بیشترلیست موضوعات بخش نخست: وثوق صدورى و وثوق سندى گروه وثوق سندى: گروه وثوق صدورى: بخش دوم: قرينه ها و نشانه ها: 1. عرضه كتاب بر امام(ع) و گواهى آن از سوى حضرت: 2. بودن روايت در جوامع ثلاثه: 3. يادآورى روايت در چند اصل: 4. ذكر روايت با چند سند در يك كتاب: 5. عمل پيشينيان از اصحاب: 6 . نقل روايت از سوى مشايخ ثلاثه: 7 . نقل روايت از سوى اصحاب اجماع: 8 . راوى روايت از مشايخ اجازه: 9 . نقل روايت توسط شيخ صدوق در من لايحضره الفقيه: 10 . از بنوفضال روايت شده باشد: 11 . اعتماد قميين: 12 . تلقى روايت به قول: بخش سوم: ديدگاههاى شهيد ثانى و آقا جمال خوانسارى درباره وثوق سندى در روضه و حاشيه هاى آن: الف. ضعيف بودن موثقه از ديد شهيد ثانى: ب. عمل نكردن شهيد ثانى به روايتهاى مرسله: ج. جبران كننده ضعف سند حديث نبودن شهرت روائى و عملى از ديدگاه شهيد ثانى: هـ. مخالفت شهيد ثانى با قاعده اجماع: و. در نگاه شهيد ثانى, صحيح بودنِ روايت, دليلِ بر ثقه بودن راوى نخواهد بود: ز. در نگاه شهيد مشترك بودن راوى, دليل بر ضعف او خواهد بود: ح. از نگاه شهيد, له اصل, كتاب و مدح راوى به شمار نمى آيد: ط. از نگاه شهيد ثانى, دعا و ترحم بزرگان دليل بر ثقه بودن راوى نخواهد بود: ك. بى توجهى شهيد ثانى بر توثيقات متأخرين: بخش چهارم: نكته هاى پراكنده يادآورى: توضیحاتافزودن یادداشت جدید
وى, برابر نوشته علامه در خلاصه, واقفى, ضعيف جداً و فاسد المذهب است. و به او نسبت داده شده احاديثى در وقف به او و نوشته ها و نگارشهاى او توجهى نمى شود. و بمانند اين سخن را نجاشى نيز در رجال خود يادآور شده است.بنابراين, محمد بن الحسين مشترك است.در هر دو سند (سند مقبوله و مشهوره أبى خديجه) داوود بن الحصين واقع شده و علامه در خلاصه از شيخ طوسى نقل كرده: واقفى شد. از اين عقيده نيز نقل شده است. ولى نجاشى گفته: او, ثقه است و قوى تر در نزد من توقف در روايات اوست.امّا عمربن حنظله را, اصحاب, نه جرح كرده اند و نه تعديل, ولى شارح شهيد در شرح درايه نوشته: توثيق او در جاى ديگر ثابت شده است. مستند شهيد در اين سخن, برابر نقل صاحب معالم فرزند شهيد, روايت تهذيب است.130(عن يزيد بن خليفه, قلت لابى عبداللّه, عليه السلام: ان عمر بن حنظله أتانا عنك بوقت فقال اذاً لايكذب علينا.)ولى يزيد بن خليفه توثيق نشده و گفته اند: واقفى است. افزون بر اين, روايت, دلالت نمى كند كه يزيد بن خليفه, به هيچ وجه دروغ نمى گويد, بلكه شايد او در آنچه كه از وقت روايت كرده است, دروغ نمى گويد.اگر مستند شارح درباره عمر بن حنظله, همين روايت باشد, بنابر آنچه نقل كرده, اعتبارى به آنچه تحقيق كرده, نيست.بارى, اين روايت, با اين كه ضعف سند دارد, امّا اصحاب آن را پذيرفته و تلقى به قبول كرده اند, تا آن جا كه مشهور شده به مقبوله عمر بن حنظله و اينان; يعنى عالمانى كه آن را پذيرفته اند, بر اين باورند كه ضعف سند مقبوله به اين شهرت, جبران مى شود.)131آقا جمال خوانسارى در سند روايت أبى خديجه نيز اشكال كرده است:(امّا روايت دوم نيز, از نظر سند به طور جدّ ضعيف است; زيرا در سلسله سند آن معلّى بن محمد قرار دارد كه:علامه در خلاصه الرجال مى نويسد: وى, مضطرب الحديث و المذهب است. ابن غضائرى مى گويد: تعرف حديثه و ينكر و از ضعيفان روايت مى كند و مى شود به عنوان شاهد از حديث او استفاده كرد.ابوخديجه, كه همان سالم بن مكرم باشد, شيخ در فهرست وى را جزوِ ضعفا بر شمرده است. نجاشى مى نويسد: وى ثقه است.علامه در خلاصة الرجال مى نويسد: وجه است.در نزد من, توقف است, در آنچه روايت مى كند, به خاطر گوناگونى و ناسازگارى ديدگاهها درباره او.