4.اغلاط تحقيق مؤسسه: - پاسخ مؤسسه آل البیت به نقد چاپ وسائل الشیعه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پاسخ مؤسسه آل البیت به نقد چاپ وسائل الشیعه - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4.اغلاط تحقيق مؤسسه:

هيچ محقق , نويسنده و يا موسسه اى نمى تواندادعاد كند, آنچه عرضه مى كند پيراسته از كاستيها, نارسائيها و ناهنجاريهاست , بيقين وسائل چاپ موسسه نيزازاين قاعده كلى مستثنى نيست . حتما در مجموعه آن اغلاطى راه يافته است كه غلطهاى چاپ متاسفانه امرروز عرض عام تمام آثار چاپ شده است ,ازاين روى , تعداداندكى غلط چاپى رااز حدود سه هزار صفحه , به رخ كشيدن نه باانصاف علمى مى سازد و نه با صداقت تحقيقى , نويسنده محترم , با تلاش فراوان , به تعداداندكى غلط چاپى در 6 جلد دست يافته و سه صفحه از مجله را با آنهااشغال كرده است .از اينها بگذريم و به اغلاط علمى جناب نويسنده بردازيم :

شماره :2 آنچه آمده است عين خط مولف است . مصححان آن را به مدارك عرضه كرده اند, ولى توضيح نداده اند كه :[العاقل تكفيه الاشاره] صفحه مدارك نيز دقيقا آمده است تاامثال جناب نويسنده به راحتى بنگرند و به رخ مصححان بكشند. (ر.ك تصوير شماره 1

( شماره :4اين روايت بعينه با همين سند در وسائل چاپ ربانى هم آمده است . چرا فقط اين چاپ مورد حمله است . ثانيا جناب نويسنده , چرا دنباله ماجرا را نياورده اند. شيخ مى فرمايد:

[ورواهماالشيخ باسناده عن محمدبن يعقوب الاانه ترك ذكر على بن ابى حمزه . و كذلك المحقق فى المعتبر نقلا عن كتاب الحسين بن سعيد]. (وسائل چاپ موسسه , ج 2.353).

يعنى جناب نويسنده به دنباله بيان شيخ توجه نكرده اند و نسبت اشتباه بزرگ را با شگفتى به مصححان داده اند.

نه برادر,اين كلام شيخ به وضوح مى گويد شيخ حديث را با حذف[ على بن ابى حمزه] نقل كرد يعنى در نسخه كافى محمدبن يعقوب بوده ولى شيخ نياورده , پس نسخه كافى ,كه در دست صاحب وسائل بوده ,[ على بن ابى حمزه] داشته است . حال اگر مصححان به توصيه حضرت عالى عمل مى كردنداين كلام شيخ حر را بايد چه مى كردند؟ حتما توصيه مى فرمايند حذف مى كردند!

بااين همه , چشم بسته قضاوت كردن آيا نويسنده ازادامه جملاتش شرم نمى كند!آيا سند كافى نيز مانند نسخه شيخ حر بوده و حذف على بن ابى حمزه از سنداشتباهى بوده است كه مصحح كافى مرتكب شده است ؟ مصححان مسوول تصحيح متن وسائل هستند براساس معتمدترين نسخه اى كه از مولف است ,(ر.ك تصوير شماره 2) نه چيزهايى ديگر,اى كاش قلم داران ,اندكى آيين تحقيق هم مى دانستند.

5.نوشته اند:

درج 4.450 ح 7چاپ موسسه آمده است : عن محمدبن ابى حمزه عن عبدالله بن مسكان , عن ابى جعفر عليه السلام ...

و مرقوم فرموده اند:

اين سند نيز مخدوش است زيرا عبدالله ابن مسكان ... (142).

اين سند به همين شكل در چاپ مرحوم ربانى هم آمده است : ج 3.327 باب 5ح 7.

ايشان براساس مبناى تصحيحى خوداين اشكال را يادآورى كرده اند اما مصححان موسسه به عللى كه ياد شد براين مبنى نيستند بنابراين , وقتى سندى بعينه از روى خط مولف نگاشته مى شود,اشكال متن است و نه مصحح . بارى اگر خط مول واضح نباشد واحتمال اشتباه رود, آنگونه كه جناب نويسنده گفته اند, يادآورى مى شود و نه همه جا! فتدبر.

6. مرقوم فرموده اند:

درج 4.349 ح :7 شيخ حر حديثى را به شيخ صدوق نسبت مى دهد و مصححان به تهذيب واستبصار شيخ ارجاع داده اند و دچار تهافت و تناقص بين متن و پاورقى شده اند... در چاپ ربانى ج 3.253, تضيحى دراين باره آمده است وايشان دچاراين تهافت نشده اند . (142).

