ك. بى توجهى شهيد ثانى بر توثيقات متأخرين: - وثوق صدوری و وثوق سندی و دیدگاهها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وثوق صدوری و وثوق سندی و دیدگاهها - نسخه متنی

محمد حسن ربانی بیرجندی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آقا جمال خوانسارى نيز بى ميل نيست كه وكيل بودن راوى را دليل ثقه بودن وى, يا دست كم مدح وى بداند. در مثل درباره ابوعلى راشد, محقق اردبيلى مى نويسد:

(به روشنى درباره ثقه بودن ابوعلى راشد سخن گفته نشده, بلكه گفته شده: وكيل مشكور است. گويا به خاطر همين نكته (وكيل مشكور بودن راوى) روايت وى را صحيحه ناميده اند و امكان دارد آن را حسنه بناميم.)

آقا جمال خوانسارى مى نويسد:

(آنچه را محقق اردبيلى آورده, شهيد ثانى نيز يادآور شده و نوشته: كان وكيلاً مقام على حسين بن عبد ربه. افزون بر آن وى را ستوده است.

ولى شيخ طوسى در كتاب الغيبة و كشى در رجال, رواياتى را از ابوعلى راشد نقل كرده اند كه دليل بر جايگاه والاى وى مى دانند, بلكه بيش تر توثيق وى را نيز مى رسانند.

علاّمه حلى وى را ثقه دانسته است.

شيخ طوسى, آن جايى كه از وى نام مى برد; يعنى فصل حسن بن راشد, وى را توثيق مى كند.

پس روايت وى صحيحه است توصيف صحيحه نكردن علاّمه حلّى روايت او را, به خاطر غفلت بوده و همچنين صاحب مدارك, از اين نكته غفلت كرده و نوشته ابوعلى به طور روشن توثيق نشده است.)93

ك. بى توجهى شهيد ثانى بر توثيقات متأخرين:

شهيد ثانى كسانى را كه متأخرين, مانند علامه حلّى و ابن داود ثقه دانسته اند, ثقه نمى داند و به اين گونه ثقه شمردنها, اعتنايى ندارد و آن را كافى نمى شمارد. ولى آقا جمال خوانسارى توثيقات متأخرين را كافى مى داند و دليل بر ثقه بودن راوى مى شمرد.94

شهيد ثانى و همفكران وى, ثقه شمردنهاى متأخران را بر حدس و گمان استوار مى دانند, نه بر حس; زيرا به باور اينان, فاصله زمانى تا راوى, مانع از اين مى شود كه بشود بر ثقه بودن راوى شهادت داد و شهادت حدسى در ثقه بودن بسنده نيست.95

محقق اردبيلى به توثيقات متأخرين اعتنا كرده و آن را دليل بر ثقه بودنِ راوى گرفته است.96

بخش چهارم: نكته هاى پراكنده

در پايان بحث به بررسى نكته هاى پراكنده اى مى پردازيم كه آقا جمال خوانسارى به ديدگاههاى شهيد ثانى خرده گرفته و در آنها خدشه وارد كرده و يا ديدگاههاى وى را پذيرفته و به شرح مبناى وى پرداخته است.

1. شهيد ثانى در كتاب خمس روضه مى نويسد:

(وهذه الارض لم يذكرها كثير من الاصحاب ورواه ابوعبيدة الحذاء فى الموثق عن الباقر, عليه السلام.)97

شهيد روايتى را كه دلالت دارد بر اين كه زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد خمس بر او واجب است, موثقه ناميده است.

(عن ابى جعفر, عليه السلام, ايما ذمى اشترى من مسلم ارضاً فان عليه الخمس.)98

آقا جمال خوانسارى مى نويسد:

(قد عرفت انه سهو و الصحيح الصحيح.)99

2. شهيد ثانى در كتاب وصية روضه, حديث عبدالله بن سنان را صحيحه مى نامد:

(عبدالله بن سنان, عن عبدالرحمن بن سيابه قال: انّ امرأة اوصت اِليّ فقالت: ثلثى يقضى به دينى وجزء منه لفلانه فسألت عن ذلك ابن ابى ليلى فقال: ماارى شيئاً ما ادرى ما الجزء.

