ارزش –عقل - جنایت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنایت - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ارزش –عقل

ازخليل ابن احمدنحوي پرسيدندكه ابن مقفع راچگونه ديدي گفت مثل اورانديده ام .

عملش ازعقلش بيشتراست وازابن مقفع پرسيدندكه خليل راچگونه ديدي گفت ماننداورانديده ام عقلش ازعملش بيشتراسست مغيره گفت هردوراست گفته اندعقل خليل اوراواداشت براينكه ازدنيارحلت گردددرحاليتكه پارساترين مردم بودوجهل ابن مقفع اورااداشت براينكه درامان نامه عبدالله بن علي نوشت آنچه راكه موجب قتلش شد .

تفصيل اين قصه آنكه چون احمدسفاح نخستين خليفه عباسي رااجل نزديكشدامركردكه بعدازوي بابرادراوابوجعفرمنصوربيعت نمايندپس اودرانباركه شهري بوده نزديكي كوفه روزسيزدهم ذيحجه سنه 136ازدنيارفت همانروزعيسي بن موسي برادرزاده اوازمردم براي منصوربيعت گرفت چون منصور خودحضورنداشت بحج مشرفشده بوددرمراجعت كه اين قصه راشنيدبسيارمضطرب شدابومسلم مروزي بااوبودازاوپرسيدخلافت بتورسيده توچه تششويش و اضطراب داري گفت ازعبدالله بن علي عم خودهراس دارم گفت باك مكن من اورادفع ميكنم پس ابومسلم وسايرحضارنيزهمانجاباوي بيعت كردندودركوفه هم عيسي بن موسي ازطبقات مردم براي اوبيعت گرفت پس تاوروداوبكوفه كار بيعت تمام شدلكن عبدالله بن علي چون خبرفوت سفاح رادرشام شنيدبدعوي خلافت برخواست گفت آن هنگام كه سفاح لشكربسرمروان ميفرستادباولادعباس فرمودكه هركه ازشمامروانراازميان برداشت اووليعهدمن باشدوچون من قدم پيش نهاده اين امرمهم راانجام داده ام لهذاخلافت بموجب گفته سفاح خاص من خواهدبود ودونفرازحاضرين نيزبرطبق دعواي اوشهادت دادندپس مردم شام واكثرمردم خراسان كه ملازم اوبودندباوي بيعت كردندمنصورچون ازاين قصه آگاهي يافت ابومسلم مروزي رابجنگ اونامزدكردوچون آوازه توجه ابومسلم بگوش اورسيد امردادقريب هفده هزارنفرازمردم خراسان راكه ملازم وي بودندكشتندكه مباداملحق بابومسلم شوندآنگاه لشگري مهم باستقبال ابومسلم فرستادتااينكه در نصيبين هردولشكرباهم روبروشده قريب ششماه جنگيدندازقضاعلبه نصيب ابومسلم گرديدوعبدالله بجانب بصره گريخته درآنجاببرادرخودسليمان بن علي كه ازجانب منصورحكومت بصره راداشت پناه بردوچندگاه درآنجامتواري بود تااينكه بامنصوربيعت كردوازقيدتواري بيرون آمدولي بعدازچندي كه سليمان ازحكومت بصره منفصل گرديدعبدالله واهمه كرده بازمتواري گرديداين خبركه بمنصوررسيدعبدالله راازبرادران اوسليمان وعيسي مطالبه نمودوامان نامه هم بوي دادولي امان نامه اي كه اول ابن مقفع نوشته بودمضمونش اين بودكه اگر اميرالمومنين درباره عم خودعبدالله عذروحليه ورزدزنهايش ازحباله نكاح وي رهاوچارپايانش حبس ومماليكش آزادومسلمين ازبيعت اودرحل باشندمضمون اين نامه برمنصورسخت گران آمدخصوصاامرمنحل شدن بيعت پس بسفيان بن معاويه مهلبي كه ازجانب اوامارت بصره راداشت نوشت كه ابن مقفع رابجرم همين مضمون امان نامه كه اوانشاكرده بودبقتل برساندپس وي اوراكشت مغيره مضمون همين نامه رابراي صدق قول