عبدالله فرزند زبير،ازشجاعان زيرك عرب به شمارمي آمد،اودرجنگ جمل ،جزءسپاه دشمن بود،باتوجه به اينكه خاله اش عايشه ،وپدرش زبير،ازرهبران سپاه دشمن بودند .عبدالله به ميدان تاخت ،ومبارزطلبيد،مالك اشتربه ميدان اورفت و فريادزدبياكه خوب آمدي عايشه ازحال خواهرزاده اش عبدالله جوياشد،به او گفتندعبدالله درميدان دربرابرمالك اشترقرارگرفته است .عايشه فريادزد واي براسماء،بيچاره خواهرم اسماء،مگركسي كه به جنگ مالك برود،زنده بر ميگردد؟دراين وقت ،مالك باضربه اي ،عبدالله رابه زمين كوبيدوروي سينه اش نشست ،عبدالله درشيطنت وزيركي معروف بود،وقتي كه خودرادرزير پنجه پرقدرت مالك اشترديد،فريادزداقتلوني ومالكامرابامالك بكشيدچون ميدانست كه نميتواندازچنگ مالك ،نجات يابدازاين روحاضربودكه هردو كشته شونددراين گيرودار،لشكربصره ،براي نجات عبدالله ،هجوم دستجمعي كردندوعبدالله باحيله گري خصاي ازچنگال مالك ،دررفت وگريخت .ولي زخمهاي سنگيني بربدنش واردشده بودكه بعضي مينويسند37زخم پيداكرد .وقتي كه عبدالله گريخت ،عبدالرحمن بن عتاب كه ازاشراف قريش بود،به ميدان مالك آمد،مالك اوراكشت ،پس ازاوحكيم بن حزام به ميدان آمد،براثر ضربه مالك ،ازاسب به زمين غلطيدوسپس برخاست وفراركرد .ترس ووحشت ، درسپاه جمل افتاد،عايشه فريادزدايهاالناس عليكم بالصبرفانمايصبرالاحرار اي مردم صبرواستقامت كنيد،آزادگان تحمل وصبرميكنند .سرانجام دراين جنگ سپاه علي ع پيروزشد،درحالي كه پنج هزارشهيدداد،وازسپاه دشمن ،سيزده هزارنفركشته شد ./تتمه المنتهي ص 12 .
لطفا منتظر باشید ...
