توطئه نافرجام - جنایت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
توطئه نافرجام
"منصور دوانيقي دومني خليفه عباسي به خلافت ورياستي كه به هزاردوزوكلك وجنايت بدست آورده بودسخت علاقمندبودوبراي نگاه داري آن به هروسيله ممكن متوسل مي شدوبه هرخيانتي دست مي زد،هرصداي مخالفي راخاموش نموده ونفس هرناموافقي رادر سينه خفه مي كردوبه هركس سؤظن پيدامي كردنابودش مي نمود .اونسبت به دو نفرازخويشان خوديكي عيسي پسرعمووديگري عبدالله عمويش بدبين شدوتصميم گرفت هردوي آنهارانابودكندولي بايك نقشه دقيق وماهرانه كه كسي نفهمد بدنبال اين تصميم روزي پسرعموي خودعيسي رااحضاركردموردنوازش واحترام قرار داده وازوفاداري اوتشكركرده ،گفت :اين عبدالله عموي من وتوفردخائني است كه درامورماكارشكني مي كند،بايدتوبه من كمك كني تااورانابودش كنيم .سپس مخفيانه عبدالله رادستگيركرده دراختيارعيسي گذارده وگفت :من من ميروم حج ،تاوقتي برميگردم بايدوي يادستوراوانجام شده است .عيسي از اين ماموريت خطرناك سخت نگران بود،نمي دانست چه كند؟گاهي فكرمي كرداو رابراي خوش آمدن منصوربكشدوزماني باخودمي انديشيدكه عموي پيرمردوبيگناه خودراچرابكشد؟پيشگوئي درست .بالاخره براي تصميم نهائي جريان رابراي مشورت بادوست قديمي ودانشمندخود"يونس من قره "درميان گذاشت ،يونس اورا شديداازكشتن عبدالله منع كرده گفت :به نظرمن اني نقشه كشته شدن خودنيز هست .منصورمي خواهدعبدالله بدست توكشته شودوبعدهم تورابه بهانه قتل او بكشد،عبدالله رادرخانه خودزنده نگاهدارتامنصورازمكه برگرددوبه اوچنان وانمودكن كه اوراكشته اي ،اگرازقتل اوخوشحال شدكه آن وقت هم مي تواني وي رادرخفابه قتل برساني وبه قول معروف :ماهي راهروقت ازآب بگيري تازه است .واگرمنصورعبدالله راازتومطالبه كردبتواني اورادراختيارش بگذاري .عيسي به گفته يونس عمل كردعبدالله يرادرخانه اش زنده نگاه داشت ،اتفاقاپيش بيني يونس درست ازكاردرآمد،وقتي ،وقتي كه منصورازمكه برگشت ،چون مطمئن شده بود كه عبدالله به دست عيسي كشته شده است برادران عبدالله راطلبيده به آنان گفت :مثل اينكه برادرشماعبدالله وسيله عيسي به فتل رسيده است ،اوراقصاص كنيد .گفتند:توازاوجوياشو،منصورعيسي رااحضاركرده گفت :عبدالله راتسليم تو كردم ،بااوچه كردي ؟عيسي :به من دستوركشتن اورادادي ،من هم وي رابه قتل رسانيدم .منصور:اگرمن مي خواستم اورابكشم به جلادخودمي دادم نه به بو، سپس روكردبه برادران عبدالله وگفت :عيسي به قتل اواعتراف كرد،وي را رابازداشت كرده ودستورداددربغداداعلام كنند:فردادرميدان عمومي شهر،عيسي بخاطركشتن عموي خليفه عبدالله ،به عنوان قصاص اواعدام خواهدشد .كنارچوبه اعدام .فردارسيدودرحالي كه مردم درميدان اجتماع كرده بودندمامورين منصور، عيسي راكنارچوبه اعدام آوردندعيسي فريادزد:منصورتونقشه قتل من وعبدالله هردوراطرح كرده بودي ،عبدالله رابه من دادي وسفارش كردي كه اورابكشم تو ميخواستي من اورابكشم ومراهم به بهانه قتل اواعدام نمائي ،ولي من باشخص خيرخواهي مشورت كردم واوازنقشه توپرده برداشت ،لذامن عبدالله رانكشتم ، بلكه اورادرخانه خودمحترمانه نگاه داشته ام ،اجازه بدهيدتااورانياورم وفورا به خانه رفته عبدالله راآورد .منصوربدبخت كه توطئه اش نافرجام مانده بود ورسواشده بودسخت ناراحت گشت .وبعدهاعبدالله رادراطاقي كه پايه هاي آنرا ازنمك درست كرده بودنگاه داشت وباانداختن آب اطراف اطاق آن رابه سرعبد الله خراب كردوبدين ترتيب اورابه قتل رسانيد،ولي بالاخره عيسي بخاطراينكه فردخيرخواهي ودانشمندي مشورت كرده ودست خودرابه خون عمويش آلوده نكرداز نقشه شيطاني منصورجان سالم بدربرد ./1اقتباس ازمكتب اسلام ،سال 5،شماره 9