اسلام اجازه ارتداد و گرايش به اعتقاد باطل به هيچ مسلمانى نداده است و براى مرتدين مجازات سختى قرار داده است. از يك طرف حق انتخاب انديشه باطل در سطح دو با اجازة حضور به غير مسلمانان در جامعة اسلامي پذيرفته شده است . آيه شريفه لااكراه فى الدين هم مى تواند بر همين معنى منطبق باشد. ولي از طرف ديگر اين حق از مسلمان گرفته شده است و به هيچ مسلمانى اجازه خروج از اسلام داده نشده است و براى مرتدين شديدترين مجازات را در نظر گرفته است .اين تفاوت چگونه قابل توجيه است؟ پاسخ اين است كه بحث ممنوعيت ارتداد يك بحث فكري و اعتقادى صرف نيست برخورد شديد اسلام با مرتد به خاطر اين نيست كه اين فرد در عقيده اش دچار مشكل شده، چون گفتيم اسلام افرادى را كه اصلا به اسلام اعتقادى ندارند را آزاد گذاشته و برخورد ملايم با آنها دارد. آنها در جامعه اسلامى زندگى مى كنند و مورد احترام اسلام هستند. پس عقيده باطل اين مرتد تنها ملاك برخود تند اسلام نيست. صرفا تغيير عقيده مرتد نيست كه موجب شده اسلام با او برخورد تندترى داشته باشد. علت چيز ديگرى است. قبلا بايد به اين مسئله اشاره كنيم كه هدف اسلام اين است كه يك جامعه كامل اسلامى بنا كند. هدف اسلام صرفا اين نبوده كه يك سرى عقايد را به مردم ياد دهداگر پذيرفتند به بهشت بروند و اگر منكر شدند كيفر ببينند! يا اسلام بگويد مردم! نماز بخوانيد، اگر بخوانيد بهشت مى رويد و اگر نخوانيد جهنم مى رويد.خير! هدف اسلام بالاتر از اين است. هدف اسلام اين است كه يك جامعه دينى بسازد كه تمام اين جامعه اعتقاداتشان، فكرشان، رفتارشان، بر اساس انديشه و هدايت دينى شكل بگيرد. امتي را تشكيل بدهد كه اين امت در مسير الله حركت كنند. به اصطلح يك دار الاسلام ايجاد كند، فرق مى كند كه هدف يك دين ايجاد يك امت باشد يا ايجاد عقيده و تفكرى و يا اعمالى بين مردم باشد. ايجاد فكر در بين يك جامعه، مثل اينكه در كشورى همچون آمريكا مسلمانانى بروند آنجا، در آن جامعه زندگى كنند، نماز بخوانند، روزه بگيرند، اعمال عبادى هم انجام بدهند همين و بس. ولى اگر هدف اسلام اين باشد كه امت اسلامى درست كند و اين مهم برايش باشد، آنوقت اگر براى ايجاد امت اسلامى مسلمانان زحمت كشيدند، خون دادند و توانستند اين دارالاسلام و امت اسلامى را ايجاد كنند امتى اسلامى حالا آيا اين جامعه به حفاظت و نگهبانى احتياج ندارد و حفظ آن امر با اهميتى نيست؟ مثل اينكه ما بياييم انقلابى كنيم و نظامى درست كنيم و فداكارى زيادى در راه استقرار آن بكنيم آيا نبايد تلاش و برنامه ريزى بيشترى كنيم كه اين نظام آسيبى نبيد. امت اسلامى هم همينطور است. با اين مقدمه مسئلة ارتداد در امت اسلامى روشن مى شود. در امت اسلامى و دارالاسلامى كه اينقدر برايش زحمت كشيده شده و اعتقادات دينى و روش و اخلاق دينى در اين جامعه شكل گرفته است يكدفعه آدم مرتدى پيدا مى شود و شروع مى كند به تبليغ عليه دين و افكار و اصول و مقدسات آن يعنى در درون جامعه اسلامى و از درون شهر و خانواده مسلمانان يك نفر بلند مى شود به نفى و انكار و تمسخر اسلام و ضروريات دين. حالا آيا اسلام بايد اجازه بدهد كه بدون هيچ محدوديتى اين فرد به كار خود ادامه دهد؟ تفاوت است ميان اينكه يك شخصى از درون خانواده اسلامى شروع به فعاليت عليه اسلام كند تا اينكه يك يهودى و يا يك مسيحث از بيرون بخواهد تبليغ بر عليه اسلام كند. اين خيلى تفاوت دارد. زيرا يهودى يا مسيحى كه تبليغ بر عليه اسلام كند، همه مسلمانان مى گويند او يهودى است دشمن است، از او انتظارى بيشتر از اين ندارند، حرفش تأثير ندارد. ولى كسى كه از درون جامعه اسلامى مى آيد و انحراف پيدا مى كند به عنوان عضو اين خانواده، عنصر خطرناكى مى شود زيرا حرف او و تأثير بيشتر مى گذارد بر افراد كم اطلاع و عادى. خلاصه اينكه مى شود اين برخورد شديد با ارتداد را ناشى از يك علت ثانوى دانست. اسلام براى حفظ اركان جامعه اسلامى و براى حفظ انسجام امت اسلامى و براى اينكه نگذارد عوامل تضعيف كننده به جامعه دينى و اسلامى آسيب بزنند در اين مورد سختگيرى كرده است و اجازه نداده عضو جامعه اسلامى كه در درون اين امت بزرگ شده يكدفعه در مقابل اين فرهنگ در درون اين خانواده بايستد و بخواهد اركان اين امت واحده را متزلزل كند. بخصوص اينكه اگر اين راه باز بشود، مخالفان و دشمنان چشم طمع به آن مى دوزند و تلاش خواهند كرد از اين راه در جامعه اسلامى اخلال كنند لذا اسلام جلوى اين حركت دشمن را گرفته است.