جوان گمنام - جنایت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنایت - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جوان گمنام

وقتي منصوردوانيقي ساختمانهاي بغداد رامي ساخت ودرآن حال سادات وفرزندان پيغمبرراشديداتعقيب مي كردهركدام ازآنان رامي يافت تحويل بناهامي دادكه زيرنظرماموريني كه برآنهاگماشته بودندآنان رازيرديوارهابگذارندواطراف آنهاراباگچ وآجربپوشانند .

روزي يك جوان خوش سيمايي راكه ازنواده هاي امام حسن ع بوددستگيركرده و تحويل بنادادندكه اورازيرديواربگذارد،بنادلش به حال وي سوخت ولي از طرفي چون دربرابرمامورين نمي توانست اورارهاكندناگزيرزيرديوارگذاشت ولي اطراف وي راكمي بازگذاشت كه بتواندتنفس كندوبه اوگفت ناراحت مباش من درتاريكي شب مي ايم تورااززيرديواربيرون مي آورم .

شب كه شدآمده جوان رابيرون آمرووبه وي گف :درباره خون من وكارگراني كه بامن بوده انداز خدابترس ،من ترسيدم كه اگرتورازيراين ديواربگذارم جدت رسول خداروز قيامت درپيشگاه خداونددشمن من باشداكنون خودرابراي هميشه پنهان بدارونزد خانواده ات برنگرد .

جوان هاشمي گفت :اگربنااست كه من براي هميشه به جاي نا معلومي بروم وتاپايان عمرگمنام زندگي كنم ،پس به مادرمن خبربده كه من رها شده ام كه تاحدودي دلش آرام بگيردوگريه وزاريش كمترشود .

بنايادشده مي گويدجوان هاشمي آدرس منزل مادرش رابه من معرفي كرده وكمي ازموي سرش را چيده جهت علامت دادكه به مادرش بدهم ،وديگركسي نداست كه به چه سرزميني رفته ودرچه شهرودياري زندگي مي كند .

برحسب آدرسي كه وي به من داده بودبه درب خانه مادرش رفتم ،صداي گريه وزمزمه مادرش راشنيدم كه مانندصداي زنبورعسل به گوش مي سيد،ازگريه سوزناك اودانستم كه همان مادرجوان هاشمي است ،خودرامعروف كردم وخبرآزادي فرزندش رابامقدارمويي كه جهت نشاني به من داده بودبه وي دادم وبرگشتم .

/سفينه البحار،جلد2صفحه 254 .

/ 13