دزد بدشانس - حرف حق نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
دزد بدشانس
دزدي واردخانه اي شد،ديدكه صاحب خانه ازبي فرشي روي زمين خوابيده است ،دزدعبايش ازهمانجا پهن كرد،وباطاقهاي ديگررفت كه بلكه يك چيزي پيداكندكه بزحمت بردنش بيرزد ،اتفاقاهيچ چيزپيدانكرد،دزدباطاق اولي برگشت تاعباي خودرابردارد،ديد عبانيست ،چون كه باطراف نگاه كرد،ديدصاحب خانه ازروي زمين برخاسته ،و بروي عباي اوخوابيده است .دزدناچاربادست خالي وحتي بدون عباي خودبناي بيرون رفتن ازخانه راگذاشت ،همينكه بدرخانه رسيد،شنيدكه صاحب خانه باصداي بلندميگويد:بي زحمت دررامحكم ببنديد،دزدهم درجواب گفت اي فلان فلان شده ،براي چه درراببندم ،بگذاردرخانه بازباشدشايدهمانطوركه من تشك برايت آوردم يكي ديگرهم لحافي برايت بياورد .