خليل كه گفت اين مقفع عملش ازعقلش بيشتراست شاهد آوردباري منصورامان نامه براي عبدالله فرستادتااينكه سليمان وعيسي اورا باهمه سركردگان خودباخودشان برداشته بدارالخلافه آوردندآنگاه سليمان وعيسي حضورمنصوررسيده اظهارداشتندكه عبدالله راباخودآورده ايم اذن بد،اورا حاضرپيشگاه نمائيم منصورآن ارامشغول كردتاعبدالله رابزنداني كه قبلاآماده كرده ودستورداده بودبردندآنگاه بانهاگفت برويدعبدالله رابياوريدپس آنها برگشته عبدالله رادرآن محلي كه گذاشته بودندنيافتنددانستندكه اوبزندان رفته برگشتندبطرف منصورديگربانهابارحضورندادندپس اسلحه ازاصحاب عبدالله گرفته همه رابحبس بردندهشت سال عبدالله درحبس ماندب *دمنصورقصدقتل اوراكردولي خواس درراين ميانه منظورديگرخودرانيزانجام داده باشدوآن اين بودكه چون سفاح منصوررابعدازخودوعيسي بن موسي رابعدازاوبولايت عهدتعيين نموده بودولهذاعيسي درمجلس منصورمقدم برمهدي پسرمنصوربودوي درجانب راست منصورمي نشست ومهدي درجانب چپ اوولي منصورقصدكردكه عيسي راازولايت عهدخلع ومهدي راوليعهدكنددراين باب باعيسي مذاكره كردعيسي امتناع نمودومنصورنيزازمقدم داشتن وباوديراذن ميدادتااينكه ازاوبمهدي بيعت گرفت ولكن دل منصورازاوبراي مهدي پاك نبوداين بودكه درصددكشتن او نيزبودلهذابراي انجام هردومقصودهنگام عزيمت حج كه درسنه يكصدوچهل وهفت بودعيسي راخواست وعبدالله راشب باوتحويل دادوباوپنهاني گفت كه توبعد ازمهدي وليعهدمني ولي وجودعبدالله مخل درامرولايت عهدمهدي وتواست براي اينكه خاطرماازجانب اوآسوده باشدبعدازحركت من اوراگردن بزن تااز ناحيه اوخللي دراين امربروزنكندوازبين راه هم سه دفعه تاكيدكرده باصرار نوشت ولي اوكاتب خوديونس بن فروه راخواسته بااوقصه رامشاوره كرداو گفت منصوردرپنهاني اين امررابتوواگذاركرده ولكن ب *دازانجام آن ازتو درآشكارامواخذه خواهدكردوآنگاه تراببهانه قصاص محكوم باعدام خواهدنمودپس صلاح اينست اورادرمنزل خودنگهداري بي آنكه كسي ازامراواطلاع يابدپس اگراز توآشكارامطالبه نمودآشكاراتسليم كن مبادادرپنهاني تحويل بدهي عيسي هم همين طوركرداوراپنهان نمودوبمنصورنوشت كه آن مهم رابحسب امرتوانجام دادم منصورمطمئن شدكه عبدالله كشته شده پس وقتيكه ازمكه مراجعت كردعبدالله را پيش برادرهاي اوازعيسي مطالبه نمودعيسي گفت مگرامرنداده بودي كه اورا بكشم من هم حسب الامركشتم گفت من داده بودم كه درمنزل خودنگاه داري نه اينكه بكشي پس روبعموهاي خودكرده گفت اين اقراربكشتن برادرشماكردولي ادعا ميكندكه بامرمن بوده اودراين ادعاكاذب است گفتندكه اورابده قصاص كنيم گفت خودتان ميدانيدپس اورادادببرندقصاص نمايندعيسي گفت مراپيش اميرالمومنين عودت دهيدپس عودت دادندبمنصورگفت بواسطه قتل اوميخواستي كه مرابكشي ابن عم توزنده وسالم است بياورم گفت بيارپس اوراآورده تسليم نمودمنصورچون ازاين مقدمات نتيجه اي نگرفت عبدالله رادرحبس بترتيب ديگر كشت كيفيت كشتن اوراباختلاف نقل كرده اندبعضي گفته انددادخفه اش كردندو بعضي گفته اندبام مجلس رابرسرش خراب كردندبهرحال اوراكشتند

/ 13