ص 229.51. عبداللّه شفيع آبادى، فنون و روشهاى مشاوره، ص 39 - 41.52. سيّدمهدى حسينى، اصول و روشهاى راهنمايى و مشاوره، ص 238.53. تحف العقول، ص 379.54. مرتضى مطهرى، ده گفتار، ص 159 - 176.55. ابراهيم امينى، اسلام و تعليم و تربيت، ج 2، ص 373.56. نسا (4) آيه 58.57. لقمان (31) آيه 13 - 19.58. نحل (16) آيه 125.59. آل عمران (3) آيه 138.60. خسرو باقرى، نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، ص 151.61. نحل (16) آيه 125.62. فصّلت (41) آيه 33.63. خسرو باقرى، نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، ص 151.64. الحياة، ج 1، ص 113؛ بحارالأنوار، ج 3، ص 39.65. خسرو باقرى، نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، ص 151.66. غررالحكم، فصل 82، ش 17.67. ابراهيم امينى، اسلام و تعليم و تربيت، ج 2، ص 128 - 129.68. غررالحكم، فصل اول، ش 347.69. خسرو باقرى، نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، ص 106.70. ابراهيم امينى، اسلام و تعليم و تربيت، ج 2، ص 106.71. غررالحكم، فصل 6، ص 294.72. خسرو باقرى، نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، ص 107.73. احزاب (33) آيه 21.74. محمد گيلانى، مجله مكتب انقلاب، ص 5 - 6.75. ممتحنه (60) آيه 4.76. انبياء (21) آيه 83.77. خسرو باقرى، نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، ص 107 - 108.78. انبياء (21) آيه 88.79. مرتضى منطقى، روانشناسى تربيتى، ص 151.80. سيّدهادى مدرسى، دوستى و دوستان، ص 310.81. بقره (2) آيه هاى 2 - 3.82. باقر ثنايى، روان درمانى خانواده، ص 52 - 53 و 128.83. فرهنگ فارسى عميد.84. مفردات راغب، ص 462.85. فخررازى، تفسير كبير، ج 1، ص 351.86. تفسير كشّاف، ج 1، ص 149.87. حكمت، امثال قرآن، ص 4.88. تفسير نمونه، ج 10، ص 173 - 174.89. عبداللَّه جوادى آملى، تفسير موضوعى قرآن مجيد، ص 244.90. پرتوى از قرآن، ص 101.91. حسين ميرزاخانى، نخستين تفسير تربيتى قرآن كريم، ص 370.92. زمر (39) آيه 27.93. حسين ميرزاخانى، نخسيتين تفسير تربيتى قرآن كريم، ص 371.94. عنكبوت (29) آيه 41.95. فهرست موضوعى تفسير نمونه، ص 283.96. عبداللّه شفيع آبادى، فنون و روشهاى مشاوره، ص 57 - 58.97. سيّدمهدى حسينى، مشاوره و راهنمايى در تعليم و تربيت اسلامى، ص 62.98. غلامعلى افروز، پيوند، نيمه دوم، سال 1370، ص 279.99. نور (24) آيه 27.100. غررالحكم، ص 579.101. غلامعلى افروز، پيوند، نيمه دوم، سال 1370، ص 282.102. بحارالأنوار، ج 16، ص 84.103. اسراء (17) آيه 53.104. بحارالأنوار، ج 6، ص 151.105. عبداللّه شفيع آبادى، فنون و روشهاى مشاوره، ص 57 - 58.106. سيّد هادى مدرسى، دوستى و دوستان، ص 169 - 170.107. احمد آرام، كليدهاى خوشبختى، ص 170 - 171.108. زمر (39) آيه 18.109. بحارالأنوار، ج 77، ص 238.110. همان، ج 78، ص 278.111. توبه (9) آيه 61؛ فصّلت (41) آيه 24.112. سيّد هادى مدرسى، دوست و دوستان، ص 181.113. مولوى.114. عبداللَّه شفيع آبادى و غلامرضا ناصرى، نظريه هاى مشاوره و روان درمانى، ص 167.115. حجرات (49) آيه 10.116. توبه (9) آيه 71.117. حديث نبوى به نقل از: صحيح بخارى.118. اصول كافى، ج 2، ص 166.119. ابراهيم امينى، اسلام و تعليم و تربيت، ج 2، ص 285.120. وسائل الشيعه، ج 15، ص 203.121. محجة البيضاء، ج 3، ص 366.122. بحار الأنوار، ج 43، ص 271. 123. عبداللَّه شفيع آبادى و غلامرضا ناصرى، نظريه هاى مشاوره و روان درمانى، ص 166 - 167. 124. تفسير الميزان، ج 6، ص 409. 125. يونس (10) آيه 35. 126. نهج البلاغه، كلمات قصار. 127. عبداللَّه شفيع آبادى و غلامرضا ناصرى، نظريه هاى مشاوره و روان درمانى، ص 166. 128. وسائل الشيعه، ج 8، ص 541. 129. تحف العقول، ص 374.130. تفسير ابن كثير، ج 1،ص 420؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1233.131. عبداللَّه شفيع آبادى، مقدمات مشاوره در راهنمايى، مفاهيم و كاربردها، ص 127.132. سيره نبوى، 1017.133. عبداللَّه شفيع آبادى، مقدمات مشاوره و راهنمايى، مفاهيم و كاربردها، ص 130 - 131؛ همان، فنون روش هاى مشاوره، ص 65-63.134. على ميرزا آقا جانى، تعليم و تربيت ، ج 1، ص 71 - 72. 135. عبداللَّه شفيع آبادى و غلامرضا ناصرى، نظريه هاى مشاوره و روان درمانى، ص 148. 136. محمدى گيلانى، مجلّه مكتب انقلاب ، شماره 2، ص 6.