مرحوم ربانى فرموده اند,اين اشتباه يااز مولف است و يااز نساخ . نسخه خطى مولف چنان است كه در متن هر دو چاپ آمده است اما بااندكى دقت روشن مى شود كه نسبت اين اشتباه به شيخ حر هم رواا نيست . شيخ نگفته محمدبن على بن الحسين باسناده , بلكه نوشته باسناده , مرجع ضمير دراينجا شيخ طوسى است , نه شيخ صدوق , با مراجعه به نسخه اصل منشاءاشتباه روشن مى گردد (ر.ك تصوير شماره 3) توضيح آن كه : روايت شماره 7,در حاشيه نسخه اصل افزوده شده است دراين نسخه چندين عبارت ديگر نيز در حاشيه افزوده شده عبارتى از متن قلم گرفته شده است با توجه به اين كاستن وافزودنها بدرستى معلوم نيست كه روايت شماره 7, مى بايست در كدام قسمت از متن وارد گردد.اگر چنانكه ظاهر نسخه نشان مى دهد قبل از كلمه[ اقول] وارد متن شود,اين اشكال ايجاد مى گردد كه ضمير[ باسناده] به روايت پيشين ارجاع داده نشده بلكه به يك روايت قبل از آن باز مى گردد. ترتيب طبيعى آن است كه :اين روايت پيش از روايت شماره 6,افزوده گردد چنانكه در عكس نسخه اصل ديده مى شود فهميدن اين نكته از خط مولف دشوارست به هر حال ,اشكال از دشوارى بازخوانى نسخه مولف ناشى گرديده است واز سوى ديگر در تحقيق مرحوم ربانى نيزاين اشكال حل نشده است

7. مرقوم فرموده اند:

متوجه نشده اند كه رمز ( ق) قاموس است . (143)

اين كه موارد ديگر[ ق] راالقاموس نوشته اند روشن است كه متوجه بوده اند.

و دراينجا لازم ب تذكراست كه جناب نويسنده هرچه مى يابداز حواشى است و گويا نصحيت كهن حوزه ها را فراموش كرده است كه:[ عليكم بالمتون لا بالحواشى] مطالب شيخ حر كه از حواشى نسخه نقل مى شود داعى بر تخريج نبوده واگر گاهى تخريج شده يا داعى ب تخريج بوده مانند شماره 2 و يا بر هلاف شيوه تصحيح برخى مصححان انجام داده اند. ولى مته روى خشخاش نهادن جناب نويسنده براى تكثيراشكال قابل تحسين است !

8. نوشته اند:

[در جلد 3از شيخ حر حاشيه اى آمده است بدين منصون : شيخ بهاءالدين گفته است :اين روايت را در كتابهاى مشهور حديث مسندا نيافتم واين از وى عجيب است]...

سپس افزوده اند:

مصححان ماخذااين حرف شيخ بهاءالدين را كه ظاهر منظور شيخ بهائى است مشخص نكرده اند, ولى شيخ بهائى نه تنها به حديث مورد نظر برخورد نكرده , بلكه درباره آن مفصلا بحث كرده است ...

دراينجا بايد متذكر وشيم كه روش كاراستخراج مصادر حواشى نبوده است از سوى ديگر,اگر شيخ بهائى به حديث مورد نظر برخورد كرده باشد اين اشكال بر فرض صحت به شيخ حر برمى گردد و نه به مصححان .

9. در بخش مقدمه به آن اشاره كرده ايم .

10. مرقوم فرموده اند:

با اين كه درج 1.104 آمده است لجنه اى مخصوص استخراج ماخذ بوده است .

نه نويسنده بزرگوار! لجنه اى براى تخريج احاديث بوده است و نه مطلق ماخذ.

از سوى ديگر, تمام موارد نويسنده محترم در هر دو بخش , مطالب حواشى منقول از شيخ حراست كه بارها به دليل عدم تخريج آنهااشاره كرديم .

ايشان مى فرمايند:

[بخش اول : مصادرى كه ما پيدا كرده واينجا مآوريم و بخش دوم مصادرى كه ما نيز دراين مقاله مشخص نكرده ايم].

بخش نخست چيست ?مصادرى كه در وسائل به نام آنها تصريح شده و جناب نويسنده زحمت استخراج آنها را متحمل شده اند!

وقتى در عبارت آمده است[ خلاصه الرجال] نشان دادن صفحه آن چه زحمتى دارد وانگهى حضرت عالى چرا[ وكذا كتب الرجال] را تخريج نفرموده ايد.

آنان كه با كارهاى موسسه آشنايند, مى دانند كه در متنن فقهى حتى اقوال بالاشاره را نيزاستخراج كرده اند يعنى ازاستخراج اين مجموعه عاجز نبوده انداما بنابراين نبوده است اما كوانصاف !

/ 12