فسالت عنه أبا عبداللّه, عليه السلام, بعد ذلك و خبّرته كيف قالت المرأة و ما قال ابن ابى ليلى. فقال: لها عشر الثلث: انّ اللّه عزّوجلّ امر ابراهيم, عليه السلام, فقال: (اجعل على كل جبلٍ منهنَّ جزءً) و كانت الجبال يومئذٍ عشر والجزء هو العشر من الشىء.)

آقا جمال خوانسارى در ذيل اين روايت مى نويسد:

(اين روايت را شهيد صحيح دانسته, به پيروى از شهيد اول در دروس و علامه حلّى در مختلف الشيعه.

اين سخن شهيد, درست است, بنابر آنچه كه در استبصار وارد شده; زيرا شيخ طوسى حديث را بدون واسطه از عبداللّه بن سنان از امام, عليه السلام, نقل كرده است; ولى همين روايت, بنابرآنچه در كافى و تهذيب وارد شده: از عبدالله بن سنان, از عبدالرحمن بن سيابه مجهول است و غير صحيح.

از نقل كافى و تهذيب به دست مى آوريم, راوى در سند استبصار افتاده است و تاييد مى كند اين مطلب را آنچه شهيد در مسالك الافهام بيان داشته: اين كه عبداللّه سنان از ابن ابى ليلى بپرسد, بعيد است; زيرا او فقيه امامى جليلى است. بلكه از اخبار فهميده مى شود كه ابن ابى ليلى از عبداللّه بن سنان و اصحاب او, مانند محمد بن مسلم و بسيارى ديگر, مى پرسيده است.)100

ييادآورى: حديث ياد شده, در دو كتاب تهذيب و كافى, افزون بر عبداللّه بن سنان, بين او و امام, راوى ديگرى وجود دارد كه ناشناخته است; ولى در استبصار, اين شخص ناشناخته وجود ندارد: بنابراين, سند استبصار صحيح است و سند كافى و تهذيب غيرصحيح, در حالى كه سند يكى است.

اين حديث از نمونه هاى همان بحث معروف است: اگر روايتى در يك نقل مسنده و در نقل ديگر, با همان سند مرسله باشد, آيا ارسال در يك سند, به سند ديگر زيان مى رساند؟ آيا در مسنده اگر راوى ضعيف بود به مرسله سريان مى يابد؟

شيخ طوسى بر اين باور است: اين گونه روايت, از نظر سند, اضطراب دارد و اضطراب در سند, سبب مى شود كه هر دو روايت از حجت بودن فرو افتند.

علماى ديگر, از جمله: محقق اردبيلى در مجمع الفائدة101 و صاحب جواهر در جواهر الكلام102, به روشنى بيان مى كنند: اين مقوله از باب اضطراب در سند نيست و ضعف يكى, به ديگرى سريان نمى يابد.

آقا جمال خوانسارى, به ديدگاه شيخ طوسى گرايش دارد. او بر اين باور است: نقل كافى و استبصار نشانه و قرينه است كه در سلسله سند تهذيب, حلقه اى فرو افتاده است; از اين روى, روايت را نمى توان صحيحه خواند, همان گونه كه شهيد در مسالك الافهام عقيده دارد.

شهيد در مسالك الافهام مى نويسد:

(علامه حلّى در مختلف الشيعه, يادآور شده: حديث عبداللّه بن سنان, صحيح است.103 در هنگام نقل سند حديث, نام عبدالرحمن بن سيابه را نياورده, بلكه بين امام و عبداللّه بن سنان, كسى را قرار نداده و راوى از امام را عبداللّه قرار داده, بدون واسطه, بسان نقل شيخ در استبصار كه بنابراين نقل, روايت صحيحه خواهد بود.

ولى بنابر نقل تهذيب (كه نسخه خطى آن, به خط خود شيخ طوسى در دسترس من است) راوى از امام, عبدالرحمن بن سيابه است و فردى ناشناخته. بنابراين نقل, روايت صحيحه نخواهد بود.

