هيچ ديانتى به روشن بينى اسلام، راه زندگى را به پيروان خود نياموخته و احترام به قانون را تا اين پايه، توصيه نكرده است . اين روح اطاعت از قانون و عشق به عدالت است كه ديانت اسلام را به تاسيس جامعه اى هم آهنگ، وا داشته است . اسلام، من فردى را به من اجتماعى مبدل ساخته و مصلحت جامعه را بر سود شخصى برترى داده است . قوانين اسلام و اروپا، هم از نظر منشا حقوقى وهم از نظر هدف، با يكديگر تفاوت هايى دارند . حقوق دانان اروپا، منشا پيدايش قانون را اراده ملت مى دانند و هدف از اجراى قانون، احقاق حق و تامين عدالت است . در فقه اسلام، منشا قانون، مشيت الهى است كه در كتاب آسمانى و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله انعكاس دارد و هدف از اجراى آن علاوه بر تامين عدالت و حفظ حقوق ضعفا در برابر اقويا، تقرب به خدا نيز هست . هر فرد مسلمان اصولا تكاليف خود را در هر موردى كه مقتضى باشد، به خاطر تقرب به خدا انجام مى دهد و اين كمال مطلوبى است كه قرآن در برابر هر مسلمان قرار داده است . تعيين ضوابط و تدوين اصول واقع گرايانه اى كه وظيفه و خط مشى ميليون ها مسلمان را در گوشه و كنار جهان، مشخص كند، كار آسانى به نظر نمى رسد، و از اين جهت هيچ ايدئولوژى، مذهب و فلسفه اى، با اسلام برابرى نمى كند . هيچ سازمان سياسى اى قادر نيست در انديشه و رفتار انسان ها نظارت خود را اعمال كند . و به راستى اين نفوذ و كارآيى قرآن و پيامبر در انديشه مسلمانان، شگفت آور است .