سلسله موسوعات فقه السلف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سلسله موسوعات فقه السلف - نسخه متنی

علی اکبر ذاکری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيا على(ع) كفر آشكارى انجام داده بود كه شمارى عليه وى سر به شورش برداشتند, و يا به عنوان وظيفه عمل كردند؟

اگر چنين نيست, چرا شورشيان عليه على(ع) بايد مورد قبول باشند؟

افزون بر اين, آيا شيعه به كسانى گفته مى شد كه در برابر معاويه, على را به حق مى دانستند و يا شيعه به كسانى گفته مى شود كه پس از رحلت پيامبر(ص) بر گرد شمع على (ع) حلقه مى زدند, همان گونه كه به آن اعتراف مى كند.

دكتر قلعه جى, در بيان عقائد شيعه و پيدايش آن به دو حديث اشاره مى كند و يادآور مى شود: اين دو حديث سبب شد, بنى هاشم على(ع) را شايسته خلافت بدانند:

1. وصيت پيامبر درباره عترت خود كه اثر مهم و ژرفى بر مسلمانان, بويژه بنى هاشم داشت; از اين روى بعد از درگذشت پيامبر(ص) بنى هاشم, على(ع) را كانديداى خلافت كردند, منظور وى از وصيت پيامبر, حديث ثقلين است كه آن را از سنن ترمذى در حاشيه كتاب خود نقل كرده به اضافه اظهارنظر وى: (اين حديث, حديث نيكو و غريبى است):

(عن زيد بن ارقم قال: قال رسول اللّه, صلى اللّه عليه وسلّم: (اِنّى تارك فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى, احدهما اعظم من الاخر: كتاب الله حبل ممدود من السماء الى الأرض وعترتى اهل بيتى ولن يتفرقا حتى يردا عليّ الحوض فانظروا كيف تخلفونى فيهما.)30

زيد بن ارقم گويد: پيامبر فرمود: (من چيزى در ميان شما به يادگار گذاشته ام كه اگر به آن تمسك بجوييد, پس از من گمراه نشويد, يكى بزرگ تر از ديگرى است: كتاب خدا كه ريسمان آويخته از آسمان به زمين است و عترت من, اهل بيتم. اين دو هرگز از هم جدا نشوند, تا اين كه بر حوض [كوثر] بر من وارد شوند. پس بنگريد كه چگونه پس از من با آنان رفتار مى كنيد.

2. و سخن پيامبر(ص) كه درباره على فرمود:

(اما ترضى أن تكون منى بمنزلة هارون من موسى, غير أنه لانبى بعدى.)31

[اى على] آيا خشنود نيستى كه نسبت به من بمانند هارون نسبت به موسى باشى, جز اين كه پيامبرى پس از من نيست.

ولى مردم, پس از درگذشت پيامبر(ص) ابوبكر, سپس عمر و بعد از وى عثمان را برگزيدند و در راه نشر اسلام و تحقق كلمه توحيد كوشيدند و على بن ابى طالب نيز, مانند ديگر صحابه با آنان همكارى مى كرد و زمينه اى براى ظهور تشيع و شيعه نبود; زيرا على(ع) همراه خلفا بود و از تأييد و خيرخواهى آنان كوتاهى نمى كرد و اسلام بر راه استوار خود جريان داشت, تا اين كه عثمان كشته شد و مردم با على(ع) دست بيعت دادند و معاويه از بيعت با على(ع) سرباز زد. اين جا بود كه جهان اسلام به دو دسته تقسيم شدند: گروهى علوى و گروهى اُموى و شمارى بر كنار از هر دو گروه.

برابر آنچه ذكر شد, قلعه جى در صدد القاى اين مطلب است: اين دو حديث سبب شد كه تنها بنى هاشم على را كانديداى خلافت كنند كه مورد قبول مردم واقع نشد و شيعه تنها در هنگام خلافت على(ع) بروز و ظهور داشته و ويژگى آنان اين بود: على را امام مى دانستند, نه معاويه را! و در ادامه مى نويسد:

(و لم يكن الشيعة آنذاك يختلفون عن بقية المسلمين فى الفكر الا القول بامامة عليّ دون معاوية والا ما اظهره عبدالله بن سبا من فكر غريب عن الاسلام من القول بألوهية سيدنا على, مما اظهر عليّاً لايقاع أشد انواع العذاب بأتباع ابن سباء و نفى ابن سبأ الى ساباط المدائن بناء على نصيحة عبدالله بن عباس.)32

در آن زمان شيعه, در انديشه با ديگر مسلمانان فرقى نداشت, جز اين كه به امامت على(ع), اعتقاد داشت و نه معاويه و جز آنچه عبدالله بن سبا ظاهر ساخت. او, انديشه غريبى را به عنوان اسلام عرضه كرد: اعتقاد به الوهيت آقاى ما على داشت. على, ناگزير شد پيروان ابن سبا را به شديدترين نوع شكنجه, شكنجه بدهد و ابن سبا را بنابه سفارش عبدالله بن عباس, به ساباط مداين تبعيد كند.

آن گاه وى, عقايد سبئيه را كه به پندار واهى وى شيعه از آن سرچشمه گرفته, در سه نظر خلاصه مى كند:

(1. الوصيةُ: اى أن لكل نبى وصى وعلى وصى محمد ولما كان محمد خاتم النبيين فعلى خاتم الاوصياء.

2. الرجعة: ولما قتل على قال ابن سباء: لم يكن المقتول عليّاً, انما كان شيطاناً تصور للناس فى صورة على و ان عليا صعد الى السماء كما صعد إليها عيسى بن مريم و انه سينزل الى الدنيا وسينتقم من اعدائه وانه هو المهدى المنتظر دون غيره.

3. الوهية على بن ابى طالب: وهو الاعتقاد بأن جزءً الهيا فى على بن ابى طالب واذا كان فيه جزء من الاله فهو اله ولذلك فقد نقل عن ابن سبأ انه قال لعلى (أنت أنت.) يعنى أنت الاله.)33

1. وصيت: يعنى براى هر پيامبرى جانشينى وجود دارد و جانشينيِ محمد(ص) را على بر عهده دارد و چون محمد خاتم پيامبران است, على نيز, خاتم جانشينان است.

2. رجعت: هنگامى كه على كشته شد, ابن سبا گفت: مرد كشته شده على نيست, وى, شيطانى است كه مردم او را بمانند على(ع) انگاشته اند. على به آسمان رفته, آن گونه كه عيسى بن مريم رفته است و به زودى به دنيا فرود مى آيد و از دشمنان خدا انتقام مى گيرد و او تنها مهدى منتظر است, نه ديگرى.

3. خدايى على بن ابى طالب: اعتقاد به اين كه جزئى از خدا در على بن ابى طالب است.

پس زمانى كه جزئى از خدا در او باشد, او خداست; از اين روى, از ابن سبا نقل شده كه به على مى گفت: (تو, تويى); يعنى تو خدايى.

وى, پس از اشاره به اين مطلب كه عبدالله بن سبا, يهودى بوده و مسلمان شده است, مى نويسد:

(اسلام وى, براى به تباهى كشاندن عقايد مسلمانان بوده است.)

پس از اين سخن, به فرقه كيسانيه اشاره مى كند و از باورها و عقايدى كه در بين اين گروه جريان داشته اين گونه گزارش مى دهد:

باور به امامت محمد بن حنفيه, جايز بودن بداء بر خدا, تناسخ و علم به باطن, ويژه امام. آن گاه به فرقه ها و گروههاى گوناگون شيعه مى پردازد: اماميه و زيديه و… و مى نويسد:

/ 13