و تأييد مى كند اين نكته را پرسش عبدالله بن سنان از ابن ابى ليلى كه بعيد است جداً عبداللّه بن سنان فقيه امامى از ابن ابى ليلى پرسش كند; بلكه موجود در اخبار آن است كه او از عبداللّه و اصحاب وى, مانند: محمد بن مسلم و غير او سؤال مى كرد.

شهيد اول در دروس اين روايت را صحيحه دانسته104, همان گونه كه علامه يادآور شده است.

خلاصه, اگر نقل تهذيب را برترى بدهيم, روايت از نظر سندى اضطراب خواهد داشت و تهذيب هم اصل استبصار است.

بارى, در هر حال, روايت صحيحه نخواهد بود.)105

3. شهيد ثانى و آقا جمال خوانسارى, مورد اعتماد و ثقه بودن مشايخ اجازه را پذيرفته اند. بسيارى از علما و فقيهان بر اين باورند كه مشايخ اجازه, والاتر و بالاتر از آنند كه نيازى به توثيق داشته باشند. از جمله اينانند فقيهان و عالمان و بزرگانى چون: شيخ يوسف بحرانى106, شهيد ثانى107, سيد محمد عاملى108, شيخ بهائى109, محقق سبزوارى110, حاج آقا رضا همدانى111 و.

آقا جمال خوانسارى در الحواشى على الروضه مى نويسد:

(از جمله دليلهايى كه دلالت مى كند در تيمم دو ضربه واجب است, صحيحه اسماعيل بن همّام از حضرت رضا, عليه السلام, است:

([اخبرنى الشيخ ايده اللّه تعالى, عن احمد بن محمد, عن ابيه عن سعد بن عبداللّه, عن احمد بن محمد, عن اسماعيل بن همام الكندى عن الرضا, عليه السلام قال]: التيمم ضربة للوجه وضربة للكفين.)12

اين روايت, در مختلف الشيعه, منتهى وذكرى الشيعه, حسنه شمرده شده است. وجهى براى اين سخن وجود ندارد, پس از آن كه خود علامه در خلاصة الرجال احمد بن محمد را توثيق كرده است و همچنين نجاشى.

ولى شيخ طوسى وى را توثيق نكرده است.

اگر حسنه شمردن حديث, به خاطر احمد بن محمد باشد كه مفيداز وى روايت مى كند احمد بن محمد, يا ابن الوليد است, همان گونه كه از ظاهر آن بر مى آيد و يا ابن يحيى العطار.

ابن الوليد در كتابهاى رجال ذكر نشده; زيرا حال وى معلوم است.

ابن يحيى العطار ذكر شده, ولى به طور مهمل.

در هر دو وجه خدشه است; زيرا هر دو بزرگوار از مشايخ اجازه اند و زيانى نمى رساند توثيق نشدن آن دو, همان گونه كه درباره أبان, ذكر خواهيم كرد.

از اين روى علما اتفاق دارند بر صحيح بودن رواياتى كه در سند آنها احمد بن محمد قرار دارد و نيز حكم كرده علامه در منتهى المطلب و شهيد در ذكرى, به صحيح بودن دو روايت زراره و محمد بن مسلم كه استشهاد كرده اند به آن دو براى تفصيل در مورد تيمم; زيرا در سند آن دو احمد بن محمد قرار دارد.

و نيز براى واجب بودن دو ضربه در تيمم, استناد شده به روايت صحيحه محمد بن مسلم:

([واخبرنى الشيخ ايده اللّه تعالى عن احمد بن محمد, عن ابيه, عن الحسين بن الحسن بن أبان عن الحسين بن سعيد, عن صفوان بن يحيى, عن العلاء عن محمد بن مسلم, عن احدهما, عليه السلام قال:] سألته عن التيمم, فقال: مرتين مرتين للوجه واليدين.)113

در سند حديث, به خاطر وجود الحسين بن الحسن بن أبان, مناقشه شده و رجال شناسان مورد اطمينان و اعتماد, او را توثيق نكرده اند.

/ 13