بارى, اعتمادى بر سند روايت او نيست, ولى اين بى اعتبارى و ضعف, با عملِ اصحاب و شهرت جبران مى شود.)132از مقايسه بين سخن شهيد ثانى و آقا جمال خوانسارى درباره سند روايت عمر بن حنظله و روايت ابى خديجه, اين نتيجه به دست مى آيد كه ديدگاههاى شهيد ثانى دقيق تر است.1. مناقشه آقا جمال در حديث يزيد بن خليفه درست نيست. وى در باره يزيد بن خليفه گفته: واقفى است و ضعيف. در پاسخ ايشان مى گوييم: اگر چه يزيد بن خليفه, واقفى است, ولى روايات او, در رديف روايات موثقه قرار دارند و چون اصحاب اجماع از وى روايت كرده اند, ثقه بودن وى ثابت مى شود.خود آقا جمال, بارها اظهار داشته: نقلِ اصحابِ اجماع از راوى, دليل ثقه بودن او خواهدبود. وى, در صفحه 322 الحواشى على الروضه, درست يك صفحه پس از مناقشه در سلسله سند مقبوله, مى نويسد:(و راويى كه اصحاب اجماع از او روايت كنند, ثقه خواهد بود. چون اصحاب اجماع مثل ابن ابى عمير از غير ثقه نقل نمى كنند. و روايتى را كه راوى مورد نظر نقل كرده, با واسطه از ابن ابى عمير نقل كرده است.)اكنون مى گوييم, با ملاحظه اين سخن, نقل صفوان بن يحيى از يزيد بن خليفه, دليل ثقه بودن يزيد بن خليفه خواهدبود. وقتى يزيد بن خليفه ثقه شد, روايت وى درباره عمر بن حنظله, ثقه بودن عمر بن حنظله را ثابت مى كند.پس مى توان گفت: افزون بر اين حديث, شايد دليلهاى ديگرى نيز در نزد شهيد ثانى باشد كه بر ثقه بودن راوى دلالت كنند كه نكته اول, ثابت شدن روايت يزيد بن خليفه است. چون صفوان از اصحاب اجماع و از مشايخ ثلاثة است, ثقه بودن عمر بن حنظله ثابت مى شود و روايت وى, همان گونه كه شهيد سيد محمد باقر صدر در بحوث فى الاصول و محقق كمپانى در حاشيه كفايه, آن را به روشنى بيان داشته اند, صحيحه خواهد بود.2. روايتى را كه كلينى نقل كرده درباره تصديق عمر بن حنظله از سوى امام, عليه السلام:(ما رواه الصغار عن الحسن بن على بن عبداللّه, عن الحسين بن عليّ بن فضال, عن داود بن ابى يزيد, عن بعض اصحابنا, عن عمر بن حنظله فقال: قلت لابى جعفر, عليه السلام, انى أظن ان لى عندك منزلة قال: أجل.)1333. روايتى دلالت دارد كه عمر بن حنظله, دليل امام بوده است:(ما رواه محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى, عن احمد بن محمد عن على بن الحكم, عن عمر بن حنظله, عن ابى عبداللّه, عليه السلام, قال: يا عمر! لا تحملوا على شيعتنا و ارفقوا بهم, فان الناس لايحتملون ما تحملون.)134شايد نظر شهيد ثانى به اين حديث بوده, اگر چه علما بر اين نظرند كه شهادت خود راوى درباره خود, پذيرفتنى نيست. امام خمينى مى گويد: اين خود, مظنّه ايجاد مى كند كه شهادت دروغ باشد.ولى به نظر مى رسد اين شهادت, در كنار ديگر نشانه ها و قرينه ها, پديد آورنده گمان باشد. شهيد, وكالت را دليل ثقه بودن راوى مى داند, همان گونه كه صاحب معالم در مقدمه منتقى الجمان, درباره داوود رقّى اين سخن را از او نقل كرده و وجه ثقه بودن وى را از نظر شهيد ثانى, وكالت وى شمرده است, مانند بسيارى از فقيهان. صاحب مدارك نيز, وكالت را دليل ثقه بودن راوى دانسته است.4. كلينى روايت كرده است:(عن محمد بن الحسن, عن سهل بن زياد, عن ابن سنان, عن محمد بن مروان العجلى عن على بن حنظله قال: سمعت ابا عبداللّه, عليه السلام, يقول: اعرفوا منازل الناس على قدر رواياتهم عنّا.)135اين روايات و آنچه به اين مضمون رسيده, كه شيخ انصارى در رسائل, بحث حجيت خبر واحد, آنها را مستفيضه شمرده, دلالت مى كنند بر همان قاعده معروفه رجالى: اگر راوى, از راويانى باشد كه بسيار از ائمه, عليه السلام, روايت كرده اند, اين خود دليلِ توثيق خواهد بود. همان گونه كه شمارى از اهل فن, بسيارى روايت كردن كلينى از راوى را دليل بر ثقه بودن وى مى دانند.