اين بحث از دو زاويه در خور بحث و بررسى است:أ) از نگاه تاريخى و با توجه به واقعيت هاى خارجىِ دولت ها و حكومت ها.از اين زاويه ممكن است محقّق به تحليل يك يا چند حكومت نشسته و علل و عوامل بقا و زوال آنها را استخراج كند. مثلاً حكومت على(ع) را مورد بحث قرار مى دهيم كه آيا حكومت ايشان پايدار بود يا ناپايدار؛ اگر پايدار بود، عوامل آن چه بود و اگر ناپايدار بود، چه عواملى سبب آن بوده است. بر اين اساس پايدارى و ناپايدارى دولت ها امرى است خارجى و واقعى كه پيرو علل و عوامل گوناگون است. اين بحث درباره حكومت هاى حق و ناحق مى آيد. اين بُعد از بحث مى تواند موضوع تحقيق هاى مفصلى قرار گيرد. مرحوم علامه نراقى، نيز به برخى از حكومت ها از اين زاويه اشاراتى دارند.ب) از بُعد نظرى و بدون توجه به چگونگى حكومت ها در گذشته تاريخ. در اينجا به اصول و عواملى كه در بقا و زوال حكومت ها نقش دارند، بايد پرداخته شود. به ديگر سخن: در فرهنگ اسلامى تعيين سرنوشت جامعه و تاريخ به دست انسان است: «إنّ اللَّه لايغيِّر ما بقومٍ حتى يغيِّروا ما بأنفسهم». (6) جامعه و تاريخ نيز همانند ديگر پديده ها داراى ضابطه و قانون است و قوانين حاكم بر آن همانند قوانين حاكم بر ديگر پديده ها ثابت و غيرقابل تغيير است: «و لَن تجدَ لسنة اللَّه تبديلا».